ایران شگفت انگیز

محمد علی اسلامی ندوشن

من در قعر ضمیر خود احساسی دارم . چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می گذرد و آن این است که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او به او بازخواهد گشت .من یقین دارم که ایران می تواند قد راست کند کشوری نام آور و زیبا و سعادت مند گردد و آنگونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست نکته های بسیاری به جهان بیاموزد .

این ادعا بی شک کسانی را به لبخند خوهد آورد . گروهی هستند اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده لوحانه می پندارند لیکن آنان که ایران را می شناسند هیچگاه از او امید بر نخواهند گرفت .

ایران سرزمین شگفت آوری است . تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم نظیر است بزرتگرین مردان و پست ترین مردان در این آب و خاک پرورده شده اند .حوادثی که بر سر ایران آمده بدانگونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است . فتحهای درخشان داشته است و شکستهای شرم آور مصیبتهای بسیار و کامرواییهای بسیار .

گویی روزگار همه بلاها و بازیهای خود را بر ایران آزموده است . او را بارها به لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازش داشته . ایران شاید سخت جان ترین کشورهای دنیاست .دوره هایی بوده است که با نیمه جانی زندگی کرده است اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می خواهند نزدیکان خود را بیازمایند درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند چشم گشوده است و زندگی را از سر گرفته .

به زعم تلخ کامیها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم . کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو می دهد و ما را باز می دارد که از پای در افتیم .کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیده اند سزاوار سعادت نیستند . تراژدی همواره در شان سرنوشتهای بزرگ بوده است ملتها نیز چنین اند .آنچه ملتی را آب دیده و پخته و شایسته احترام می کند تنها فیروزی ها و گردن افرازیهای او نیست مصیبتها و نامردیهای او نیز هست .از حاصل دورانهایش خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی می آموزد .

قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز نایستاده .دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است . آن همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف آن همه سرهای نا آرام پرورده ین آب و خاکند .به طولای نام ایران است که ما به ایرانی بودن افتخار می کنیم . چه موهبی ازین بزرگتر که کسی بتواند فردوسی و خیام و حافظ و مولوی را به زبان خود آنان بخواند ؟ و برای آنکه بتوان آنان را تا مغز استخوان احساس کرد همان بس نیست که فارسی بیاموزند . باید ایرانی بود . نباید بگذاریم که مشکلهای گذرانده و نهیب های زمانه گذشته را از یاد ما ببرد . ما امروز بیش از هر زما دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای تاریخی خود الهام بگیریم زیرا در آستانه تحولی هستیم .خوشبختانه ضربه هایی که بر سر ایران فرود آمده است هرگز بدانگونه نبوده که او را از گذشته خود جدا سازد . حمله تازیان شاهنشاهی ساسانی را از هم فرو ریخت کاخها خراب شد و گنجها بر باد رفت اما روح ایرانی مسخر نگردید . ایران طی قرنها بدست فرمانروایان غیر ایرانی حکم گذاری شده است ولی چه باک ؟ عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفره ایران نشستند اینان آمدند و رفتند بی آنکه بتوانند ایران را با خود ببرند از همان زمانهایی که پیکر ایران لخته لخته شده بود و هر پاره آن در سلطه خودی یا بیگانه ای بود روح او پهناور و تجزیه ناپذیر مانده بود. ایران واقعی تا بدانجا گسترده می شد که تمدن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت . ایران همواره استوار تر و ریشه دار تر از آن بوده است که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند . قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدن و زبان مرزهای او را مشخص می داشته اند . تاریخ جاودانی هر ملتی تاریخ و تمدن و فکر اوست مابقی وقایع گذرانده ای هستند که ارزش آنها سنجیده نمی شود مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تامین رفاه مردم زمان خود کرده اند . تاریخ واقعی تاریخ سیر بشریت به سوی ارتقا است .  ازین رو ما چون به گذشته خود نگاه می افکنیم چندان بدان کاری نداریم که در فلان عهد چه کسی بر ایران فرمان می رانده یا مرزبانان ایران در کدام خطه پاسداری می کرده اند . سیر معنوی قوم ایرانی و جنبش ها و کوششهای او برای ما مهم است ما دوران اعتلای ایران را دورانی می دانیم که تمدن و فرهنگ به شکفتگی گراییده و دوران انحطاط او را دورانی می دانیم که تمدن و فرهنگ دستخوش رکود و فساد گردیده .

گروهی فضایل قوم ایرانی را در همه دوران ها انکار می کنند شاید تجربه های تلخی که در عمر خود اندوخته اند آنان را در اتخاذ این عقیده یاری کرده است . گروهی دیگر با تعصب و علو به سوابق تاریخی ای می نازند که چندان شایسته نازش نیست .این امر که خشایارشا بر دریا تازیانه زد یا شاپور کتف اعراب را سوراخ کرد یا نادر تا قلب هندوستان پیش رفت برای کودکان دبستان روایتی دلنشین می تواند بود اما به خودی خود برای قوم ایرانی مایه مباهاتی نیست .

اگر سره ها و ناسره های تاریخ از هم جدا شده بود این عقیده ناروا در میان عده ای شیوع نمی یافت که برای هماهنگی با دنیای جدید باید از گذشته خود ببریم و لای لای افتخارات پیشین که ما را در خواب نگه داشته از گوش به در کنیم . اگر منظور از افتخارات پیشین کشورگشایی ها و یا شقاوتهای بعضی از امیران قدیم ایران است پش باید گفت که هیچ تاریخی در جهان درخشان تر از قوم مغول نیست . اما اگر مقصود سرمایه های معنوی و فرهنگ ماست چون آنها از دست بنهیم دیگر برای ما چه خواهد ماند ؟ آنگاه ما خواهیم ماند و سرزمین نا آباد با مشتی مردم فقیر و رنجور که سرهایی دارند انباشته از اوهام و خرافات و دست هایی که تنها هنر آنها بیل زدن است .

اگر گمان ببریم که کهنگی کشور ایران مانع می گردد که ما نو شویم و با نیازمندیهای دنیای امروز همانگی بیابیم اشتباه بزرگی است . بر عکس گذشته بارور کشور ما پایه محکمی است برای آنکه ستون های آینده بر آن قرار گیرد . ما هر چه در اقتباس تمدن و علم و فن جدید بیشتر بکوشیم بیشتر احتیاج خواهیم داشت که از گذشته خود مدد و نیرو بگیریم . برای آنکه پایمان نلغزد برای آنکه خود را نبازیم و سرگردان نشویم برای آنکه در دنیای ماشینی و یکنواخت سرد احساس غربت و دلزدگی و ملال نکنیم . از سوی دیگر ذخایر فکر و معنوی کشور ما کارنامه چند هزار ساله پدران ما و شرح مردانگی ها و کوشش ها و خطاها و شکست ها و توفیق های آنان ما را بر می انگیزد که ایران را بدانگونه که شایسته نام بلند او و مقتضای دنیای امروز است بسازیم . ایران سزاوار آن است که خوشبخت و سرفراز باشد و برای آنکه خوشبخت و سرفراز گردد باید هم به خود وفادار گردد و هم به استیلای علم بر جهان کنونی ایمان بیاورد و در آموختن آن چه نمی داند غفلت نورزد . ما فرزندان کنونی ایران موهبت آن را یافته ایم که در یکی از دورانهای رستاخیز این کشور زندگی کنیم این امر هم موهبتی است و هم مسئولیتی گران بر شانه ما می نهند . نخستین نشانه توجه به این مسئولیت آن است که امیدوار بمانیم و صبور باشیم .این گفته تولستوی را از یاد نبریم : نیرویی برتر از نیروی این دو جنگ آور نست ( یکی زمان و دیگری شکیبایی )

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

0 # amir hesam 1389-06-02 12:29
سلام مهدی جان خسته نباشی و دستت درد نکنه
به نظرم این گونه نوشته ها کاری از پیش نمیبره
الان فردوسی ، سعدی ، حافظ ، مولانا و امثالشون درسته که از بزرگان تاریخ ما هستن و خیلی ها ایران رو با اینا میشناسن اما تو جامعه ی امروز ایناها فقط اسم هستن
شما و امثال شما و ماهای تازه کار تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که اینا رو بیشتر بشناسونیم به جامعه امروز
بعضیا میان سمینار مثلا سعدی شناسی میزارن اما چی میگن توش
میان یه سری سعر از تو کتاباش در میارن و برای ملت میخونن
خوب ملت هم میتونن برن شعراشو بخونن
شمایی که تو این کاری برو از خود سعدی مطلب در بیار کاوش کن تا بیای تو اینجور سمینار ها ارائه بدی
الان خیلی ها شعرای امثال سعدی رو میخونن اما خود شاعر رو که نماد کشوره رو نمیشناسن
اینه درد امروز ما
فقر فرهنگی
فرهنگ شعر خوانی دارن خیلی ها
اما فقط میخونن بدونه اینکه بدونن کی گفته از کجا گفته خودش چیکاره بوده چطور شد که شاعر شد
یا چرا درگیر شعر گفتن شد
اینا رو باید امروزه ارائه داد
ببخشید سرتونو درد اوردم
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه