مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

بینش میهنی شاهنامه

دکتر جلال خالقی مطلق
روزنامه اطلاعات

يكي از موضوعات حماسه‌هاي ملي ايران طبعاً تبليغ ميهن‌دوستي است. نشانه‌هاي آن را در كهن‌ترين يشتهاي حماسي مي‌توان يافت؛ از جمله در مهريشت (بند 12ـ13) آمده است: «مهر را مي‌ستاييم... كه بر چكاد كوه هرا برآيد، كه نخستين كسي است كه با زينتهاي زرين از فراز كوه زيبا برآيد و از آنجا، آن مهر بسيار توانا بر سراسر خانه‌هاي ايرانيان بنگرد». و يا در يشت نوزدهم (نك: يشتها، بند 67ـ69) مي‌خوانيم كه: «امواج سپيد رود هلمند فرهمند ... همه سرزمينهاي ناايراني را يكباره به زير آب برد».

در كتاب دينكرد (ص24، سطر6ـ19) رنگ بيروني ايرانشهر، يعني اوصاف سرزمين و هواي ايران، چنين توصيف شده است: «آراسته و پيراسته و پاك و خوبچهر و خوب بوي و پرشادماني» و يا در بندهشن (بخش33، بند26، همان، گزارش بهار، ص141) سخن از «ايرانشهر آبادانِ خوشبوي» است. اين صفت خوب‌بوي و خوشبوي را كه در دو كتاب اخيرالذكر به ايران داده‌اند، در شاهنامه نيز بازمي‌يابيم: هنگامي كه رستم براي رهايي بيژن از چاه افراسياب از سيستان روانه مي‌شود، به نزديكي ايران كه مي‌رسد، آمده است:

يكي باد نوشين، درود سپهر
به رست رسانيد شادان به مهر
(فردوسي، همان، ج3، ص357، بيت711)

و يا رستم فرخزاد كه مي‌داند به جنگي نابازگشت مي‌رود، در نامه‌اي به برادر خود، در وداع با ايران مي‌گويد: «خوشا بادِ نوشينِ ايران زمين!» (همان، ج8، ص416، بيت80) همچنين اعتقاد ايرانيان به تقسيم جهان به هفت كشور و اينكه كشور مياني، به نام «خونيرس بامي» كه ايران در آن جاي دارد، از همه نيكوتر است، در متون كهن از جمله در بندهشن (بخش8، بند6، همان، گزارش بهار، 70) و ايادگار ژاماسپيگ (بخش 5ـ9) آمده است و اين عقيده به مقدمه شاهنامه ابومنصوري (نك: «متن مقدمه»، ص44ـ49) نيز راه يافته است: «[بهر] هفتم را كه ميان جهان است، خنرس‌بامي خواندند و خنرس بامي اين است كه ما بدو اندريم و شاهان او را ايرانشهر خواندندي... و اين شهر از رود آموي است تا رود مصر و اين كشورهاي ديگر پيرامون اويند و از اين هفت كشور، ايرانشهر بزرگوارتر است به هر هنري.»

اين مطلب در شاهنامه بدين گونه نيامده است (چون محتملاً تنها در مقدمة مأخذ شاهنامه آمده است)؛ ولي در شاهنامه به موضوع «هفت كشور» بارها اشاره شده است (نك: وولف، ذيل «كشور»، ش7، 8) و نيز به برتري ايران بر ديگر بخشهاي جهان به گونة ديگري در شاهنامه اشاره شده است: «جهان را به ايران نياز آوريم» (فردوسي، همان، ج3، ص176، بيت1169). در اين مصراع بر روي مشروعيت و صلاحيت ايران در تضمين برقراري صلح و داد در جهان و يا، به گفتة شارل فوشه‌كور، «صلح ايراني»1 («اخلاق پهلواني و اخلاق رسمي در شاهنامة فردوسي»، ص15) تأكيد شده است. با چنين مضمون‌هايي، ايران دوستي در شاهنامه داراي بُعدي سياسي ـ فلسفي مي‌شود.

در بالا ديديم كه در متون كهن، ايران را «خوب‌بوي» و در شاهنامه نسيم آن را «نوشين» ناميده‌اند. در شاهنامه از ايران همچنين با صفاتي چون «آباد» (از جمله نك: فردوسي، همان، ج5، ص497، بيت 129)، «فرخ» (ج5، ص98، بيت 233) و «خرم» (همان، ج5، ص100، بيت 249) ياد شده است. به عقيدة نولدكه (ص41؛ ترجمه فارسي، ص82) «همة روايات دربارة تاريخ گذشته ايران و به ويژه كتاب نثري كه مأخذ فردوسي بود، از يك چنين احساسات ميهن‌دوستي جان گرفته بود؛ ولي فردوسي آن احساسات را در قالب زيباترين و جاندارترين بيان درآورد.»

در واقع كل شاهنامه به عنوان «حماسة ملي و تاريخ ملي ايرانيان» اثري ميهني است و نيازي به ذكر مثال ندارد. با اين حال، بر آنچه در بالا آمد، مي‌توان دهها نمونة ديگر نيز افزود. در بخش سوم اين مقاله به احساسات ميهني سياوش در غربتِ توران اشاره شد. در زير چند نمونة آشكارتر را ذكر مي‌كنيم:

دريغ‌ست ايران كه ويران شود
كنام پلنگان و شيران شود
همه جاي جنگي سواران بدي
نشستنگه شهرياران بدي
كنون جاي سختي و جاي بلاست
نشستنگه تيزچنگ اژدهاست
(همان، ج2، ص81، بيت 195 ـ 197)

طوس هنگام اختلاف با گودرز بر سر جانشيني كيكاووس، بدين ملاحظه كه بر اثر اختلاف كار به جنگ خانگي نكشد و به كام دشمن نگردد، كوتاه مي‌آيد:

غمي شد دل طوس و انديشه كرد
كه امروز اگر من بسازم نبرد،
بسي كشته آيد ز هر سو سپاه
از ايدر نبرخيزد اين كينه‌گاه
نباشد جز از كام افراسياب
سرِ بخت تركان بر آيد ز خواب
بديشان رسد تخت شاهنشهي
سر آيد همه روزگار بهي

(همان، ج2، ص459، بيت 546 ـ 549)

رستم به درگاه خداوند دعا مي‌كند كه او را بر پولادوند پيروز گرداند، وگرنه:
كه گر من شوم كشته بر دست اوي
به ايران نماند يكي جنگجوي
نه مرد كشاورز و نه پيشه‌ور
نه خاك و نه كشور، نه بوم و نه بر
(همان، ج3، ص275، بيت 2745 ـ 2746)
اسفنديار در نبرد با رستم:
مبادا چنين هرگز آيين من
سزا نيست اين كار در دين من
كه ايرانيان را به كشتن دهم
خود اندر جهان تاج بر سر نهم
(همان، ج5، ص379، بيت 1042 ـ 1043)
دارا پس از شكست از اسكندر به ايرانيان مي‌گويد:
چنين گفت كامروز مردن به نام
بهْ از زنده، دشمن بدو شادكام
نياكان و شاهان ما تا بُدند
به هر سال باژي همي بستدند
به هر كار ما را زبون بود روم
كنون بخت آزادگان گشت شوم
همه پادشاهي سكندر گرفت
جهاندار شد، تخت و افسر گرفت
چنين هم نماند، بيايد كنون
همه پارس گردد چو درياي خون
زن و كودك و مرد گردد اسير
نماند بر اين بوم برنا و پير
مرا گر شويد اندرين يارمند
بگردانم اين درد و رنج و گزند
شكار بزرگان بدند اين گروه
همه كشته از شهر ايران ستوه...
و بزرگان در پاسخ او:
ببنديم دامن يك اندر دگر
اگر خاك يابيم، اگر بوم و بر
(همان، ج5، ص544 ـ 545، بيت 200 – 216)

اين قطعه در ترجمه ابن مقفع و در نتيجه در متن خداينامه نيز آمده بود (در اين باره نك: خالقي مطلق، يادداشتهاي شاهنامه، بخش دوم، ص362). اندرز دارا به اسكندر در دم مرگ كه دخترش روشنك را به زني گيرد تا:
مگر زو ببيني يكي نامدار
كجا نو كند نام اسفنديار
بيارايد اين آتش زردهُشت
بگيرد همين زند و اُستا به مشت
نگه دارد اين فال جشن سده
همين فرّ نوروز و آتشكده
(فردوسي، همان، ج5، ص559، بيت 375 ـ 378)
توصيف ايران آباد در زمان انوشروان:
بر اينان همي گرد گيتي بگشت
نگه كرد هرجاي هامون و دشت
جهان ديد يكسر پر از كشتمند
در و دشت پر گاو و پر گوسپند
زميني كه آباد هرگز نبود
بر اوبر نديدند كشت و درود،
نگه كرد كسري برومند يافت
به هر خانه‌اي چند فرزند يافت
خميده سر از بار شاخ درخت
به فرّ جهاندار پيروز بخت
(همان، ج7، ص280 ـ 281، بيت 2359-2364)
و باز توصيف ديگري از ايران آباد كه مردم آن در ناز و نعمت زندگي مي‌كنند:
شد ايران به كردار خرم بهشت
همه خاك او عنبر و زرّ خشت...
جهاني به ايران نهادند روي
بر آسوده از درد و از گفت‌وگوي
گلاب‌ست گويي هوا را سرشك
بر آسوده مردم ز رنج و بزشك
بباريد بر گل به‌هنگام، نم
نبُد كشت‌ورزي ز باران دژم
جهان گشت پر سبزه و چارپاي
در و دشت گل بود و بام و سراي
همه رودها همچو دريا شده
به پاليز، گلبن ثريّا شده
به ايران زبانها بياموختند
روانها به دانش برافروختند
بازرگانان هر مرز و بوم
ز ترك و ز چين و ز سُقلاب و روم
فزايش گرفت از گيا چارپاي
ستايش گرفتند بر رهنماي
(همان، ج7، ص284، بيت 2400-2408)
و يا اين سخنان انوشروان:
چنين كوه و اين دشتهاي فراخ
همه از در باغ و ميدان و كاخ
پر از گاو و نخچير و آب روان
ز ديدن همي خيره گردد روان
نمانيم كين بوم ويران كنند
همي غارت از شهر ايران كنند
ز شاهي و از راي و فرزانگي
نشايد چنين، هم زمردانگي
نخوانند بر ما كسي آفرين
چو ويران بود بوم ايران زمين
(همان، ج7، ص112، بيت 329-334)
و يا اندرز بهرام چوبين به خواهرش در توران در دم مرگ:
«بر اين بوم دشمن ممانيد دير» (همان، ج8، س204، بيت 2682)؛
و «مرا دخمه در شهر ايران كنيد» (همان، ج8، ص205، بيت 2685).
و يا نگراني ايرانيان در پايان پادشاهي پرويز:
كه اين بوم آباد ويران شود
از آشوب، ايران چو نيران شود
(همان، ج8، ص307، بيت 3963)
و نگراني خسرو پرويز از سرنوشت كشور:
كه ايران چو باغي‌ست خرم‌بهار
شكفته هميشه گلِ كامگار
پر از نرگس و نار و سيب و بهي
چو پاليز گردد ز مردم تهي
سپرغم يكايك ز بن بركنند
همه شاخ نار و بهي بشكنند
سپاه و سليح‌ست ديوار اوي
به پَرچينش بر، نيزه‌ها خار اوي
اگر بفگني خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ،
نگر تا تو ديوار او نفگني
دل و پشت ايرانيان نشكني
كزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و كين‌آختن
زن و كودك و بوم ايرانيان
به انديشة بد منه در ميان
(همان، ج8، ص345، بيت 275 – 282)
اين قطعه در اخبارالطوال دينوري، تاريخ‌الرسل طبري، غرر السير ثعالبي مرغني و نهايه‌الارب نيز آمده است؛ يعني در شاهنامه ابومنصوري و خداينامه نيز بوده است (نك: خالقي مطلق، «يك روايت در پنج اثر»، ص502-507). اينها و بيتهاي ديگري كه نشان مي‌دهند كه در شاهنامه، ايران هميشه در مركز توجه است. تنها همين حقيقت كه در شاهنامه نام ايران بيش از هزار بار به كار رفته است، خود درجة مركزيت ايران را در اين كتاب نشان مي‌دهد. همچنين ستودن درفش كاوه كه يكي از نمادهاي ايراني بودن است و يا خوار داشتن سرزمين بيگانگان و مردمان آنجا و آيين آنها، چيزي جز ستودن غيرمستقيم ايران و مردم آن و آداب و رسوم آنها نيست.

از سوي ديگر، در بينش شاهنامه، ميهن‌دوستي چنان امري طبيعي دانسته شده است كه اين احساس را به دشمن نيز نسبت داده‌اند و اتفاقاً درست همين بيتهاست كه در زمانة ما با كمي تحريف شهرت يافته‌اند. از زبان افراسياب مي‌شنويم:

ز بهر بَر و بوم و فرزند خويش
زن و كودكِ خُرد و پيوند خويش
همه سر به سر تن به كشتن دهيم
از آن به كه گيتي به دشمن دهيم
(فردوسي، همان، ج3، ص261-262، بيت 2550 – 2551؛ همچنين نك: ج3، ص266، بيت 2621؛ خالقي مطلق، ص185 – 224 و ص247 – 250)
سرچشمه های جستار :
بُندهش ايراني (زند آكاسيي)، آوانگاري و ترجمه به انگليسي ب.ت.انكلساريا، بمبئي، 1956م؛
همان، گزارش مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛
تن پهلوان و روان خردمند، به كوشش شاهرخ مسكوب، تهران، 1381ش؛
جشن نامه استاد اسماعيل سعادت، زير نظر حسن حبيبي، تهران، 1387ش؛
خالقي مطلق، جلال، سخنهاي ديرينه، به كوشش دهباشي، تهران، 1388ش؛
همو، «بار و آيين آن در ايران»، گل رنجهاي كهن، به كوشش دهباشي، تهران، 1372ش؛
همو، يادداشتهاي شاهنامه، نيويورك، 1380ش / 2001م؛
«يك روايت در پنج اثر». ايران شناسي، س15، ش3، تهران، 1382ش؛
خطيبي، ابوالفضل، «فغان كه با همه كس غايبانه باخت فلك»، نك: جشن‌نامه استاد اسماعيل سعادت؛
فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش جلال خالقي مطلق، تهران، 1386ش؛
فوشه كور، شارل، «اخلاق پهلواني و اخلاق رسمي در شاهنامه فردوسي».نك: تن پهلوان و روان خردمند؛
همو، «اخلاقيات»، ترجمه محمدعلي امير معزي و عبدالمحمد روح‌بخشان، تهران،‌1377ش؛
قزويني، محمد، بيست مقاله، به كوشش عباس اقبال و ابراهيم پورداوود، تهران، 1363ش؛
«متن مقدمه»، نك: قزويني؛ نولدكه، تئودور، حماسه ملي ايران، ترجمه بزرگ علوي، تهران، 1327ش؛
يشتها، گزارش ابراهيم‌ پورداوود، بمبئي، 1928م؛
1.Iranica pax

دیدگاه‌ها  

0 # BARZIN 1398-08-01 02:40
چرا به جای « ایران‌شهر» نوشته اید« این شهر»؟
و اين شهر از رود آموي است تا رود مصر و اين كشورهاي ديگر پيرامون اويند و از اين هفت كشور، ايرانشهر بزرگوارتر است به هر هنري.»
پاسخ دادن
0 # @ سرپرست دیدگاه ها 1398-08-01 08:53
گفتاورد از BARZIN:
چرا به جای « ایران‌شهر» نوشته اید« این شهر»؟
و اين شهر از رود آموي است تا رود مصر و اين كشورهاي ديگر پيرامون اويند و از اين هفت كشور، ايرانشهر بزرگوارتر است به هر هنري.»

درود بر شما
آن بخش از نوشتار گفتاورد است و ما نمی توانیم به خواست خود آنرا دیگرگون کنیم . شهر در ایران باستان به معنی کشور هم بکار رفته است .
سیاوش نیم نز پریزادگان
از ایرانم از شهر آزادگان
پیروز باشید
پاسخ دادن
0 # علی 1402-02-24 06:47
مصرع خوشا باد نوشین ایران زمین دقیقا به چه معنیه؟
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML