داستان ملانصرالدین و زردآلو
- توضیحات
- دسته: حکایت
- بازدید: 2492
روزی ملا زردالویی چند در استین داشت و از راهی عبور می کرد
جمعی را دید نشسته اند بانگ برایشان زد که
اگر هریک از شما گفتید که در استین من چیست؟
زردالویی که از همه بزرگتر است به او میدهم
یکی از آنها گفت هرکس خبر بدهد یقینا علم غیب می داند.