سرگذشت خط در ایران - دوران کهن

یکی از ویژگی‌های انسان، فراموشی است. انسان نمی‌تواند همه چیز را در یاد خود نگاه دارد. دستاوردها و تجربه‌های بشری اگر در جایی و به گونه‌ای نگهداری نشوند، به سادگی فراموش خواهد شد. "نوشتن" پیش از هر چیز دیگر، وسیله‌ی بر جای ماندن و فراموش نشدن دستاوردها و تجربه‌ها و دانش بشری بوده و هست.

 

اگر انسان نمی‌توانست کشف‌ها و دانشی را که در دوره‌ای به دست آورده بود، بنویسد، آن آگاهی‌ها برای نسل بعد به یادگار نمی‌ماند و به سادگی از یادها می‌رفت. آن‌گاه نسل بعدی نیز چیزی فراتر از نسل پیشین نمی‌دانست. این نوشتن است که باعث می‌شود دانش انسان برای مردمان آینده بر جای بماند و نسلی که آن را به میراث می‌برد، بتواند با استفاده از آن چیز تازه‌ای بر آن بیفزاید. از بر کردن، سینه به سینه برای فرزندان خود نقل کردن، راه‌هایی هستند که تنها تا اندازه‌ای و تا زمانی می‌توانند فرهنگ انسانی را نگهداری کنند، آنچه سینه به سینه نقل می‌شود هم اگر روزی نوشته نشود، خود به خود به بوته‌ی فراموشی خواهد دوید. چنان که بخشی از فرهنگ انسانی به همین گونه از یاد انسان‌ها رفته و پیش از آنکه در جایی ثبت گردد، از لوح خاطر انسان‌ها رخت بربسته است. در برخی از کشورهای جهان هنوز مردمانی یافت می‌شوند که خط ندارند، اما نکته‌ی جالب این است که آنها به همین دلیل از عقب‌افتاده‌ترین قوم‌های جهانند.  
از زبان که بگذریم، خط یکی دیگر از ابزارهای بزرگ ارتباط انسان‌ها و اندیشه‌ها و ذهن‌هایشان با هم است. خط ابزاری است که انسان با یاری آن می‌تواندمحدودیت زمانی و مکانی را زیر پا گذارد.
مردمان نخستین هنگامی که در غار زندگی می‌کرده‌اند، برای بیان چیزها نقش آنها را روی دیوار غار می‌کشیده‌اند. آنها رفته رفته شکل‌ها را ساده‌تر و ساده‌تر کرده‌اند و سرانجام شکلی که بسیار ساده شده بوده، نشانه‌ای قراردادی گشته. هر شکلی حرفی شده و صدایی را می‌رسانده. امروزه نیست خط‌های گوناگون، برای نمونه خط لاتین یا روسی و یونانی، هر کدام دارای حرف‌ها یا نشانه‌هایی هستند که صداها را برای ما مشخص می‌کنند.  
رودکی، پدر شعر پارسی در آغاز مثنوی کلیله و دمنه که تنها چند بیتی از آن بر جای مانده می‌گوید که از زمانی که جهان و انسان بوده، همه نیازمند به دانش بوده‌اند. خردمندان هر دوره‌ای آنچه را که می‌دانسته‌اند، به زبان‌های گوناگون نوشته‌اند و گردآوری نموده‌اند و نگهداری کرده‌اند:

تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راز دانش بی‌نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند

اما وسیله‌ی نوشتن چیست؟ خط ! یکی از اختراعات خود بشر که در حکم ستون حافظه‌ی نوع بشر است. خط نوشتن است، اما نوشته چه؟ هر چه که بخواهد نوشته شود باید نخست به صورت زبان درآید. پس خط را از ارتباط تنگاتنگ با زبان هیچ گریزی نیست. خط و زبان در هر دوره‌ای به هم پیوسته بوده‌اند و معمولا هر زبانی خط خود را داراست. برای نمونه خط چینی برای نوشتن زبان چینی و خط فارسی برای نوشتن زبان فارسی به کار می‌رود.

کم و بیش مردمان همه‌ی جهان از گونه‌ای از خط بهره‌مندند. داستان پیدایش و پیشرفت خط در میان هر کدام از آنها به گونه‌ی دیگری است، اما برخی از این داستان‌ها به هم مربوط است، چرا که بسیاری از مردمان گیتی، خط را از همدیگر گرفته‌اند و معمولا کمتر ملتی خود به اختراع خطی تازه دست زده، بلکه همان خطی را که مردمی دیگر پیشتر به کار می‌برده‌اند، اندکی تغییر داده و برای زبان خود به کار بسته است. ایرانیان در شمار ملت‌هایی هستند که در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خود، بارها خط‌های مردمان دیگر را با زبان خود هماهنگ ساخته‌اند و گاهی نیز خود خط تازه‌ای پدید آورده‌اند.

داستان خط در شاهنامه‌ی فردوسی

کهن‌ترین گزارشی که از چگونگی راه یافتن خط به مردم آریایی ایران در دست داریم، از شاهنامه است. این داستان نشان می‌دهد که آریایی‌ها پس از کوچ به ایران هنوز خط نداشته‌اند و آن را تازه پس از چیره شدن بر مردمان بومی غیرآریایی که از پیش از آن در خاک ایران می‌زیسته‌اند، گرفته‌اند. اینک خلاصه‌ی داستان:

تهمورث پس از پدرش هوشنگ به فرمانروایی می‌رسد. وی همه‌ی مردم را فرامی‌خواند و برایشان سخنرانی می‌کند و آنها را از برنامه‌‌های خود می‌آگاهاند. می‌گوید که می‌خواهد رنگ بدی را از جهان پاک کند و آن را مالامال از خوبی‌ها نماید. دست دیوهایی را که تا آن هنگام به مردم زیان می‌رساندند کوتاه کند و به مردم سود برساند. سپس وی به کار درمی‌آید و به پیشرفت‌های بزرگی دست می‌یابد. ریسیدن مو و پشم را به مردم یاد می‌دهد. از موها و پشم‌های رشته‌شده لباس‌ها و زیراندازهای بسیاری دوخته می‌شود. جانوران وحشی را رام می‌سازد و در خدمت بشر درمی‌آورد. پرندگان را دست‌آموز می‌کند. از اینها گذشته به مردم می‌گوید که چیزی جر خدا را نپرستند و او را ستایش کنند.
اما تهمورث وزیری شایسته هم داشت. نام او وشیداسپ بود و به شاه خدمت بسیار می‌کرد و راه و چاه را به تهمورث نشان می‌داد. وشیداسپ سوار اسبی تندرو شد و اهریمن را با جادو اسیر گرفت و اسیر کرد و این کار خود را به همه‌ی مردم جهان نشان داد. دیوها کارهای او را دیدند و یاغی شدند. بسیاری از آنها گرد هم آمدند و برای تهمورث دسیسه کردند. شاه از کار دیوها و دسیسه‌شان آگاه شد و عصبانی گشت و به جنگ آنها رفت. جنگ سختی درگرفت. سرانجام پس از دار و گیر بسیار، تهمورث دیوها را شکست داد و آنها را اسیر کرد. و از همین جاست که لقب "دیوبند" را دارد. دیوها که دیدند شکست خورده‌اند به التماس درآمدند و از او خواستند که آنها را نکشد و از سر خونشان بگذرد و گفتند که اگر شاه چنین کند، آنها چیز تازه‌ای به او خواهند آموخت که بسیار کارآمد است. تهمورث پیشنهاد آنها را پذیرفت و دستور داد بندهای آنها را باز نمایند. دیوها که خود را شکست‌خورده می‌دیدند، ناچار خواستند با او دوستی کنند و با وی بسازند. برای همین "نوشتن" را به کیومرث آموختند:

نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند

آن هم نه با یک خط، بلکه نزدیک به سی خط  را به وی یاد دادند:

نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی

کیومرث سی سال دیگر بر جهان فرمان راند و خط را از روزگار خود برای ما بر جای گذاشت.

------------

به کوشش : امیر حسین اکبری شالچی

در همین زمینه