مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

تخلص در ادب پارسی

گاه اهل ذوقی پیدا می‌شوند که سکه ی قلب شعر خود را به نام بزرگان رقم می‌زنند، اگر هر شاعری تخلصی نداشته باشد، این امر آسان‌تر صورت می‌گیرد. اگر می‌بینیم، در شعر شاعرانی چون فردوسی و خیام، بیش از دیگران، دخل و تصر‌ّف صورت گرفته، یکی از دلایل آن، نداشتن تخلص در متن شعر این دو گوهر گرانبهاست.
گفتنی است که نسخه‌های گوناگون شاهنامه از حدود پنجاه و دو هزار تا شصت هزار بیت در نوسان است و در مورد رباعی های اصیل و دخیل خیام گفت‌وگوها و بحث هاست.
انگیزه ی هنرمند، از آوردن «تخلص» این است که، آن چه می‌خواهد به مخاطب بگوید، آشکارا و رودررو نگوید، بلکه خود را مورد خطاب قرار دهد و به‌طور غیر مستقیم، پیامش را به دیگران برساند. در بیت های زیر، سعدی بدین‌گونه به ما پند می‌دهد:
ـ‌ سعدیا رفت و فردا هم‌ چنان موجود نیست

در میان این و آن فرصت‌شمار امروز را

ـ سعدیا این منزل ویران چه کنی چای تو نیست

رخت بربند که منزل‌گه احرار آنجاست

ـ سعدیا راست روان‌گوی سعادت بردند

راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار

در این گونه بیت ها شاعر نفس مجرد خویش را در پیش خود دیده و با ان سخن می‌گوید. در دانش بدیع به این‌گونه گفتار «تجرید» می‌گویند. این نفس در چنین جایی نماینده ی خود و همه ی کسانی است که شاعر برایشان حرف دارد.
گاه، آن چه در این ندا می‌گنجد، دردی است که سینه ی شاعر را تنگ کرده، او را به فریاد وامی‌دارد:
ـ حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا

که چه ز نار ز زیرش به دعا بگشایند
یا:
ـ حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

بیان این به کنایه گویی بسیار زیبا، با به ‌کارگیری تخلص، هموار شده است
تخلص، همیشه در نقش ندایی نیست، بلکه در نقش هایی دیگر چون نهاد و مضا‌ف‌الیه و ... هم می‌آید.
نهاد:
سعدی غم نیستی ندارد

جان دادن عاشقان نجات است

سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت

ورنه کمال تو، وهم کی رسد آن جا؟
مضاف‌الیه:
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

بر آب دیده سعدی‌گرت گذار افتد

تو را نخست بباید شناوری آموخت

و انگیزه ی پنجم آن که گاه شاعر در یک جمله ی بی‌خبری، خود و شعر خود را می‌ستاید، همان که در علم معانی از آن به «تفاخر» یاد می‌کنند، چنین تفاخرهایی بیش‌تر در آن بیتی است که تخلص در آن است. به گفتاری دیگر، گاه تخلص برای تفاخر می‌آید مانند:
ـ کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

ـ صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

ـ شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

ـ در آسمان نه عجب گر به گفتة حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

چگونگی گزینش تخلص:
گزینش تخلص و خاستگاه آن بسیار گونه‌گون است. برخی آن را از صفت ویژه ی خود گرفته‌اند، شاعرانی نام شعری خود را از نام شهر خود برداشته‌اند، عده‌ای از نام پادشاه، نام اجداد، از شغل و حرفه و ... برگفته‌اند. اکنون به برخی از آن ها و چند و چون ‌آن ها می‌پردازیم:
۱- تخلص برگرفته از صفت یا ویژگی شاعر
- تخلص رشید‌الدین محمد‌ابن محمد عمری، "وطواط" است که از بابت کوچکی جثه ی او بوده است. وطواط نام مرغی از جنس پرستو است. تخلص «وطواط» موجب ایجاد برخی شوخی ها هم گردیده است. دولتشاه می‌گوید: روزی در مجلس اتسز  بحث و مناظره‌ای میان علما درگرفته بود، رشید در آن مجلس حاضر بود، در مناظره و بحث، زبانی آغاز کرده و دواتی پیش او نهاده بود. اتسز در او نگریست و از روی ظرافت گفت: دوات را بردارید تا معلوم شود از پس دوات کیست که سخن می‌گوید. رشید دریافت، برخاست و گفت: المرء‌ُ باصغریه قلبه و لسانه. (۳)
- میرزا صادق فراهانی امیری در آغاز "امیرالشعرا" و پس از آن "ادیب‌الممالک" لقب گرفته بود.
۲-  تخلص برگفته از نام شهر و دیار شاعر
ابوعبداله جعفر‌بن محمد سمرقندی متخلص به رودکی است. تولد او در روستای «بنج» از توابع «رودک» سمرقند است. همچنین است. «ابوالفرج رونی» که تولدش در «رونه» از روستاهای نیشابور بوده است.
۳- نام شعری برگرفته از نام پادشاه
قصیده از نخستین شعرهای فارسی است. این شعر بیش‌تر برای مدح و ستایش و در خدمت شاهان بوده است و برخی شاعران درباری یا نزدیک به دربار، نام شعری خود را از نام پادشاه می‌گرفته‌اند:
نام و لقب شاعر، تخلص او، پادشاهی که از نام او تخلص گرفته شده است:
ابوالنجم احمدبن قوص دامغانی، منوچهری، فلک المعالی منوچهربن شمس‌‌المعالی قابوس‌بن وشمگیربن زیار دیلمی
امیرالشعر ابوعبدالله محمدبن عبدالملک، معزی، معز‌الدین ملکشاه بن‌ الب ارسلان
افضل‌الدین بدیل بن‌علی شروانی، خاقانی، خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
ابومحمد شرف‌الدین مصلح‌بن عبداله شیرازی، سعدی،  اتابک سعدبن‌زنگی
همراهی این شاعران با دربار یکسان و همانند نبوده است، برخی چون منوچهری، معزی، یکسره تسلیم دربار و درباریان بوده‌اند و برخی چون سعدی تنها با دربار رفت و آمدی داشته‌اند تا از این راستا بتوانند امیر و پادشاه را به راه آرند و پند دهند.
۴- نام شعری گرفته شده از نام یا ویژگی پدران و اجداد
نام و لقب شاعر، تخلص او، تخلص به نام پدر یا اجداد یا ویژگی برتر آن ها
معین‌الدین علی‌بن نصیربن ابوالقاسم، قاسمی‌، قاسم به جدش ابوالقاسم
سید‌نظام‌الدین محمودبن حسن الحسنی، داعی، پدرانش همه داعی بوده‌اند
امیر فیروزکوهی سبزواری، شاهی، چون نسبتش به سربداران می‌پیوست و مذهب شیعه داشت
کمال‌الدین شیرعلی، بنایی، اشتغال پدرش (استاد محمد سبز معمار) به بنایی و معماری بوده است
امیر‌مسعودبن سعدبن سلمان لاهوری، مسعود سعد، اضافه کردن اسم خود به پدر برای تخلص
۵- تخلص برخاسته از کار و حرفه ی شاعر
نام و لقب شاعر، تخلص او، کار و حرفه‌ای که تخلص را از آن گرفته است
بابا فغانی شیرازی، سکاکی، کارد سازی (سکاکی)
قاضی امام رکن‌الدین محمدبن سعد، دعوی، اشتعال به قضاوت
نجم‌الدین محمد شروانی، فلکی، دست داشتن در نجوم و ستاره‌شناسی
قوامی رازی، خباز، خبازی (نانوایی)
شمس‌الدین محمدبن‌عبدالله نیشابوری، کاتبی، مکتب‌داری و خوش‌نویسی و رنگ‌آمیزی
۶- گرفتن تخلص از نام شاعر دیگر یا استاد و مراد
سید نظام‌الدین محمودبن حسن الحسنی. تخلص دوم خود «نظامی» را از نام نظامی گنجوی گرفته است. وی به پیروی از «خمسة نظامی». «مثنویات سته» را سروده است.
خواجه ارجاسب‌بن شیخ علی تهرانی. تخلص خود «امیدی» را از استادش «دوانی» گرفته است.
مولوی. تخلص دوم خود «شمس» را از همدم و مراد خود «شمس تبریزی» گرفته است.
۷- گونه‌هایی دیگری از گزینش تخلص
الف) تخلص گاه برخاسته از صفت خانوادگی شاعر است. شمس‌الشعرا کمال‌الدین کاشانی از خاندان محتشم و بازرگان بوده و بدین سبب خود را در شعر «محتشم» نامیده است.
ب) برخی. بخشی از نام و لقب خود را به‌عنوان تخلص برگزیده‌اند. از آن جمله «عبید‌الله زاکانی قزوینی». که «عبید» را تخلص خود دانسته است.
پ) در میان شاعران نوپرداز. برخی حرف آغازین نامشان را به اختصار آورده و واژه‌ای دیگر هم بدان افزوده‌اند. مانند:
(م. امید) مهدی اخوان ثالث
(ه‌. ا. سایه) هوشنگ ابتهاج
(م. سرشک) دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
(ا. بامداد) احمد شاملو
ت) برخی کوتاه شده ی  نام یا لقب خود را به حای تخلص به کار برده‌اند. هم‌چون: «دخو» کوتاه شده ی «دهخدا و دهخدو» و «بسحق» کوتاه شده ی «ابواسحاق» برای جمال‌الدین ابو اسحاق حلاج اطعمه ی شیرازی
ث) محمدحسین بهجت تبریزی برای گزینش نام شعر تفال به دیوان حافظ زد و در دو بار، پی‌درپی، «شهریار» را یافت و آن را نام شعری خویش قرار داد.
ج) فخرالدین حمزه طوسی اسفراینی که در اسفراین زاده و در طوس زندگی کرده است. چون در ماه آذر زاده شده، تخلص خود را «آذری» دانسته و ‌آورده است.
چ) علی اشتری، از آن جا که در ماجراجویی عاشقانه گرفتار آمد، «فرهاد» را برای تخلص برگزید.
تخلص دوگانه یا چندگانه
در شعر فارسی به شاعرانی برمی‌خوریم که بیش از یک تخلص دارند، از آن جمله:
نام و لقب شاعر ، تخلص (۱)، تخلص (۲)
نورالدین‌بن عبدالله بنایی کرمانی، سی‍ّد (از سادات حسینی بوده)، (نعمه‌الله)
معین‌الدین علی‌بن نصیر، (قاسم اوار)،  (قاسم قاسمی)
سید نظام‌الدین محمودبن حسن، (داعی) (پدرانش همه داعی بوده‌اند)، (نظامی) (پیرو نظامی گنجوی بوده)
کمال‌الدین شیرعلی، (بنایی) (در دیوان اول که قصیده و غزل است)، (حالی) (در دیوان غزلیات که پیرو سعدی و حافظ است)
بابا فغانی شیرازی، (سکاکی)، (فغانی)
سید‌قطب‌الدین میر حاج حسینی جنابذی، (میر حاج) (در قصیده)، (انسی) (در غزل)
شهاب‌الدین صابر‌بن اسماعیل ترمذی، (صابر)، (ادیب)
اثیر اخسیکتی، (اثیر)، (اخسیکتی)
افضل‌الدین بدیل‌بن علی شروانی، (حقایقی)، (خاقانی) ابوالعلا او را به خدمت خاقان برد...)
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، (خاموش)، (شمس)
فانی، (نوایی) (در دیوان ترکی)، (فانی) (در دیوان فارسی)
گزینش دوباره ی تخلص، انگیزه‌هایی دارد:
● مولانا که تا دیدار شمس، «خاموش» تخلص می‌کرده، آن‌چنان در روح و وجود شمس غرق شده که خود و او را یک تن می‌بیند و شعرش را پس از این به نام او می‌کند.
● خاقانی، پس از سال ها تلاش و کوشش و یافتن نامی برجسته و به‌سزا، به همراه ابوالعلا به خدمت خاقان اکبر می‌رسد و استادش، ابوالعلاء گنجوی، پس از معرفی، لقب شعری «خاقانی» را برای او برمی‌گزیند:
ـ چو شاعر شدی بر دست پیش خاقان

به خاقانیت من لقب برنهادم

(ابوالعلاء گنجوی)

و خاقانی به انگیزه ی کسب شهرت و قدرت بیش تر، آن را می‌پذیرد.
●  برخی چون بابای شیرازی و سید ‌قطب‌الدین جنابذی، در آغاز تخلصی دارند که مرده و غیر قابل انعطاف است، آنان می‌پندارند که واژه‌های «سکاکی» و «میر حاج» را نمی‌توان با جلوه‌های گوناگون و هنرمندانه و با ایهام در غزل جای داد،  با این انگیزه واژه‌های «انسی» و «فغانی» را که واژه‌هایی دلی است برمی‌گزینند.
● کسانی چون سید نظام‌الدین محمود و کمال‌الدین شیرعلی، پس از سال ها شاعری، با اندیشه در شعر شاعری دیگر، بدو دل می‌بندند و در پی پیروی او برمی‌آیند و نام همان شاعر را (نظامی) برمی‌دارند و یا از فضای شعر و اندیشة او واژه‌ای برمی‌گیرند. (حالی)
گفتنی است که گاه یک تخلص را چندین تن از شاعران برگزیده‌اند. «فانی» تخلصی است که شش تن داشته‌اند:
۲-  امیرکبیر علی شیر کج کنه  ۲-  فانی هروی  ۳-  فانی بخاری  ۴- فانی تبریزی ۵-  فانی رازی   ۶-  فانی شیرازی. این یکسانی موجب آمیختگی شعر آن ها نیز می‌گردد.
بهره ی هنری از تخلص
بسیاری از شاعران تخلص را تنها به‌عنوان برچسب شعر و از دید هنری به‌ عنوان یک واژه ی مرده، به کار برده‌اند، ولی برخی از این هنرمندان سخن‌گستر، از این واژه بهره ی هنری برده اند، مولای روم تخلص خود را هنرمندانه در شعر آورده است. «خامش» یا «خمش» در شعر مولانا، هم فرمان ایست‌ِ او در مسیر حرکت غزل است و هم تخلص. و بسیار جای ها به‌گونه‌ای آمده است که نام شعری در نگاه نخست به چشم نمی‌آید و با اندک درنگ دریافته می‌شود:
ـ خامش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای علم /  کاغذ بنه، بشکن قلم، ساقی درآمد، الصلا
ـ اسحاق شو در نحر ما، خاموش شو در بحر ما /   تا نشکند کشتی تو در گنگ ما، در گنگ ما
ـ من خمشم خسته گلو، عارف گوینده بگو /  زانگه تو  داود دمی، من چو کهم رفته ز جا
ـ خاموش، که سرمستم بر بست کسی دستم /  اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا
ـ خموشید، که سرمستم بربست کسی دستم /  اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا
ـ خموشید، خموشید که تا فاش نگردید / که اغیر گرفته است چپ و راست خدایا
مولانا از واژه ی «شمس» این گونه بهره نبرده یا کم تر بهره برده است. واژه ی شمس، بیش تر با تبریزی و یا به‌صورت «شمس الحق تبریزی» و «شمس‌الدین» آمده است.
برخی از تخلص ها نمی‌توانند، در خدمت ذوق و هنر شعری قرار گیرند. مانند تخلص های رودکی، منوچهری، سید، حقایقی، سکاکی، مسعود سعد، جوهریز، فلکی، خباز، کاتبی، معزی، سعدی.  ولی برخی تخلص ها از واژه هایی هستند که چند معنی دارند و شاعر می‌تواند در شعرش افزون بر نام شعری، بهره ی دیگری نیز بگیرد. تخلص هایی چون :حالی، فغانی، فانی، شاهی، امیری، نوری، فیضی، الهی، قدسی، شیدا، بی‌دل، امید، سایه، سرشک.
گفتنی است که شاعران بزرگی چون سعدی، حافظ، خاقانی، ناصرخسرو، عطار و نظامی تخلص را چنان برگزیده‌اند که این واژه نمی‌تواند در پایان شعر به‌گونه‌ای پنهان و هنری بیاید. آنان تنها از راستای تجرید و گونه‌های گوناگون رودررویی با نام شعری خود هنرآفرینی کرده‌اند، ولی اگر واژه‌های یاد شده هم می‌توانست، ایهام‌ساز و معنا‌آفرین باشد، این هنر‌آفرینی در پایان شعر دوچندان می‌شد.
تخلص و قالب های شعری
قصیده‌سرایان ما، همه تخلص دارند. مانند رودکی، فرخی سیستانی، منوچهری، ناصر خسرو (حجت) مسعود سعد، سنایی، خاقانی، انوری، سعدی، قاآنی، بهار و .... از آن جا که این قالب شعری، بیش تر برای ستایش به کار می‌رفته و می‌رود، شاعر برای رساندن ارادت خود به ممدوح، بر آوردن نام شعری پای می‌فشارد.
غزل از قصیده گرفته شده و تخلص در آن نهادینه است و گویی جزیی از پیکره ی آن است. غزل‌سرایان بزرگی چون حافظ، سعدی، مولوی، سنایی، صائب، شهریر، رهی، عطار و ... همه تخلص دارند و هنوز هم شاعران غزل‌سرا تخلصی برای خود برمی‌گزینند و می‌آورند.
تخلص در مثنوی کم‌رنگ و گاه ناپیداست. واژه ی «فردوسی» را نام شعری گرفته‌اند ولی در شاهنامه هیچ جا نیامده است. اگر تخلص را نامی بدانیم که پس از شعر و در زیر آن می‌آید، می‌توان «فردوسی» را تخلص نامید.
در بزرگ‌ترین مثنوی عارفانه ی ما، یعنی «مثنوی مولوی» تخلص بیرنگ و ناپیداست، حال آن که در دیوان غزلیات او، دو تخلص، دوشادوش و پررنگ، پیداست.
سعدی با آن که در غزل و قصیده، تخلصی پررنگ دارد، اما در مثنوی اخلاقی و تعلیمی‌اش «بوستان» تخلصی ندارد.
از آن جا که مثنوی در یک کتاب نمود پیدا می‌کند و کتاب را کم تر می‌توان به نام دیگری بست یا از آن خود کرد، و هم به به این دلیل که مثنوی در واقع پایانی یگانه دارد و همچون دیوان غزل و قصیده پاره پاره نیست، تخلص در آن نمودی ندارد. ولی این حکم همه‌گیر و به رای همه ی مثنوی‌سرایان نیست. سنایی، در حدیقه الحقیقه گاه تخلص دارد:
ای سنایی سخن دراز مکش  کوتهی به ز قصة ناخوش
ای سنایی بگوی خوب سخن  در ثنای گزیده میرحسن (۳)
عطار در منطق‌الطیر، گاه «عطار» را به‌عنوان تخلص آورده است:
کرده‌ای عطار بر علام نثار  نافة اسرار هر دم صد هزار (۴)
نظامی از مثنوی سرایانی است که بر آوردن تخلص در مثنوی پافشاری می‌کند. او تنها در مخزن‌الاسرار چهل بار واژه ی «نظامی» را در پایان بندها آورده و در مثنوی های دیگر هم تخلص را از یاد نبرده است.
رباعی هم از قالب هایی است که کم تر تخلص‌پذیر است. گویی کوتاهی آن، ‌چنین حکم می‌دهد. خیام که مشهورترین رباعی‌سراست، دوبار واژه ی «خیام» را در شعر آورده است:
ـ خیام که گفت دوزخی خواهد بود  ...
ـ خیام اگر زباده سرمستی، خوش باش  ... (۵)
دوبیتی هم از نظر بود و نبود تخلص، دوگانه است. باباطاهر عریان در دوبیتی هایش به تخلص نظری ندارد ولی فایز دشتستانی، «فایز» را به ‌عنوان تخلص می‌آورد و نام شعری‌اش بسیار پررنگ است.
تخلص در شعر معاصر
در میان شاعران معاصر، آنان که شعر کلاسیک داشته و سروده‌اند، کم‌ و بیش تخلص دارند. در این میان بهار، پروین، شهریار، فرخی (یزدی)، عشقی، ایرج، نیما و نسیم شمال از برجسته‌ترین تخلص هاست.
نیما یوشیج در قطعه، غزل و رباعی تخلص «نیما» را بارها آورده است:
ـ فراق نامه ی نیما به آب اگر شویند  کسی از آن نتواند زدود نام قفس
ـ آن چه نیما کند از زشت و نکو  به نهان نقشی از آن برداری (۶)
در شعر نو نیما، تخلص جایی ندارد، در این شعرها «نیما یوشیج» به همراه زمان سُرایش در آغاز یا پایان شعر می‌آید و بس.
سهراب سپهری در شعرش، سه بار واژه ی «سهراب» را آورده است:
۱-  تمام قصة سهراب و نوش‌دارو را...
۲-  چه کسی بود صدا زد سهراب...
۳-  یک نفر باز صدا زد سهراب... (۷)
«سهراب» را در این بیت ها هم نمی‌توان نام شعری دانست.
فروغ فرخ‌زاد، یک‌بار نام خود را در شعر آورده، آن هم نه به‌‌عنوان تخلص. او در شعر مرز پرگهر می‌گوید:
«فاتح شدم/ خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی در یک شناسنامه، مزین کردم/ و هستیم به شماره مشخص شد/ پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران /... / و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهکاری / و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای کار نوشتم/ فروغ فرخ‌زاد...(۸)
مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، به ترتیب «م. امید»، «ه‌. ا. سایه»، «بامداد». «م. سرشک» را گاه در شعر کلاسیک خود به‌عنوان تخلص به کار می‌برند.
بر این پایه می‌توان گفت، تخلص در شعر نو جایی ندارد و شاعران معاصر گرچه نام شعری دارند ولی آن را در شعر نو نمی‌آورند یا بسیار کم می‌آورند.

*****
پی نوشت ها:
۱-  صفا، ذبیح‌الله: «تاریخ ادبیات در ایران»، انتشارات فردوسی، تهران، ۱۳۷۲، جلد دوم، برگ ۶۲۹.
۲-  همان، جلد چهارم، برگ ۳۱۰، به نقل از حبیب‌السیر، ج ۴، برگ ۱۸.
۳-  سنایی غزنوی، مجدود: «حدیقه‌الحقیقه و... «تصحیح و تحشیة مدرس رضوی، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸، برگ ‌های ۲۶۱ و ۲۶۲.
۴-  عطار نیشابوری، فرید‌الدین: «منطق‌الطیر»، به کوشش سید صادق گوهرین، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۷۰ تهران، برگ ۲۴۶.
۵-  خیام نیشابوری: «رباعیات خیام «نشر ناهید، تهران، ۱۳۷۳، صفحه‌های ۱۰۴ و ۱۴۳.
۶-  این بیتها را از نرم‌افزاری «گنج سخن» برداشته‌ام.
۷-  سپهری، سهراب: «هشت کتاب» کتابخانه طهموری، چاپ هجدهم، تهران، ۱۳۷۶.
۸- فرخ‌زاد، فروغ: «دیوان اشعار» انتشارات مروارید، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۶.

بن مایه : مجله ی شعر

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML