مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

‏مرگ و زندگی در «حديقه» سنايي

مقدمه:‏

موضوع مرگ و حيات، از مهمترين مسائلي است كه انسان در طول تاريخ با آن مواجه بوده و همچنان در پي يافتن پاسخي درست، از چرايي آفرينش و فلسفة آن است. فيلسوفان و شاعران عارف، هر يك، از دريچه‌اي خاص به اين موضوع نگريستند. سنايي در حديقه‌اش كه دايرهًْ المعارف رايج عصر او و بزرگترين حكمت منظوم صوفيانه قبل از مثنوي است، سيماي مرگ و حيات را در ابعاد ارادي و حكيمانه آن، به تصوير كشيد.

***

نكته قابل توجهي كه ايشان به مرگ از منظر حكيمانه دارد، اين است كه خود مرگ هم مرگي دارد و سرانجام از بين مي‌رود.‏

‏گر تو را از حواس مرگ بريد

‏مرگ هم مرگ خود بخواهد ديد

‏‌هاون ار چند چيزها سايد ‏

‏هم بسوده شود چو مرگ آيد

‏مرگ اگر ريخت خون ماده و نر

‏هر بريزند خونش در محشر

‏ (همان، ص 425)‏

و در همين راستا، حكيم سنايي، مرگ را سزاوار عالم جان نمي‌داند و اذعان مي‌دارد كه جان دانا با مرگ به نوا مي‌رسد.‏

‏جان دانا نوا زند در مرگ ‏

‏همچو بلبل نوا زند بر برگ

‏جان بي‌علم بي‌نوا باشد

‏مرغ بي‌برگ بي‌نوا باشد‏

‏ (همان، ص 321)‏

در حديقه حكيم سنايي، به ويژه در باب هفتم، حكايات و تمثيلات فراواني است كه مرگ را از نگاه حكيمانه مي‌نگرد. ‏

يكي از مباحث محوري ‌ انديشه حكيم سنايي، نگرش او به دنيا و آخرت است كه به نوعي با مرگ و حيات، پيوند مي‌خورد. عارفان و صوفيان، به ويژه حكيم سنايي، با نگرش خاصي به دنيا مي‌نگرند و بيشترين تصاويري كه از دنيا در حديقه ترسيم مي‌شود، دنياي مذموم و ناخوشايند است: ‏

‏ چيست دنيا و خلق و استظهار

‏ خاكداني پر از سگ و مردار

‏ (همان، ص 433)‏

يا در جايي ديگر، دنيا را سراي آفت و شر و چون مار گرزه، معرفي مي‌كند:‏

‏ چيست دنيا سراي آفت و شر ‏

‏ چون كليدان ز اولي به دو در

‏ هست چون مار گرزه دولت دهر‏

‏ نرم و رنگين و از درون پر زهر‏

‏ (همان، ص 431)‏

در تعبيري، دنيا عجوزه هزار داماد است كه ظاهر خود را چون عروسي زيبا و فريبنده مي‌آرايد؛ امّا باطني زال گونه و پير دارد:‏

‏ چون عروسي است ظاهر دنيا ‏

‏ليك باطن چو زال بي‌معني ‏

‏ (همان، ص369 )‏

از جمله نگاه حكيمانه سنايي به دنيا آنجاست كه دنيا را منزلگاه اقامتي و گذراي مسافران تشبيه مي‌كند كه سراي سپنجي، غر چه فريب و مايه رنج است: ‏

‏عالم چو منزل است و خلايق مسافرند ‏

‏در وي مزور است مقام مقيم ما

‏(تازيانه‌هاي سلوك، ص80) ‏

نگرش حكيم سنايي به دنيا، رويه ديگري نيز دارد. در جايي او دنيا را به واعظي تشبيه مي‌كند كه به مخاطبان خود پند مي‌دهد كه از من حذر كنيد و بر من دل نبنديد:‏

‏ به زباني فصيح مي‌گويد ‏

‏در جهان صيد خويش مي‌جويد ‏

‏ هر زمان گويد اهل دنيا را ‏

‏ جفت بلوي و فرد مولي را ‏

‏ واي آن كو ز من حذر نكند

‏ در طلب كردنم نظر نكند

‏ (حديقه، ص 134)‏

يا در حكايتي ديگر، دنيا را به كتابي مانند مي‌نمايد كه در آن، هم پند و‌ اندرز است و هم بند و گرفتاري. با اين تفاوت كه حكيمان از آن پند مي‌گيرند و لئيمان به بند آن گرفتار مي‌شوند. ‏

‏در جهان خدا بر‌اي از خاك

‏چه كني كلبه كه آن كاواك ‏

‏ چون كتابي است صورت عالم

‏ كاندرويست «بند و پند»‌ بهم ‏

‏ صورتش برتن لئيمان بند

‏صفتش در دل حكيمان پند ‏

‏صورتش خامش و سخن در وي ‏

‏تن او نو و جان كهن در وي

(همان، ص457)‏

دنيا و آخرت از نگاه حكيم سنايي در 3 محور كلي ارائه مي‌شود:‏

الف) آنجا كه دنيا در مقابل آخرت قرار مي‌گيرد؛ دنيا به ديوي تشبيه مي‌شود كه انسان را به ترك آخرت و خداوند دعوت مي‌نمايد. بنابراين اظهار مي‌كند كه دنيا هميشه از دين آزرده است. زيرا جمال دين، آبروي دنيا را برده و اينجاست كه حكيم اظهار مي‌كند اين دنيا بدترين خصم است كه بايد از آن پرهيز نمود. زيرا نمي‌توان هم اسكندر بود و هم به آب خضر دست يافت. يا به عبارت ديگر مي‌توان گفت كه دينداري و دنياداري در‌ انديشه حكيم، مانع‌الجمع است.‏

‏ فارغ از مرگ و ايمن از گوري ‏

‏ من چه گويم تو را به دل، كوري‏

‏ چنگ در دنيا زبون زده‌اي ‏

‏دل پاكيزه را به خون زده‌اي‏

‏ ور نباشد خدا بدين شايد

‏ ديـو دنيـي چنينت فرمايــد‏

‏ هيچ خصمت بتر ز دنيا نيست ‏

‏با كه گويم كه چشم بينا نيست ‏

‏ (همان، ص 396)‏

ب) در اين بخش نيز دنيا در برابر آخرت قرار مي‌گيرد؛ اما تا جايي كه همه ارزشهاي دنيوي به عنوان ضد ارزشهاي اخروي قلمداد مي‌شود. حكيم در ديوان و حديقه‌اش صراحتاً اظهار مي‌كند كه اگر عقبي مي‌خواهيد، دست از دنيا برداريد. زيرا نمي‌توان هم طالب دنيا بود و هم آخرت را آبادان ساخت. لذا با صراحت بيان مي‌گويد:‏

‏خاك بر سر هر آن كه دنيا خواست

‏مرد دنيا پرست باد هواست‏

‏(حديقه، ص 393)‏

‏هر كه جست از خداي خود دنيي ‏

‏ مرحبا ليك نبودش عقبي‏

‏هر دو نبود به هم يكي بگذار ‏

‏ زان سراي نفيس دست مدار

‏هست بي‌قدر دنيي غدّار ‏

‏ مر سگان راست اين چنين مردار

‏وان كه از كردگار عقبي خواست‏

‏ گر مر او را دهيم جمله رواست‏

‏زان كه كشتار خوب كاران است ‏

‏ جمله عقبي حلال خواران است‏

‏ (همان، ص 362)‏

سنايي در تصويري ديگر، با نگرشي افراطي، معتقد است كه زندگي مرفه دنيوي را، حتي اگر از حق تعالي طلب كنيم، باز هم كار نكوهيده‌اي محسوب مي‌شود. زيرا دنيا سراي رنج و آخرت خانه نعمت و ناز است. به نظر مي‌رسد اين تفكر با‌ انديشه‌هاي معتدل و منطقي ارائه شده در تعاليم ديني، مخصوصاً نهج‌البلاغه در تعارض باشد.(نهج‌البلاغه، 1382، خ 209، ص 307)‏

‏ خيز و بگذار دنيي دون را ‏

‏ تا بيابي خداي بي‌چون را ‏

‏ تا بود نسل آدمي برجاي ‏

‏هست آراسته ورا دو سراي ‏

‏ تا در اين خاكدان نبيند رنج ‏

‏ نرسد زان سراي، بر سر گنج‏

اين سراي از براي رنج و نياز ‏

‏ وان سراي از براي نعمت و ناز ‏

‏ دين ز صورت هميشه بگريزد ‏

‏ تا ز بد مرد را، بپرهيزد ‏

‏(همان، ص 129-128)‏

ج) بخش سوم، دنيا در مقابل طريقت و سير و سلوك عارفانه قرار مي‌گيرد. زيرا حكيم بر اين عقيده است كه تا سالك، دل از تعلقات دنيوي نشويد، به سروري طريقت و كسب مدارج عالي تا فنا و بقا نمي‌رسد. در اين محور، سنايي چشمه آب حيات را نمادي از بقاي بالله مي‌داند و رسيدن بدان را براي كساني قابل دسترسي مي‌داند كه از هر چه رنگ تعلق داشته، آزاد باشند:‏

‏ چون گذشتي زعالم تك و پوي ‏

‏ چشمه زندگاني آنجا جوي

‏ اجل آمد كليد خانه راز‏

‏در دين بي‌اجل نگردد باز‏

‏ تا بود اين جهان، نباشد آن ‏

‏تا تو باشي، نباشدت يزدان ‏

‏ تا دم آدمي ز تو نرمد ‏

‏صبح دينت ز شرق جان ندمد‏

‏ با حيات تو دين برون نايد ‏

‏شب مرگ تو روز دين زايد

‏ (همان، ص 96)‏

پس مي‌توان نتيجه گرفت كه در نگاه سنايي، ميان دنياداري و دين‌داري، دنيا گرايي و آخرت‌جويي، تناسبي وجود ندارد.او در بعضي از ابيات به صراحت بيان مي‌كند كه دنيا و آخرت، دو ضد يكديگرند و بايد دنيا را رها كرد و به آخرت رسيد:‏

‏ دين و دنيا دو ضد يكدگرند ‏

هر كجا دين بود درم نخرند‏

‏(همان، ص369)‏

‏كان سراي بقا براي تو است

وين سراي فنا نه جاي تو است

‏آن سراي بقا تراست معد‏

‏ يوم بگذار و جان كن از پي غد ‏

‏(همان، ص 72)‏

‏دين به دنيا مده كه درماني

‏ صيد را چون سگان كهداني ‏

‏(همان، ص 647)‏

‏در جهاني كه نظم او ز دويي است

‏باعثش بدخويي و نيك خويي است‏

‏اين جهاني است خوب و زشت بهم ‏

‏و آن جهان دوزخ و بهشت به هم

‏(همان، ص 717)‏

حيات در حديقه سنايي نيز جلوه‌هاي مختلف دارد. براي واژه حيات، معاني مختلفي تعريف كرده‌اند؛ از جمله اين كه زندگي را مجموعه رابطه‌ها و وابستگي‌هايي مي‌دانند كه فرد را با محيط ارتباط مي‌دهد و جايگزين اين روابط، حكايت از آن دارد كه اين علايق را نبايد ثابت و غير قابل تغيير تصور كرد. با از بين رفتن هر وابستگي، آدمي بدون آن كه آگاه باشد، علاقه ديگري را جايگزين مي‌سازد تا بتواند زندگي را در شكل جديد آن بپذيرد. ( بياتي، 1373، ص 22)‏

‏ در نگاه عارفان، زندگي و حيات به معني نفس كشيدن و رفتار غريزي كردن نيست، بلكه زندگي به معني تولد دوباره يافتن است؛ يعني از حيات تيره نفساني مردن و در عرصه فضيلت‌هاي اخلاقي و رواني تولد يافتن است. (زماني، 1386، ص 188) يا به عبارت ديگر، زندگي يعني قبول اقبال محبوب. (سجادي، 1386، ص 447) ‏

از نگاه حكيم سنايي، زندگي و حيات به دو بعد حيات مثبت و پسنديده و زندگي بي‌ارزش و آلوده تقسيم مي‌شود. آنجايي كه زندگي و حيات باعث دلبستگي به دنيا شود و انسان را از ياد خدا غافل سازد؛ آن زندگي از نوع آلوده است و ارزش ماندن ندارد. لذا مرگ بهتر از زندگي است:‏



‏ زندگاني كه نبودش حاصل ‏

‏ مرد عاقل در آن نبندد دل‏

‏ (همان، ص 721)‏

‏ زندگيشان بتر ز مرگ بود ‏

‏ مرگ را زان كسان چه برگ بود

‏ (همان، ص 678)‏

‏ مرگ بهتر ز زندگاني بد

‏ نيست كاره ز مرگ خود، به خرد

‏ (همان، ص 642)‏

‏اين جهان را ممارست كردم‏

‏ گرداز اوميد خود بر آوردم

‏ زين حياتم ز خود ملال آمد

‏زندگاني مرا وبال آمد ‏

‏ (همان، ص 722)‏

‏مبر اين زندگي به صدر سعير ‏

‏هم بدينجاش واگذار و بمير

‏ (همان، ص 398)‏

از نظر حكيم، گناه باعث آلودگي حيات مي‌شود و اينجاست كه مرگ، بهتر از حيات آلوده خواهد بود: ‏

‏تا به دل بر گنه دلير شدم

‏زين حيات ذميم سير شدم‏

‏زين حيات ذميم بي‌مقصود

‏بهتر آيد مرا عدم ز وجود‏

‏ (همان، ص 642)‏

آن روي سكه حيات، حكيم معتقد است كه زندگي پسنديده و پاك در 3 صفت انساني؛ يعني «جهاد، اطاعت از خدا و اخلاص خلق»، جاي مي‌گيرد. و اين زندگي است كه باعث ترقي و كمال انسان مي‌شود. در همين خصوص در داستان عمر و كعب از زبان عمر چنين مي‌خوانيم:‏

‏ليكن از بهر اين سه خصلت را

‏مي‌پسندم حيات و مهلت را‏

‏گفت گويد كه گفتمش ‌اي مير ‏

‏ اين سه خصلت بگو و باز مگير

‏گفت عمّر يكي كه گه گاهي ‏

‏در سبيل خداي هر راهي

‏مي‌دويم و جهاد مي‌جوييم ‏

‏در راه غزو شاد مي‌پوييم

‏دوم آن است كز پي طاعت ‏

‏سر به سجده بريم هر ساعت‏

‏گاه و بي‌گه خداي مي‌خوانيم

‏به خدايي ورا همي دانيم

‏سيم آن كين جماعت مشتاق ‏

‏ كه جليس‌اند بي‌ريا و نفاق‏

‏از پي اين سه خصلتم دلخوش ‏

‏ بر سر آب پاي در آتش‏

‏ به حيات از براي خلق خدا

‏دارم از بهر كردگار رضا‏

‏ گر نه از بهر اين سه حال بُدي

‏زين حياتم بسي ملال بُدي

‏ (همان، ص 723)‏

حكيم، زندگي حقيقي رادر آن مي‌داند كه انسان از بند طبيعت ماده رها شود. آنگاه به مرتبه اعتدال مي‌رسد و آن زندگي و حيات، ممدوح مي‌شود: ‏

‏چون برون شد ز بند كون و فساد

‏پس بيابد ز اعتدال مراد‏

‏(همان، ص 360)‏

نتيجه گيري:‏

حكيم سنايي، مرگ و حيات را در ابعاد گسترده آن مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهد. از نگاه سنايي، مرگ در بعد اختياري، بهترين مصداق «موتوا قبل ان تموتوا» است؛ و در بعد حكيمانه، از پديده‌هاي نظام احسن هستي كه «يكي را برگ و ديگري را هلاكت» است.‏

‏ حيات و زندگي، از ديدگاه حكيم سنايي به دو بخش حيات پاك، كه بر مبناي جهاد، اطاعت از خداوند و اخلاص خلق است؛ و حيات ذميم، كه همان دلبستگي به دنيا و بي‌خبري از خداست تقسيم مي‌شود. دنيا و آخرت كه به نوعي با موضوع مرگ و حيات پيوند مي‌خورند، از موضوعات محوري‌ انديشه سنايي است.‏

نگاه سنايي به دنيا با دو نگرش دنياي ممدوح و مذموم جلوه مي‌كند. يكي دنيايي كه در مقابل آخرت قرار مي‌گيرد و مانع مدارج عالي سالك تا فنا و بقا مي‌گردد و در نتيجه بدترين خصم انسان مي‌شود. و ديگري، دنيايي كه به كتابي مانند شده كه در آن پند و ‌اندرز فراوان است و انسان را دائم از خود پرهيز مي‌دهد: «جهان همزمان همي گويد كه دل در مانبندي به». اگرچه در نگاه سنايي، آخرت بر دنيا برتري دارد. و او بدبخت را كسي مي‌داند كه دنيا بخواهد و از سراي نفيس آخرت دست بكشد.‏

بالاخره، به نظر مي‌رسد كه سنايي نسبت به زندگي مرفه دنيوي تا‌ اندازه‌اي‌ انديشه افراطي دارد و اين تفكر با‌ انديشه‌هاي معتدل و منطقي ارائه شده در تعاليم ديني، مخصوصاً نهج‌البلاغه، در تعارض قرار دارد.‏

نويسندگان: دكتر مهرعلي يزدان پناه(1)/سيد احمد‌هاشمي جويباري(2) - برگرفته از روزنامه اطلاعات

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML