دين و مليت در هويت ايراني

دكتر حميد احمدي

چكيده: رابطه ميان دين و مليت يا به عبارتى ميان اسلا‌م وايران در سال‌هاى نيمه دوم قرن بيستم ميلا‌دى از موضوعات جنجالى مطالعات ايران معاصر بوده است.نگاه رايج و غير واقع گرايانه به اين موضوع كه تحت تاثير رويدادها و گفتمانهاى معاصر خود بوده است رابطه ميان ايران واسلا‌م را نوعى رابطه كشمكش آميز وحذفى در نظر گرفته است.هدف اين پژوهش آن است تا در يك چشم انداز تاريخى وبا اتكا به مطالعه دقيق ترنشان دهد كه اين نوع نگرش به رابطه اسلا‌م و ايرانى بودن از اصالت تاريخى برخوردار نيست واين دو پديده در طول سده‌هاى پس از اسلا‌م در ايران رابطه كشمكش آميز نداشته‌اند.نويسنده پى آمدهاى نگاه حذفى به اين رابطه رابراى ايران معاصر مورد برسى قرار داده است.هدف اصلى اين پژوهش آن است تا رابطه ميان دين و مليت ويا به عبارتى اسلا‌ميت و ايرانيت را در چهارچوب تحول تاريخى ايران مورد بررسى قرار دهد. فرضيه اصلى اين پژوهش آن است كه بر خلا‌ف برداشت مسلط معاصر، رابطه ميان دين اسلا‌م و مليت ايرانى در گستره تاريخ ايران مبتنى بر تقابل و ناسازگارى نبوده بلكه ميان اين دو عنصر كه از جمله عناصر مهم تشكيل دهنده هويت ايرانى بوده‌اند سازگارى و تعامل تاريخى وجود داشته است. با تاكيد برهمين فرضيه پژوهش بر آن است تا نشان دهد كه فرضيه ناسازگارى ميان دين ومليت در دوران نوين تاريخ معاصر ايران در 50سال اخير مطرح شده و قابل انطباق بر گذشته ايران نيست.

اسلا‌م وناسيوناليسم در خاورميانه
بحث رابطه ميان اسلا‌م و ناسيوناليسم در خاورميانه در سال‌هاى پس از سقوط وفرو پاشى امپراتورى عثمانى آغاز شد. ازآنجا كه اعراب و ترك‌ها در چهارچوب امپراتورى عثمانى با تكيه بر هويت اسلا‌مى‌در برابر غير مسلمانان مى‌زيستند بحث هويت ملى عربى يا تركى براى آنها مطرح نبود هويت درامپراتورى عثمانى بيشتر بر وفادارى‌هاى مذهبى استوار بود ونظام اجتماعى وهويتى اين امپراتورى كه به نظام ملت معروف بود ميان مسلمانان و غير مسلمانان تفاوت مى‌گذاشت.
ظهور دولت‌هاى ملى پس از فرو پاشى عثمانى نوعى بحران هويت محسوب مى‌شد و همين نكته باعث شد كه‌انديشمندان مسلمان به ويژه افرادى همچون رشيد رضا و پيروان بعدى او از ديدگاه اسلا‌مى‌به مخالفت با پديده ملى گرايى و ناسيوناليسم عربى بپردازند. همين تحول در تركيه نيز روى داد و برخى انديشمندان مسلمانان تركيه ظهور دولت سكولا‌رجمهورى تركيه به رهبرى مصطفى كمال پاشا را نوعى رويگردانى به اسلا‌م قلمداد مى‌كردند و به همين خاطر با اين سياست مخالفت مى‌كردند عدم سابقه دولت‌هاى ملى در ميان اعراب و ترك‌ها در گذشته باعث نامانوس بودن پديده مليت و ظهور دولت مبتنى بر انديشه مليت و ناسيوناليسم عربىـتركى شد چنين تحولى در ايران روى نداد زيرا كه براى ايرانيان پديده مليت هويت و دولت ملى پديده‌هاى نامانوسى قلمداد نمى‌شدند.
ايرانيان بر خلا‌ف اعراب و ترك‌هاى مهاجربه منطقه علا‌وه بر اعتقاد به دين نوين يعنى اسلا‌م داراى سابقه سياسى پيش از اسلا‌م بودند و به مدت هزار سال قبل از ظهور اسلا‌م يعنى قرن هفتم پيش از ميلا‌د تا قرن هفتم ميلا‌دى داراى دولتهاى قدرتمندى نظير مادها هخامنشيان اشكانيان و ساسانيان بودند. به دليل همين سابقه سياسى و تاريخى بود كه ايرانيان پس از ظهور اسلا‌م با حفظ اعتقاد به ايمان جديد به رستاخيز سياسى وفرهنگى خود دست زدند و با تاسيس دولت‌هاى مهمى نظير صفاريان طاهريان آل بويه و سپس سامانيان وآفرينش ميراث ادبى در قالب شعر و نثر هويت ملى خود را احيا كردند. سابقه تمدنى و سياسى ايران و ميراث فرهنگى و زبانى آن باعث شد تا بسيارى از اقوام مهاجرترك مسلمان شده در تمدن و فرهنگ ايرانى جذب شده وبه نوعى ايرانيزه شوند. دولت هايى چون غزنويان سلجوقيان و خوارزمشاهيان كه تحت كنترل سلا‌طين ترك تبار بودند به لحاظ فرهنگى و تاريخى بخشى از تمدن و فرهنگ ايران محسوب شدند در راه ارتقا و پيشبرد ميراث سياسى و فرهنگى ايران كوشش فراوان كردند.
هويت تاريخى ايران پيش از اسلا‌م نيزدر بسيارى از كتاب‌هاى تاريخى نويسندگان عرب و ايرانى پس از اسلا‌م نظير تاريخ طبرى، تاريخ يعقوبى، تاريخ مسعودى، تاريخ گرديزى، فارسنامه ابن بلخى، اخبارالطوال دينورى، سنى الملوك حمزه اصفهانى وده‌ها مورخ ايرانى و غير ايرانى بازتاب يافت.اين كتاب‌ها كه نخست به زبان عربى انتشار يافت بعد‌ها به زبان فارسى ترجمه شد )نظير تاريخ بلعمى كه بخش تاريخ ايران باستان مربوط به تاريخ طبرى است(وبه همين زبان درآثارتاريخى دوران غزنوى، خوارزمشاهى، سلجوقى، مغول، تيمورى، صفوى، افشارى وقاجار تداوم پيدا كرد.بدين گونه ايرانيان مسلمان قرون اوليه از دوران اساطيرى آن به بعد زمينه آشنايى نسل‌هاى پى درپى ايرانى را با تاريخ ملى وهويت ملى خود فراهم ساختند.
نگاهى دقيق به محتواى آن كتاب نشان مى‌دهد كه ايرانيان نوعى سازگارى هوشمندانه ميان هويت ايرانى ودين اسلا‌م بر قرار ساختند وبا ذكرتاريخ ايران پيش ازاسلا‌م آن را در كنارشرح تحولا‌ت تاريخ اسلا‌م مورد تجزيه وتحليل قرار داده‌اند در بسيارى از كتاب‌هاى نويسندگان عرب وايرانى در كنار فصل‌هاى مربوط به تاريخ اسلا‌م بخش‌هاى عمده‌اى نيز به تاريخ ايران باستان از دوران اسطوره‌اى )آفرينش كيومرث(به بعد اختصاص دادند.
در اين كتاب‌ها تاريخ ايران در دوران پيشداديان، كيانيان، اشكانيان)ملوك الطوايف(و ساسانيان به شرح و تفصيل در آمد.گاه نحوه سازگارى ميان هويت ملى ايرانى ودين اسلا‌م به شيوه ظريف جلوه گرمى‌شد.براى نمونه تاريخ ايران بخشى از تاريخ بشرى به ويژه نگرش اسلا‌مى‌به تاريخ اديان قلمداد شد و تلا‌ش شد كه نگرش ايرانيان به تاريخ با نگرش دينى به تاريخ تطابق يابد. در اين راستا بود كه براى نمونه كيومرث اولين انسان و پادشاه روى زمين در اساطير ايران )درخداينامك‌ها وآيين نامك‌هاى ما قبل اسلا‌م (همان حضرت آدم ابوالبشر در قرآن وساير كتاب‌هاى آسمانى دانسته شد و يا جمشيد پادشاه اساطيرى ايران همان حضرت نوح قلمداد گرديد چرا كه جمشيد نيز همانند نوح پيامبر به دستور خداوند در برابر يك بلا‌ى طبيعى هولناك )سيل درنگرش دينى و زلزله در نگرش ايرانى( تمامى‌ حيوانات روى زمين را در درون كاخى در زير زمين جاى داد )همانندكشتى نوح( تا تداوم حيات بشرى و حيوانى را فراهم سازد. در همين آثار تاريخى ايرانيان پس از اسلا‌م بود كه نسبت رستم قهرمان اساطيرى مردم ايران به حضزت نوح رسيد و سام پدر بزرگ رستم همان »سام ابن نوح«مندرج در قرآن ونگرش‌هاى اسلا‌مى‌عنوان‌ شد. )ر.ك.دينورىِ، 1381( بدين گونه بسيارى از ايرانيان مسلمانان موُمن نظير حكيم ابولقاسم فردوسىٍٍ، ضمن اعتقاد به دين اسلا‌م، به ويژه تشيع، تمامى‌تلا‌ش خود را به بازسازى وحفظ ميراث باستانى و زنده ساختن هويت تاريخى و ملى ايران اختصاص دادند.
بسيارى از شعراى ديگر ايران چه قبل و چه پس از فردوسى نيز در حد كمترى به ذكر و ياد آورى تاريخ ايران به ويژه شخصيت‌هاى اساطيرى و تاريخى آن همت گماشتند. ردپاى اين هويت تاريخى ايران را مى‌توان در اشعار رودكى، نظامى، گنجوى، خاقانى شروانى، ناصرخسرو قباديانى، حافظ، سعدى، مولوى، و صدهاشاعر بزرگ و كوچك ديگر همچون عطار، سنايى، خيام و نظايرآن جستجو كرد. اين توجه به هويت ملى ايران در آثار تاريخى و ادبى پس از اسلا‌م همچنان تا به امروز تداوم يافته است. از سوى ديگر ايرانيان با بر پايى مراسم و سنت‌هاى باستانى خود همچون جشن نوروز و جشن‌هاى مهرگان و سده و نظاير آن، در عمل نيز هويت ملى خود را پاسدارى كردند. بدين گونه مشاهده مى‌شد كه ايرانيان در طول قرن‌هاى پس از اسلا‌م، ميان هويت ملى خود)ايرانيت(و اعتقاد دينى خود )اسلا‌ميت( سازگارى برقرار ساختند و هيچ گاه يكى از اين عناصر رادر برابر ديگرى قرار ندادند. براى نمونه ايرانيان با انتخاب نام»رستمعلى«براى فرزندان خود علا‌قه شديد خود را به هويت ملى و اعتقاذ دينى خود نشان دادند.اين امر در اشعارشعراى كلا‌سيك و بزرگ ايران همچون مولوى )مولا‌نا جلا‌ل الدين رومى( نيز بازتاب يافت.

آغاز بحث رابطه دين و مليت در ايران معاصر
اين سازگارى ميان هويت ايرانى و اسلا‌مى‌باعث شد كه دو عنصر دين ومليت در برابرهم قرار نگيرند. بااين همه در دوران جديد رابطه ميان ايرانيت واسلا‌ميت به گونه اى ديگر رقم خورد، و نوعى نگرش نادرست مبتنى بر روابط خصمانه ميان اين دو عنصر در جامعه ايرانى بروز كرد. بر خلا‌ف بر داشت‌هاى مسلط رايج، اين تقابل در دوران مشروطيت و حتى در دوران رضا شاه شروع نشد، چرا كه در اين دوران‌ها على رغم احساسات ضد عربى در نوشته‌ها و اشعار برخى ايرانيان، نشانه اى از تقابل ميان ايرانيت و اسلا‌م و يا برعكس در آثار نويسندگان اسلا‌مى‌به چشم نمى‌خورد. انديشه برخى از ايرانيان، همچون فتحعلى خان آخوندزاده كه به نوعى مواضع ضد دينى در پيش گرفت، در ايران بازتاب گسترده نداشت و اصولا‌ ٌ به نگرش مسلط تبديل نشد. رابطه تقابلى و حذفى ميان مليت و دين محصول سال‌هاى پس از كودتاى28مرداد 1332و آغاز انشعابات ميان جريانات ملى بود كه به ظهور و جريان‌هاى سياسى ملى مذهبى و ظهورنگرش‌هاى سنتى اسلا‌م گرايى انجاميد. با اين همه نگرش ناسازگار در ميان و دين و مليت محصول اختلا‌فات روشنفكرى ميان نيروهاى ملى و مذهبى نبود، بلكه با استفاده ابزارى از عنصر ملى از سوى نظام سياسى حاكم در جهت گسترش اقتدار سياسى خود مربوط مى‌شد. تكيه يك جانبه نظام سياسى ايران در سالهاى دهه 1340و1350شمسى برعنصر ملى هويت ايرانى و كم توجهى و ناديده گرفتن عنصر دينى منجر به واكنش بخشى از روشنفكران و انديشمندان ايرانى شد كه به نوعى به مقابله با ابزارى شدن عنصر ملى هويت ايرانى و زنده ساختن عنصر معنوى و دينى هويت ايرانى پرداختند. از آن ميان مى‌توان به تلا‌ش‌هاى استاد مرتضى مطهرى و دكتر على شريعتى اشاره كرد.مطهرى در كتاب خدمات متقابل ايران و اسلا‌م به پاسخگويى به فرضيه تحميل اسلا‌م بر ايرانيان پرداخت و خدمات متقابل ايران واسلا‌م را براى همه باز گو كرد. على شريعتى ضمن طرح بازگشت به خوشتن، ضمن توجه به بازسازى هويت دينى ايرانيان، درباره ناسيوناليسم ايرانى نيز نگاه مثبت داشت.
)مطهرى، 1365، شريعتى، 1368( افراد گرايى نظام سياسى در بهره بردارى ابزارى از ايرانيت به نوعى تفريط منجر شد كه در سال‌هاى پس از انقلا‌ب خود را جلوه گر ساخت.بهره بردارى ابزارى از مساُله مليت وايران باستان در دوران پهلوى دوم باعث شد نخبگان سياسى حاكم پس از انقلا‌ب چنين گمان كنند كه توجه به اهميت هويت ملى و عنصر ايرانيت از اولويت برخوردار نيست.از همين روى بود كه در سال‌هاى اوليه پس از انقلا‌ب و به ميزان كمترى و پس از آن تاُكيد گسترده‌اى بر اسلا‌مى‌سازى ايران به زيان عنصر ملى در هويت ايرانى، به ويژه عناصر باستانى آن به عمل آمد.بدين ترتيب در برابر افراط گرايى نظام سياسى پيش، نظام سياسى جديد نيز به نوعى راه تفريط را در پيش گرفت.و به دليل بى توجهى به اهميت عنصر ملى در هويت ايرانى زيان هايى به بار آورد.البته علت اصلى اين نگرش حذفى وتقابل گرايانه به هويت ايرانى پس از انقلا‌ب، همان مسايل سياسى و رقابت‌هاى ميان نخبگان سياسى بود. بدين ترتيب بود كه اختلا‌فات و برخوردهاى ميان احزاب سياسى ملى گرا نظير جبهه ملى و جبهه دموكراتيك ملى و نظام جمهورى اسلا‌مى‌در ماه‌هاى اوليه پس از انقلا‌ب، به ويژه بررسى قانون اساسى و قوانين اسلا‌مى‌منجر به تشديد اختلا‌ف ورويارويى جريان‌هاى اسلا‌م گرا و ملى شد.

همين مساُله باعث شد تا هرگونه توجه و ابزار علا‌قه به عنصر ملى هويت ايرانى به ويژه ميراث سياسى و فرهنگى ايران باستان نوعى ضديت با اسلا‌م و نظام جمهورى اسلا‌مى‌تعبير شده و بر همين اساس در برنامه ريزى‌هاى سياسى، فرهنگى وآموزشى تاُكيد بسيار بيشترى بر عنصر مذهبى هويت ايرانى به زيان عنصر ملى آن شد.گرچه در سال‌هاى دهه دوم جمهورى اسلا‌مى‌، يعنى در سال‌هاى دهه1370 توجه بيشترى به مساُله عنصر ملى هويت ايرانى شد، اما سياست گذارى‌هاى غيرمتوازن به زيان ايرانيت همچنان تداوم يافت. اين نكته در نظام آموزش وپرورش وبه ويژه در رسانه‌هاى عمومى‌نظير صدا و سيما قابل مشاهده بود كه در آن به عنصر ملى هويت ايرانى و ميراث باستانى آن بسيار كم توجهى شد. اين سياست گذارى ناموزون به زيان ايرانيت و هويت ملى ايران، نتايج منفى گوناگونى به بار مى‌آورد كه مى‌توان به شرح زير آنها را بررسى كرد:
1-گسترش بحران هويت در ميان نسل جوان ايران: عدم توجه كافى به عنصر ملى هويت ايرانى درابعاد تايخى، فرهنگى و سياسى آن در نظام آموزشى و رسانه‌هاى گروهى رسمى باعث مى‌شود تا نسل جديد نسبت به تاريخ و ميراث سياسى و فرهنگى ايران، به ويژه ميراث پيش از اسلا‌م آن بيگانه شود و ايمان كمترى نسبت به سرزمين و ميراث خود پيدا كند.اين نكته به ويژه در رابطه با عدم آگاهى از شكوه و عظمت ايران در دوران‌هاى گذشته انعكاس پيدا مى‌كند.بايد توجه داشت كه آگاهى نسبت به تاريخ و ميراث ملى كهن خود باعث گسترش اعتلا‌ى ميهن دوستى و تلا‌ش در راه حفظ دستاوردهاى آن مى‌شود.
2: رشد هويت‌هاى فراملى و فروملى در كشور: بى توجهى بسبت به عنصر ملى هويت ايرانى و اهميتى كه ايرانيت)تعلق به ايران(براى همه اقوام ايرانى دارد، باعث مى‌شود كه بخش‌هاى عمده‌اى از جمعيت ايران كه داراى مذهب يا زبان متفاوتى با اكثريت جامعه هستند درك درستى از جايگاه خود در تاريخ ايران نداشته باشد.بدين ترتيب ناآگاهى از عناصر ملى هويت ايرانى كه پوشش وحدت بخش همه ايرانيان است، باعث مى‌شود تا نسل جديد اين بخش‌هاى اقوام ايرانى به سوى هويت‌هاى فراملى بنياد گرايى افراطى و فروملى قومى‌جذب شوند.رشد احساسات اسلا‌مگرايانه در ميان بخش هايى از اهل سنت ايران باعث گسترش ارتباطات آنها با كشورهاى حامى‌بنياد گرايى اسلا‌مى‌افراطى شده و بدين ترتيب باعث مى‌شود تا هويت فراملى بنياد گرايى را بر هويت ملى ايرانى خود اولويت بدهند.حمايت برخى جريانات و يا افراد عادى اهل سنت ايران در بلوچستان از حكومت طالبان از نمونه‌هاى اين هويت فراملى بود.اين مساُله باعث دورى از ايران و بيگانگى با حكومت مركزى مى‌شود. اين در حالى است كه بر طبق شواهد و آثار تاريخى، بلوچ‌ها از عناصرتشكيل دهنده جامعه ايرانى درعصر باستان بوده و قبل و پس از اسلا‌م نقش مهمى در حفظ مرزهاى ايران و دفاع از تماميت ارضى ايران در برابر مهاجمان گوناگون داشته‌اند.
از سوى ديگر هويت فروملى قومى‌مبتنى بر زبان يا مذهب باعث بيگانگى بخش هايى از نسل جوان ايرانى با هويت ملى خود شده و افراط گرايى دينى نيز باعث گرايش آنها با جريان‌هاى قوم گريانه فرامرزى شده و امنيت ملى كشور را به مخاطره مى‌افكند.رشد برخى از گرايشات محلى گرايانه در دانشگاه‌هاى ايران و در مناطق گوناگون از نشانه‌هاى همين افراط گرايى و بى توجهى به هويت ملى ايرانى است. رشد گرايشات قومى‌باعث شكل گيرى هويت‌هاى قومى‌فروملى و مخالفت با وحدت ملى ايران مى‌شودو اين خود مى‌تواند براى تماميت فرهنگى و سياسى و ارضى ايران مخاطراتى در پى داشته باشد.
3: به خاطر افتادن منافع ملى كشور و در گيرى با نظام جهانى:
يكى از پيامدهاى مهم بى توجهى به مساُله هويت كلى و ايرانيت ضربه وارد شدن به منافع ملى كشور از يك سو و در گير شدن ايران با بازيگران عمده نظام جهانى به دليل در پيش گرفتن اهداف ارزشى و فراملى درسياست خارجى است.منافع ملى اصولا‌ ٌپيوند تنگاتنگى با مفهوم هويت ملى دارد.لزوم توجه و درك منافع ملى، داشتن جهت گيرى واقع گرايانه در سياست بين المللى در تضعيف اهداف ملى است.اصولا‌ ٌبدون توجه به مساله ايرانيت و اعتقاد آن نمى‌توان مفهوم منافع ملى ايران را در دوره كنونى درك كرد .با داشتن سياست‌هاى خارجى فراملى مبتنى بر ارزش‌هاى ايدئولوژيك و دينى نمى‌توان به درستى به هدف توسعه اقتصادى، تامين امنيت ملى و حتى حفظ نظام سياسى نيز دست يافت.سياست‌هاى فراملى دينى امروزه با هنجارهاوقواعد حاكم برنظام جهانى و منافع بازيگران عمده آن در تضاد قرار مى‌گيرد و اين رويارويى باعث وارد شدن ضربات سنگين بر منافع ملى ايران در ابعاد اقتصادى، فرهنگى، سياسى آن مى‌شود.
طبيعى است كه اعمال فشارهاى بين‌المللى و منطقه‌اى عليه ايران در نهايت باعث عقب ماندگى اقتصادى كشور، به دليل فقدان سرمايه‌گذارى خارجى و تحريمهاى بين‌الملى شده و از لحاظ سياسى و بين المللى منطقه‌اى نيز انرواى ايران را در سطح جهانى و منطقه‌اى به ارمغان مى‌آورد اين مساله خود باعث مى‌شود تا خطرات امنيتى مهمى از جانب رقبا و دشمنان منطقه‌اى ايران متوجه كشور شود و تماميت ارضى ايران را به دليل مداخلا‌ت خارجى به مخاطره افكند
4- فراهم شدن ميدان براى دشمنان داخلى و وحدت و هويت ملى
بى توجهى به اهميت مساله هويت ملى و ايرانيت و حفظ ميراثهاى تاريخى، فرهنگى و سياسى آن فرصت مناسبى به دست مى‌دهد تا مخالفان تماميت فرهنگى، تاريخى و سياسى ايران از فضاى مناسب بهره‌بردارى كنند و در جهت ضربه زدن به وحدت و هويت ملى كشور وارد عمل شوند. توجه يك جانبه به هويت مذهبى ايران، عدم حساسيت در برابر فعاليت‌هاى سياسى، فرهنگى و اقتصادى جريانات مخالف با هويت ملى و وحدت ملى ايران با عث وارد شدن لطمات فراوان به ابعاد گوناگون ميراث ملى كشور مى‌شود كه يكى از آنها تضعيف هويت ملى در اثر تضعيف مليت از يك سو و تحريف هويت و تاريخ ملى ايران از سوى ديگر است براى نمونه، در طول سالهاى پس از انقلا‌ب به ويِژه از اواسط دهه 1370 شمسى به بعد تحريفهاى تاريخى، فرهنگى وسياسى گوناگونى از سوى مخالفان همبستگى و هويت ملى ) چه جرنات قوم گراى محلى و چه روشنفكران طرفدار جريانات ضد ملى بويژه برخى چهره‌هاى ماركسيستى ( صورت گرفت تلا‌ش جهت مخدوش ساختن مفهوم مليت ايرانى با تاريخ ايران و ميراث فرهنگى و دينى آن از نمونه‌هاى عمده اين كار مى‌باشد كه از سوى جريانات محلى قوم گرا در مطبوعات و نشريات آنها در سطح گسترده مشاهده شده است. ارائه تاريخ و هويت ملى جداگانه براى اقوام ايرانى، ايجاد تضاد قومى‌و برهم زدن مفهوم هويت ملى و مرتب ساختن اقوام ايرانى به لحاظ تاريخى و فرهنگى و حتى نژادى با كشورهاى همسايه ايران از جمله ابعاد گسترده فعاليت‌هاى جريان قوم گرا بوده است.

هفته نامه ی طرح نو

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

-4 # هاراي ماكودان 1391-03-12 01:06
استاد محترم تحت تاثير عقايد نژاد پرستانه و ناآگاهي از تاريخ اين خطوط را نگاشته اند. اميد است به سوابق حكومتي تركان در ايران قبل از اسلام و حكومت هزار ساله بعد از اسلام در ايران التفات بفرمايند تا ببيند حكومت ملي در ميان تركان سابقه داشته است يا خير. سطر سطر خوط نوشتارتان با پيش فرض هاي نادرست و نژادگرايانه انباشته شده و حاصل همان شده كه دلخواه شماست. بقول مردم كوچه بازار خوش باشيد استاد.برو حلشو ببر
پاسخ دادن
0 # کورش 1393-02-21 12:30
گفتاورد از هاراي ماكودان:


اینکه ترک ها نژاد برتر هستند یا ایرانی ها که بحث بیخود و عقب مانده ای است ولی سهم ایرانیان در تمدن جهانی چه قبل از اسلام چه بعد از اسلام قابل توجه و غرورانگیز است
همچنین از نظر علم ژنتیک و اسناد تاریخی و چهره شناسی ثابت شده است آذری های ایران بیشتر ایرانی هستند تا ترک زردپوست
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه