مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

مقدمه ‏اى بر رستم و اسفنديار

غلامحسين يوسفى‏

درباب آثار ارجمند نثر و نظم فارسى، هرقدر بحث شود اگر اين بحثها كيفيت و ارزش كتابهاى منثور و منظوم مارا روشن كند، سودمندست. ممكن است شاهنامه‏ى فردوسى، غزلهاى حافظ، آثار سعدى، مولوى، خيام و ديگران كم و بيش خوانده شود ولى خواندنى ثمر بخش تواند بودكه با معرفت و ادراك صحيح توأم گردد و به اين مقصود نمى توان رسيد، مگر آن كه خواننده خود، اهل دقت نظر وسخن سنج و با رموز هنر و ادب آشنا باشد يا آنان كه از اين موهبت برخوردارند او را راهنمايى كنند. مقدمه هاى تحليلى و انتقادى كه بر آثار ادبى نوشته مى‏شود، بيشتر بدان منظورست كه اين فايده رابدست دهد وهركس مقدمه‏اى رابخواند به مفهوم كلى و روح آن اثر پى ببرد. و نكته هايى كه ممكن است درحين مطالعه به نظرش نرسد يا كمتر به آنها بپردازد، روشن شود. تا ارزش كلى اثر ادبى و تأثيرى كه هريك از اجزاءدرپديد آمدن اين ارزش كلى دارد آشكار گردد. ما ايرانيان بجهاتى كه اينك مورد نظر نيست، درادبيات فارسى چنان كه بايد تحقيق وتأمل نكرده ايم. بخصوص به تحليل وتبيين آثار ادبى و نقد و بيان ارزش آنها جز درمواردى معدود كمتر پرداخته ايم، از اين رو در اين زمينه هر كارى صورت گيرد و هر اثرى پديد آيد مغتنم و سودمند ست.

درباب شاهنامه‏ى فردوسى كه يكى از بزرگترين مفاخرظ ادبى ماست گرچه گفتگوهاى بسيارشده ولى هنوز سخن گفتنى فراوان است و حق اين است كه حق مقام استاد طوس ادا نشده است ونه تنها اثر بزرگ اورا چنان كه هست نشناخته و نشناسانده ايم، بلكه با دريغ و تأسف بايد گفت كه چاپى كاملا منقح و درست نيز از اين كتاب ارجمند بدست نيست و چاپهاى متأخر هريك مزايا و نقائصى دارد.

امروزكه دركشاكش پريشانيها وسرگشتگيهاى قرن بيستم، جوانان ما به هدايت و تربيت بسيار نيازمندند، تا به اصول اخلاقى و فضائل بشرى ايمان آورند و شخصيتى استوار و مستقل و تزلزل ناپذير بيابند. احتياج شناختن فردوسى و پى بردن به روح حماسه‏ى ملى ما محسوس تر بنظر مى آيد، زيرا يكى از مهمترين عواملى كه مى تواند جوانان كشوررا با هدف و با شخصيت بار آورد شناختن ايران، عشق به ايران وكوشش در راه سربلندى ملت ايران است، آثار ادبى ما بخصوص شاهنامه درپديد آوردن اين روح ومنش در ايشان بسيار مؤثر تواند بود از اين رو هركس در اين را ه گامى بردارد، كارى شايسته كرده است و همان طور كه مقاله‏ى ارجمندى، آقاى دكتر محمد على اسلامى ندوشن با عنوان« تأمل در شاهنامه، داستان ضحاك ماردوش»« مجله‏ى راهنماى كتاب سال پنجم شماره‏ى دهم دى ماه 1341» خواندنى و سودمند بود مقدمه‏اى را هم كه آقاى شاهرخ مسكوب« م. بهيار» برداستان رستم و اسفنديار نوشته اند ودر آشنايى خوانندگان با شاهنامه مؤثرست گرامى بايد شمرد.

آقاى بهيار نويسنده‏ى اين مقدمه، چندى پيش همراه تر جمه‏ى« اديپ شهريار» نمايشنامه‏ى معروف سوفكل نيز مقدمه‏اى سودمند و عميق در چهل و پنج صفحه براين نمايشنامه نوشته و سعى كرده بودند كه قهرمان نمايش، يعنى اديپ شهريار را به خواننده بشناسانند و از راز درون او پرده بر گيرند و نيز روح نمايش و انديشه‏ى عميقى را كه در آن مطرح است، آشكار نمايند كسى كه نمايش سوفكل را پس از مطالعه‏ى اين مقدمه بخواند، بيگمان درك و لذتش از كسى كه بى هيچ آشنايى به مطالعه‏ى آن بپردازد افزون تر خواهد بود، مقدمه‏اى بر رستم و اسفنديار نيز مقدمه‏اى ازهمين دست، بصورت كتابى در يكصد و سى صفحه است و با چاپى تميز و روشن- كه فقط دو غلط چاپى دارد- واخيرا منتشر شده است و اين هردو مقدمه از ذهن جويا و نكته ياب نويسنده وذوق و انديشه‏ى وى حكايت مى كند.

شايد بتوان گفت نويسنده از ميان داستانهاى شاهنامه بهترين آنها را انتخاب كرده زيرا داستان رستم و اسفنديار ازجهات بسيار داستانى ممتاز ست و بخوبى نمودار هنر فردوسى است در اين مقدمه بيشتر به آشنا كردن خواننده با اشخاص داستان و برخورد آنان با يكديگر و تحليل وقايع و نتايج حاصل از آنها توجه شده است و اگر چه درضمن هنرمندى فردوسى در آفريدن قهرمانان وصفات و سجاياى آنان وحوادث ناشى از تضاد ها و قدرت شاعر درداستان سرايى معلوم مى شود امابيان همه‏ى جنبه هاى هنر فردوسى در اين داستان از جمله قدرت تعبير و بيان او مقصود نبوده است و باصطلاح بيشتر به مايه و مفهوم داستان پرداخته اند تا به صورت آن.

نويسنده در اين مقدمه بشرح تمام، به معرفى خصائل اشخاص داستان پرداخته است و روحيات واحوال درونى آنان را بخوبى دريافته و بروشنى بيان كرده است چندان كه خواننده با گشتاسپ، اسفنديار، رستم بهمن و زال و هدف و آرزوهاى آنان وكردارشان بخوبى آشنا مى شود و اين آشنايى در ادراك او و التذاذ بيشتر و سهيم شدن در حوادث داستان و همگامى با وقايع و اشتياق به تعقيب نتيجه‏ى آنها بسيار مؤثرست. حتى كشاكشى كه اسفنديار در درون خود دارد، حيرت و ترديدى كه بر سر دوراهى بدان گرفتار ست خرد و منطق چه حكم مى كند داورى سرشت و منش او چيست بخوبى بيان گشته و از طرفى گيرو دارى كه در باطن رستم است، كوشش و چاره گرى او براى آشتى شرافتمندانه و پرهيز از جنگ، فكر نام و ننگ احتراز او از كشتن اسفنديار و به نفرين ابدى دچار شدن و انديشه ها و پريشان خياليهاى ديگر وى همه پيش چشم خواننده نقاشى شده است. بواسطه‏ى اهميتى كه كسانى مانند گشتاسپ و رستم و اسفنديار در اين داستان دارند، ناچار بيشتر بحث از آنهاست ولى از براى آن كه همه‏ى حوادث خوب تعليل و تحليل شده باشد، نويسنده حتى از براى دخالت سيمرغ در وقايع وجهى جسته و نيز ناگزيرى رستم را در چاره جويى اززال و استمداد از سيمرغ‏و پى بردن به رازى« كه ازآن آدميان نيست» با يادآورى رويين تنى اسفنديار كه خود« نيرويى غير بشرى است» توجيه مى كند تا خواننده اضطرار رستم را دريابد و بداند كه او ازمردانگى و دلاورى خويش پافراتر ننهاده و منحرف نشده است. اما مهمتر، اين كه نويسنده توانسته است ازين مقدمات كشمكش داستان را بخوبى دريابد و سبب بروز آن را نشان دهد كه چگونه رستم‏و اسفنديار با سرشت و سجايايى چنان سوابق و هدفهايى كه گفته شد ه و بواسطه‏ى وقايعى كه پيش آمده اگر چه خود درضميرشان هوس جنگ ندارند، ناگزير به جنگ تن در مى دهند زيرا مقدمات طورى فراهم آمده است كه ازاين نتيجه نمى توان پرهيز كرد، بدين ترتيب خواننده با اين جنگ اجتناب ناپذير روبرو مى شود و پيوند و تسلسل وقايع داستان و هنر داستان پرداز را بخوبى درمى يابد.

نكته‏ى مهم ديگرى كه نويسنده‏ى اين مقدمه به راهنمايى ذوق لطيف و روح جوياى خود آنرا دريافته و بخوبى بيان كرده است، يكى ديگر از مظاهر هنر فردوسى است، درداستان پردازى و نمايشنامه نويسى اين موضوع را منتقدان به شيوه هاى گوناگون يادآور شده اند كه اگر نويسنده بتواند در آفريدن اشخاص داستان هنر بخرج دهد اشخاص داستان خود وقايع را مى آفرينند، زيرا برخورد آنان با يكديگر ناچار سبب بروز حوادث و ا دامه‏ى داستان و نمايش است در اين ميان نويسندگانى موفق ترند كه نه تنها قهرمانان داستانهاى خودرا خوب انتخاب كنند، بلكه ازبراى معرفى آنها به هيچ تمهيد و مقدمه‏اى دست نيازند و سير وقايع سرشت و منش هر يك را نشان دهد تا خواننده نيز به تأمل و انديشه وادار و درمسائل داستان وارد شود، فردوسى اين نكته رادر داستانهاى خود بخصوص دررستم و اسفنديار با هنرمندى بسيار ازعهده برآمده وآقاى بهيار آن را چنين شرح داده است:

« فردوسى در بيان و توضيح هيچ‏يك از شخصيتهاى افسانه‏ى رستم و اسفنديار سخن نگفته است، فقط چند جايى چند بيتى دربيان انديشه‏ى رستم و اسفنديار ديده مى شود، جز اين ديگر هر يك از آنان درجهان ناگزير عمل و بويژه دربرخورد با يكديگر خصال خود را مى نمايند.»« هنر بزرگ فردوسى درنقاشى پهلوانان نيست. در نمايش آنها به‏هنگام عمل و در گرمگاه حوادث و نيز درپيوند و يگانگى جدايى ناپذير آنان است، با جريان و دگر گونى زندگى به همين سبب گويى انسان ضربان نبض، تپش قلب اين قهرمانان را در رگها و حركات زنده‏ى آنان در پيكرپذيرنده‏ى خود احساس مى كند» نويسنده توانسته است به نثرى روان، نكته هاى ظريفى را كه در خلال اين داستان دريافته‏است درمقدمه روشن كند. در بيان آرزوى اسفنديار براى رسيد ن‏به پادشاهى و راهى كه بر مى گزيند، مى نويسد:« هر انديشه كه براى رسيدن به رستگارى از كوره راه بيداد بگذرد به فرجام نارستگار ست. شكست اسفنديار درمرگ او به دست رستم نيست، درآن است كه از پدر مى پذيرد تا رستم را دست بسته به بارگاه وى آورد و اين از آغاز آشكارست، رفتار رستم از نظرى ديگر در خور توجه است:« بزرگى رستم در آن است كه در او سرفرود آوردن ودست به بند دادن نه تنها ازمرگ بلكه از شكنجه‏ى ابدى پس از مرگ نيز دشوارتر ست. چه مردى و چه مهلكه‏ى عجيبى! اما اين كه بزرگمردى رستم، درما چه تأثيرى دارد و چه سودى ازان حاصل مى شود نكته‏اى ديگرست:« ما بزرگى بالقوه‏ى خودرا درهستى رستم مى بينيم، همين كه آرزو كنيم چون او باشيم به جهتى از رهسپاران راه‏رستگارى هستيم.« خودستايى» رستم، ستايش مردى است كه مظهر آزادگى ماست، ستايش همه‏ى آرزوهاى برترى جوى و دورنگر و حماسى ماست و چون مى شنويم كه بزرگى مارا مى ستايد، بدو دل مى بنديم و از آن او ييم و ازآن ماست» جمله هاى كوتاه نويسنده، گاه انديشه هاى عميقى را در بر دارد كه ياد كردنى است، آرزوى اسفنديار شريف وراه او اهريمنى است و به قول نويسنده:« چه بسيارند انديشه هاى زيبايى كه درعمل دگرگونه و ناهنجار مى شوند. اين راه كوتاه از مغز تا دست چه ناهموار و درازست!»«... چه دردناك است نيكى و بى خردى، بزرگوارى به پاكى اسفنديار بازيچه‏ى دست تبهكارى چون گشتاپ!» هنگامى كه اسفنديار در آستانه‏ى مرگ است:« ديگر نه جنگى است و نه جنگاوآرى، يك دم از ابديت برادر وار مردگان است در جهان پرستيز زندگان، دشمنان دوستند» و زمانى كه اسفنديار بهمن را به رستم مى سپارد:« دوستى شگفتى است پايدارتر از زندگى دوستان» و سرانجام در پايان مقدمه نويسنده اين سخنان عبرت آموز را بعنوان درس زندگى از براى خوانندگان بيادگار مى نهد:« مرد آن است كه چون رستم بى چشم داشت پاداشى شيرين و ز ودانسانيت خود را پاس مى دارد... مردآن است كه چون اسفنديار ياراى ديدن حقيقت جانگزاى را داشته باشد، اگر چه با اين كار تمام زندگى خودرا نفى كند، دست دوستى به سوى كشنده‏ى‏درستكار خوددراز كند... مرد آن است كه در زندگى و مرگ از پاى ننشيند و اگر در زندگى نتوانست، درمرگ دست از ستيزه‏باز ندارد كه اين موهبتى درد ناك و سزاوار انسان است زمانه بر آدمى پيروزست، اما امكانات انسان بى نهايت است و مى تواند به بهاى نفى خود بر آن چيره گردد تا در مرگ تواناتر از زندگى باشد» درضمن خواندن اين مقدمه و لذت بردن ازان بى آنكه ارزش اين كار، مورد انكار باشد و بى شائبه‏ى اندك عيب جويى نكته‏اى چند به نظر قاصر نويسنده‏ى اين سطور رسيد كه شايد ذكر آنها بى فايده ننمايد. اگر از براى اين يكصدو سى صفحه كه همه‏ى مطالب در ذيل عنوان كتاب نوشته شده است. بخصوص جاهايى كه موضوع، تفاوت پيدا مى كند عنوانهايى مى گذاشتند، شايد مطلب روشن تر مى نمود و نيز گزارشى بسيار كوتا ه از داستان در يادآورى وقايع در ذهن خواننده و فهم مقدمه مؤثر بود در بيان احوال درونى رستم وترديد و گرفتارى او اشاره به اعتقاد كهن ايرانيان راجع به برخوردارى پادشاه از فره‏ى ايزدى و لزوم اطاعت ازوى نيز نكته‏اى گفتنى است. زال كه در شاهنامه مردى آزموده و چاره گر ست وهمواره چنين مى نمايد، چندان كه به اين صفت شهرت يافته است در اين جا مردى ساده، زود باور، ساده‏لوح و خيالباف خوانده شده و اين سخن محل تأمل است. مگر آن كه اين قضاوت نويسنده درمورد گفتار و پيشنهاد نخستين زال باشد. اگر درباب مفهوم نظام اجتماعى« كاست» كه جايى ديگر مانند كلمه‏اى فارسى، درمتن، جاگرفته است سوابق آن در مصر قديم و يونان باستان بخصوص درهند وطبقاتى كه قائل بوده اند توضيحى نوشته مى شد، خوانندگان را سودمند بود.

پيداست كه نويسنده، به طرز انشاى مطلب و زيبايى جمله ها توجه خاص مبذول مى دارد و همان طور كه گذشت اين مقدمه به نثرى شاعرانه و روان نوشته شده است، امابرخى تركيبات و كلمات بنظر مى رسد كه شايد بواسطه‏ى كمى استعمال آنها در اين گونه موارد يا تازگيشان به اين صورت ممكن است در نظر بعضى از خوانندگان كمى نامأنوس بنمايد، البته شكى نيست كه زبان فارسى به لغات و تركيبات وتعبيرات تازه نيازمندست و گاه از اين كار ناگزيريم. اما آنچه، اينك مورد نظرست ازين قبيل است:« پاهاى كافر نعمت»« كارى بيدادگر»« آرام نشستن و تسليم اسارت شدن، ناسپاسى به انسانيت، اين زندگى است»« جنگى درستكار و دادگر»« پيروزى او بر جهانى است كه با ساخت و پرداختى تبهكار مى خواست انسانيت اورا ناچيز و بى مقدار كند»« نوميدى تلخ و خاكستر نشين»« واقعيت ريشه‏ى اين يلان را دل خوددارد» گاه تركيباتى طويل، آورده اند كه بازبان شعر سازگار ترست مانند:« گسترنده‏ى جنگاور دين بهى»« چشمهاى دورنگر ايمان اسفنديار» گاه كلمه ويا جمله‏اى محتاج به اندك تغييرى است از اين قبيل:«[ اسفنديار] چشم به هدفى دور دارد، گوشها را به نصايح كناره نشينان فرو مى بندد» كه معنى اعتنا نكردن ازان بخوبى برنمى آيد« با اين همه پهلوان سيستان هرگز در انديشه‏ى جان شاهزاده‏ى جوان نيست» مقصود آن است كه قصد كشتن اورا ندارد ولى معنى ديگرى كه به ذهن مى رسد اين است كه نگران و« دلواپس» جان او نيست« اثرى چون رستم و سهراب سياوش يا رستم و اسفنديار ماندگارست نه ازان رو كه يك بار جاودانه ساخته و پرداخته شد، بنائى بلند، بى گزند از باد وباران پيوسته همان كه بود» جواب عبارت« نه ازان رو...» مذكور نيست« اززمانى كه رستم و اسفنديار نوشته شد، فارسى زبانان درهر دوره‏اى زمانه وبازيهاى آنرا بنحوى دريافته اند»« سروده شد» شايد بستورست« رك: دكتر محمد معين مزديسنا و تأثير آن در ادبيات پارسى بهتر ست« نستور» گويا مصحف« بستور» و صحيح آن نيز« رك: يشتها»« تصورات و ذهنيت» شايد« ذهنيت» منظور بوده است، بجاى« ياتكار زريران» بطور معمول گفته مى شود:« اياتكار زريران» يا« يادگر زريران»« آن يل فرزند مرده نيز سزاوار انتقام گرفتن است» منظور نويسنده، اين است كه حق دارد انتقام بكشد ولى جز اين نيز معنى مى دهد« گاه زبون احساسات و نيروهاى درونى و سركش خويش است وگاه درپيكاربا ديگرانى ازخوب وبد» بجاى كلمه‏ى« ديگرانى» شايد بتوان گفت« كسانى ديگر» يا« چيزهاى ديگر» جمله هايى از اين قبيل، نيز كمى طويل و شايد مبهم مى نمايد:« گشتاسپ مرد پيروز و رستم، دست افزار، اين زمانه جهان روزگار چرخ ياسپهر ناشناختى و بيداد گر فردوسى است كه راز رازها درنهانخانه‏ى او پنهان است» اين نكته هاى كم اهميت ازلطف« مقدمه‏اى بررستم و اسفنديار» كه اثرى سودمند و خواندنى است نمى كاهد، توفيق روز افزون نويسنده را آرزو مى كنم.

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML