ممدوحان و منتقدان فردوسی

محمد جعفر جعفرى‏

فردوسى در شاهنامه چند نفر را ستوده است كه من درباره يك يك آنان توضيح كمى ميدهم:

فضل بن احمد اسفراينى در فصل چهاردهم درباره فضل سخن گفته شد, تكرار نمى‏كنم. فردوسى فقط چند بيتى بسيار ساده از فضل تمجيد كرده است. هرگز آن تعريف‏ها كه سعدى و حافظ و حتى سنائى از وزراء كرده‏اند فردوسى از فضل نكرده است, و ظاهرا كمكى هم كه جنبه مادى داشته باشد از سوى فضل به فردوسى نشده است.

نصر بن سبكتكين وى برادر كوچك محمود غزنوى است, از جانب او سپه سالار و والى خراسان شد.

وى دوستدار هنر و دانش بود و باحتمال زياد فردوسى را در سرودن شاهنامه تشويق معنوى كرده است. فردوسى در آغاز شاهنامه فقط در هفت بيت او را ستوده است.

حييى بن قتيب درباره اين سپهدار طوس و حامى فردوسى هم در فصل چهاردهم سخن گفتم. گويا تنها اين مرد بود كه مختصر كمك مادى به فردوسى كرد و فردوسى هم بسيار كوتاه در چند بيت از او قدردانى كرده است. اين قدردانى بصورتى است كه نمى‏توان آن را مديحه سرائى خواند. بين قدردانى و مدح كردن، تفاوت است.

محمود غزنوى بيشترين مدحى كه فردوسى كرده است از اين مرد است كه كارهاى بد او در تاريخ ايران بر جا مانده است اما او هم پشيزى به فردوسى نداد با اختلافاتى كه در اين زمينه هست و همه ميدانند.

بخل محمود و تنگ نظرى او از دادن صله به فردوسى، در زمان نظامى( 530- 614 ه) معروف بود، و نظامى در اين زمينه گفته است:

و گر با تو ره ناساز گيرم   

چو فردوسى ز مزدت باز گيرم‏

و نيز در هفت پيكر گفته است:

نسبت عقربى است با قوسى     

بخل محمود و بذل فردوسى‏

تهمت رافضى بودن فردوسى هم در زمان نظامى معروف بود. فردوسى گفته بود:

مرا سهم دادى كه در پاى پيل      

تنت را بسازم چو درياى نيل‏

نظامى مى‏گويد:

زر پيلوار از تو مقصود نيست      

كه پيل تو چون پيل محمود نيست‏

اين بود كل ممدوحان فردوسى كه در شاهنامه آمده است.

فردوسى و نولدكه‏

تئودور نولدكه( 1836- 1930 م) خاور شناس آلمانى كه از يونانى مآبان معروف است و تمدن عرب را بر تمدن ايران ترجيح ميدهد، به همين جهت در ادبيات عرب توغل مى‏ورزيد و با ديوان شاعران عرب انسى تمام داشت و به اعلام جغرافيائى عرب واقف بود، و تاريخ قديم عرب را نيكو مى‏دانست. از خصومت با فرهنگ ايران مضايقه نورزيد و بنفع روم شرقى قلم مى‏زد. هر خبر واحد را كه بزيان ايران بود و او بر مى‏خورد، آن را مى‏پذيرفت و دستاويز قرار مى‏داد. بى مقدمه و بى‏مدرك ايرانيان را به توطئه سازى و دسيسه متهم مى‏كند، و نيز ايرانيان را مبالغه‏گو و گزاف‏گو مى‏خواند. پادشاهان گذشته ايران را در بذل و بخشش و دادن صدقات به نيازمندان، ولخرج و اهل تبذير مى‏گويد. وى ايرانيان را رشوه خوار و فاسد معرفى مى‏كند، و به دروغ گوئى متهم مى‏نمايد و سرانجام آنان را متهم به لواط و عمل شنيع مى‏كند و حساب اتراك ماوراءالنهر را به حساب ايرانيان مى‏گذارد در حالى كه در ادبيات فارسى شاهد را ترك مى‏خواندند:

اگر آن ترك شيرازى بدست آرد دل ما را     

به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

اين‏ها كلياتى است كه اين خاور شناس مغرض به كل ايرانيان و يا گروه‏هاى بزرگى از آنان نسبت داده است. اما درباره خصوص فردوسى پيوسته اسناد بيدقتى به او مى‏دهد، و از نظر تاريخى او را به اشتباه كارى در تاريخ، منسوب مى‏كند.

او توقع دارد كه فردوسى كه هزار سال پيش از او مى‏زيسته مورخى بسبك قرن نوزدهم باشد. اگر توقع او عملى مى‏شد امروز ايرانيان شاعر ملى نامدارى چون فردوسى را نداشتند. وانگهى فردوسى بارها گفته است كه من از روى نسخه شاهنامه نثر( شاهنامه ابومنصور محمد) اين شعرها را سرودم و ضامن دوزخ و دركش نيستم. فردوسى وقتى كه داستان جنگ‏هاى رستم را با ديوان مى‏گويد، احتياط را از دست نداده و به خوانندگان اثرش مى‏گويد: ديو همانا آدم بد است.

تو مر ديو را مردم بد شناس   

كسى كو ندارد ز يزدان سپاس‏

هر آنكو گذشت از ره مردمى   

ز ديوان شمر مشمرش آدمى‏

خرد كو بدين گفته‏ها نگرود      

مگر نيك معنيش مى نشنود

طبيعت، هنر فردوسى و تحقيقات نولدكه را در يكنفر تاكنون جمع نكرده است.

نولدكه از اين‏ها فراتر رفته و فردوسى را متهم مى‏كند كه در نسخه نثر شاهنامه، موقع سرودن شعر مرتكب حذف و تغيير شده است, و حتى فرخان را كه نام شهر و راز سردار دلير خسرو پرويز است و در متن كتاب پهلوى بوده، نتوانسته درست بخواند، در نتيجه آن را بصورت( فرامين) در شعرش آورده است! از يكطرف مى‏گويد مسلمانان در عصر فردوسى زبان پهلوى نميدانستند و فردوسى هم زبان پهلوى نميدانست، اما اعضاء انجمن مأمور تدوين شاهنامه نثر ابومنصور محمد چون زردشتى بودند زبان پهلوى را مانند زبان مقدس دينى خود مى‏دانستند، از طرف ديگر، فردوسى را متهم مى‏كند كه نتوانسته فرخان را در متن پهلوى بخواند و آن را فرامين خوانده است. اين است خصومت يك خاور شناس مغرض و سبك وزن كه قدر علم و دانش خود را نميداند، و از حدود موازين تحقيق و اخلاق پا را فراتر مى‏گذارد, و در حقيقت مى‏خواهد با نواختن چند مشت بر برج ايفل، آن را خراب كند, ولى فردوسى برج بلند پايدار مردم ايران زمين است.

نوشتن دیدگاه