مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

بسته ی فرهنگی هنری بیشه ی فریدون رونمایی شد

بیشه فریدون

صبح روز دوشنبه هفتم اسفندماه و طی مراسمی كه با حضور آقای بیدلی(نماینده محترم فرمانداری كردكوی)، آقای شهریاری(رییس أموزش و پرورش كردكوی) به همراه معاونین محترم ایشان اقایان بهرامی و مصدق، آقای دكتر شمالی (معاونت محترم شهرداری كردكوی)، اقای مهاجر( نماینده محترم اداره میراث فرهنگی كردكوی) و آقای یاسر مسعودی ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان كردكوی در سالن اجتماعات كانون فرهنگی تربیتی كوثر كردكوی و همزمان با اولین دوره مسابقات نقالی شاهنامه برگزار شد، از بسته فرهنگی،هنری شهرستان كردكوی(#بیشه_فریدون) كه دارای گواهینامه ثبت كشوری از شورای نظارت كانون پرورش فكری است، به دست آقای بیدلی نماینده محترم فرمانداری شهرستان كردكوی پرده برداری شد.

گفتنی است آقای بیدلی سخنان خود را با زبان شیرین پارسی آغاز كرده و در پایان سخنانش از اقای سیدمحمدمهدی كمالی مخترع محترم این بسته به خاطر زحماتی كه در راه زنده كردن فرهنگ و رسوم محلی كردكوی(پایتخت فریدون فرخ شاهنامه) كشیده است، به زبان طبری!(محلی شمالی) تشكر و قدردانی كرد.

در بازی “بیشه فریدون” کودکان نقاط قوت و ضعف خود از جمله تمایل به فرمان دادن یا فرمان بردن، تهاجم یا تسلیم، اجتماعی بودن یا منزوی بودن و همچنین احساسات دوستانه یا خصمانه، افسردگی یا شادی، امیال و آرزوهای خود را از طریق بازی نشان می‌دهند.این بازی از 12 خانه اصلی و در درازا 7 خانه و نیز 3 خانه فرعی تشکیل می شود که مفهوم سال به دوازده ماه است و جالب است بدانید در خانه 16 به دوراهی بالا بلوک میرسیم که نام یکی از محله های شهر کردکوی است.در روند بازی، بازیکن باید به پرسشهایی پاسخ دهد که از دل تاریخ و فرهنگ همین منطقه بیرون آمده که با جواب دادن به آن با تاریخ و جغرافیا و فرهنگ و آداب رسوم مردم تمیشه آشنا می شود.یکی از مزایای با ارزش این بازی ایرانی (بیشه فریدون) بسته های فرهنگی ارزشمند آن است که در آن بازیکن با قطب های مهم سرزمین چون مراکز فرهنگی و آموزشی، بانکی، مراکز درمانی، ورزشی و مراکز تولیدی مثل کارخانه ها آشنا می شود.

فیلمی از آیین رونمایی این بسته


به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از رادکانا؛  بازی عبارت است از هرگونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدفدار که بصورت فردی یا گروهی، انجام و موجب کسب لذت و برآورده شدن نیازهای کودک شود.

درباره بازی و نقش آن در پرورش جسم و روح، پژوهش های زیادی انجام شده است و کارشناسان و پژوهشگران به این نتیجه روشن رسیده اند که بازی، نیاز اولیه و ضروری کودکان است و هر چه امکان پرداختن آنها به بازیهای سالم و سازنده بیشتر باشد، فکر و ذهن و جسم آنها بهتر پرورش می یابد و خصوصیت های اجتماعی آنها بهبود می یابد.

در بازی “بیشه فریدون” کودکان نقاط قوت و ضعف خود از جمله تمایل به فرمان دادن یا فرمان بردن، تهاجم یا تسلیم، اجتماعی بودن یا منزوی بودن و همچنین احساسات دوستانه یا خصمانه، افسردگی یا شادی، امیال و آرزوهای خود را از طریق بازی نشان می‌دهند.

بازی، رشد عاطفی، اجتماعی، جسمانی و ذهنی کودک را به همراه دارد.

در این بخش گفتگوی خواندنی رادکانا با مخترع بازی بیشه فریدون را می خوانید:

سلام، لطفاً خودتون رو معرفی کنید؟

مِنِم سِلام عرض کامبِه وُ شِم جی ممنون دار هستِمِه مِ رِ دعوِت هِکاردینی مصاحبه وی! سید محمد مهدی کمالی هستم تکنسین رایانه-گرافیست-مخترع(2 اختراع)-صاحب بِرَند-جزو کادر رسانه فرهنگ ایران، زاده و ساکن شهرستان شمالی کردکوی

خب، آقای کمالی میشه اول یک توضیح کوتاه 1-2 خطی در مورد این اختراعتون بگید؟

بله، یک خطیش میشه این: “عصای موسی ای که وقتی بر زمین انداخته بشه، یک تنه تمام مسایل و مشکلات پیش روی تاریخ و فرهنگ و هنر و دین و رسوم و… را به آسانترین و شَکیل ترین شکل ممکن، خواهد بلعید!”



خب اول بهتره این سوال را ازتون بپرسم، شما در آیین بسته گشایی بسته فرهنگی-هنری بیشه فریدون، این بسته را “شاهنامه سوم” نامیدین، میشه برامون در این زمینه بیشتر توضیح بدید که منظورتون چی بوده؟

5-6 سال پیش، اتفاقی این جمله را از میان سخنان پدرم که داشت به برادر بزرگترم درس جوانمردی می داد شنیدم که: “رستم وقتی وارد غار دیو سپید شد، دید دیو سپید خوابیده و می توانست در همون لحظه به راحتی سر دیو را ببُره ولی حتی در برابر دیو! هم جوانمردیش را فراموش نکرد و نعره ای بلند زد که دیو از خواب پرید و با هم جنگ کردن”

اون سخن باعث شد بیشتر در زمینه ی شاهنامه علاقه مند بشم و جستجو کنم. تا اینکه پی بردم که هدف فردوسی بزرگ، طبق اونچه که عوام بیان میکنن(عجم زنده کردم بدین پارسی) زنده کردن زبان نبوده و اصلاً مرده کردن زندگان مربوط میشه به فیلمهای جنّی و زامبی! داستان اصلی ازین قرار هست که زبان پارسی را که داشت رو به نابودی می رفت، رادان پور ماهک(: یعقوب لیث صفار) جان تازه داد و دستور داد تا دوباره زبان رسمی ایران بشه!

هدف فردوسی چیزی فرای صرفاً زبان بود و می خواست به مردمی که طی صدها سال تحقیر و تازش و تجاوز و توسری خوردن و…، هویت بزرگ و اصیل خودشون را فراموش کرده بودن، یادآوری کنه که از نسل چه بزرگانی بوده ان و چه فرهنگ و تاریخ و آداب شکوهمندی داشته ان! و از همین روی بود که داستان های کتاب باستانی و بزرگ “خداینامه” که سوزانده شده بود را از سراسر کشور گردآوری کرده و برای اینکه مردمان با این کتاب بیشتر تعامل برقرار کنن، از شیوه ی همگرایانه (: تعامل غیر مستقیم) استفاده کرد، یعنی دیو و اهریمن و اژدها و جادو و پرواز و مواردی ازین دست را بهش اضافه کرد و باز همه ی اینها رابه شعر هم درآورد که نتیجه اش هم شد کتاب بزرگ شاهنامه(دوم)!

داستان جالبی بود، اما چی شد که اصطلاح “شاهنامه سوم” به ذهنتون خطور کرد و به دنبالش رفتین؟

خب ازون طرف، منم که با شنیدن این داستان های هیجان انگیز، بسیار علاقه مند به فردوسی شده بودم، خیلی دوست داشتم که ای-کاش جای فردوسی می بودم و همیشه این افسوس، یکی از آرزوهام بود تا اینکه یک روز که مهمان استاد سیدقاسم نژادحسینی خطاط عزیز و بزرگوار بودم، ایشان را  در حال نوشتن شعری دیدم به این مضمون:

(فریدون فرخ فرشته نبود——-به مُشک و به عَنبَر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکویی——-تو داد و دهش کن، فریدون تویی)

البته این شعر را خب پیش تر هم خوانده بودم ولی این موضوع باعث شد با ایشان هم که فردی بسیار دانا و با کمالات هستن، در این مورد بحث کنیم و از عقیده ی پیشینم که این شعر را دست نیافتنی تصور می کردم، دست کشیده و تصمیم جدی بگیرم که فردوسی زمان خودم بشم! حالا دیگه انرژی و انگیزه و دانش و هنر کافی را داشتم ولی خب با خودم میگفتم شاهنامه که یکبار به بهترین شکل ممکن نوشته شده دیگه، پس من چکاری میتونم بکنم که انجام نشده باشه! و این شد که دست کشیدم.

دست کشیدین؟ پس چطور امروز به این ایده رسیده این؟ لطفا در این مورد هم توضیح بدین.

یک روز که به مهمانی عید غدیر رفته بودم، صاحبخانه که قبلاً همکلاسی و دوستم هم بود، جمله ای گفت که برق من رو گرفت:

“عِه عِه محلی صحبت نکن، آبرومون رفت مرد حسابی! فارسی حرف بزن لطفا”

این جمله را قبلاً هم هزار بار شنیده بودم ولی شنیدنش از یک آشنا، به مانند خنجری زهرآگین بر قلبم بود.

گذشت تا اینکه در سریال جنگجویان کوهستان که در مورد تاریخ چین هست، جمله ای شنیدم که تاثیرش بی شباهت به تاثیر جمله اون روزِ پدرم به برادرم نبود: “فردی مصمم، گروهی را به حرکت درمیاره و گروهی خروشان، جهانی را تکان خواهد داد!”(سانچیانگ خطاب به لینچان)

حالا دیگه فزون بر انگیزه و هنر و دانش، راهکار مورد نظرم را هم پیدا کرده بودم! و اتفاقاً چقدر هم افسوس خوردم که راهکاری به این روشنی را در طول اینهمه مدت، ندیده بودم!

راهکارشم این بود که کل تجریبات فردوسی را که از طریق شاهنامه در دست داشتم، اون شعر فریدون فرخ و جمله سریال جنگجویان کوهستان هم بهش اضافه کردم، نتیجه اش شد اینکه مردمان شهرم و بعضاً شمال، به علت سالها توسری خوردن و بی مهری وتحقیر شدن و …از جانب پایتخت نشین ها با موضوعاتی نظیر سریال پایتخت، که حالا دیگه تصور میکنن که فرهنگ و تاریخ و تمدن شکوهمند بی همتای شمالی مایه ی خجالت و عقب ماندکی هست؛ را با شاهنامه ای که مختص شمال باشه، دوباره با شکوه این فرهنگ و تمدن آشنا کنم.

آها، که این طور! اما چطوری؟ مگر شما شاعر یا ادیب هم هستین؟

خب البته  درسته که باز مشکلات دیگری هم وجود داشت، مثلاً اینکه نه من شاعر بودم و نه حتی شعرها، اون کارآیی هزاران سال پیش خودشون را دارن!

ولی گذشت تا اینکه برای یک مسابقه بازی سازی محیط زیستی، بازی ای ساختم که البته از شرکت در مسابقه بازماندم چون متوجه شدم که کسی که بنر مسابقه را برام فرستاده بود، 1 روز قبل از به پایان رسیدن سه ماه مهلت ارسال آثار، برام فرستاده!

پس من هم تصمیم گرفتم که برای اینکه مدتها رنج و تلاشم بی نتیجه نمانه، ببرمش پیش اداره جات مختلف تا شاید یک کدامشان حمایت کنن و…

تنها کسی که از این طرح استقبال کرد، آقای حمید منوچهری بود و من نیز هم به پاس حمایت ایشون و هم پیشنهاد خودشون، بازی را گسترده تر کردم و مفاهیم مربوط به میراث فرهنگی/صنایع دستی/گردشگری را هم بهش اضافه کردم.

از استقبال آقای منوچهری گفتین، میشه بگین مثلا چه جور استقبالی؟

بله، ایشون اول به من پیشنهاد داد که عکسهای بازی توسط یک دوربین حرفه ای گرفته بشه، بعدشم خودش به راننده اداره شون دستور داد که همراهی کنه. پس یک روز صبح زود با اون راننده(: آقای منقوش) به راه افتادیم و چند ساعت در اطراف شهرستان کردکوی در گردش بودیم تا عکسهای مربوط به بازی را به صورت حرفه ای بندازیم. وقتی کارمون تمام شد، جوری خیس عرق شده بودم که گویی با لباس، دوش گرفته بوده ام!

چقدر تلاش کردین تا درونمایه ی بازی را به ایشون توضیح بدین؟

به نکته بسیار جالبی اشاره کردین! اتفاقاً خودمم کمی معذب بودم ازینکه باز باید کلی صغری-کبری بچینم ولی در کمال تعجب، تا صفحه بازی را به ایشون نشان دادم؛ خودش حتی سَبک و قاعده بازی را هم برام توضیح داد!

-یک سوال از شما آقای کمالی، چطور شد که این موضوع، از حالت یک بازی صرف، تبدیل به یک بسته ی جامع فرهنگی، هنری شد؟!

خب، ببینین این بازی را به نزد جناب مهندس حسین احمدی که در اون زمان معاون فرماندار بودن، هم بردم. در اونجا ایشون که البته نیاز به معرفی ندارن و هنر و دانش و شخصیتشون زبانزد خاص و عام هست، به گرمی ازین طرح استقبال کردن منتهی گفتن چون یک مقام رسمی دولتی هستن، نمیتونن بدون مجوز برام کاری بکنن.

یعنی به بهانه مجوز، شما رو از سر باز کردن؟ یا منظورتون چیزی دیگری بود؟

نه نه نه نه، هرگز! ایشون اتفاقاً به من انگیزه و دلگرمی هم دادن برای گرفتن مجوز و ثبت اختراع رسمی!

یعنی آن وقت بعد از  گرفتن مجوز، بهتون کمک کردن؟

بله دست به کار شدن، ولی شوربختانه بعدش از کردکوی منتقل شدن و این پروژه، دگرباره یتیم شد…

چه بد! راستی برامون از فرآیند دریافت مجوز بگین؟

فرآیند مجوز که چه عرض کنم، علاوه بر اون استرس انتظار برای صدور رای شورای نظارت، مواردی دیگری هم بود مثلاً ساخت ماکت از بازی و چندین بار پُست و…

آیا این مواردی که گفتین، هزینه ی مادی خیلی خاصی هم داشت؟

بله به قدری که پدرم ایثار کرده و پولی را که برای زیارت جمکران، از بانک وام! گرفته بود را خرج سرافرازی فرهنک و تمدن سرزمین پدری اش کرد. و در کل با هزینه های ساخت ماکت و چندین بار پست و چاپ مجوز و خرید هولوگرام و…، چیزی نزدیک به نیم میلیون تومان می شود!

نیم میلیون! آیا برای گرفتن کمک در مورد چنین هزینه ای، به اداره هایی مثل فرهنگ و ارشاد هم مراجعه کرده بودین؟

بله مراجعه کردم، اتفاقاً با معرفی نامه از سوی شخص فرماندار!

که البته آقای رسولی که در اون زمان مسئول این اداره بودن، گفتن که این بسته به اداره ایشون مربوط نمیشه!

الانم لابد این جمله داره مدام در ذهن شما تکرار میشه که “بسته فرهنگی به اداره فرهنگ مربوط نمیشه”، نه؟

سوالات بسیاری در این زمینه برامون پیش آمد ولی پیش ازون بهتره سوالمو دوباره تکرار کنم که چی شد این بسته، از یک بازی تبدیل به یک بسته ی جامع فرهنگی-هنری شد؟!

به سوال خوبی اشاره کردین، ببخشید که حرف به حرف شد و یادم رفت توضیح بدم! ببنین خب با خودم نشستم حسابی فکر کردم که چه کار کنم این بازی، هم انقدر قوی بشه که در حد ثبت اختراع و گواهینامه ی ثبت باشه و هم اینکه دیدم شاهنامه اگر انقدر محبوب هست، برای این هستش که از همه جور موضوعی از دیو گرفته تا اژدها، داخلش هست و محدود به یک موضوع خاص نیست!

این شد که مفاهیم بسیار زیادی چون بیمه گزاری و مطالعه و اقتصاد مقاومتی و سامانه دفاعی ملی و چرخه تولید داخلی و آداب و رسوم بومی و آداب دینی و حتی رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و چندین فرهنگ سازی دیگر را هم در درونش گنجاندم.

خب اینجوری آیا از محدوده کردکوی خارج نمیشه؟آخه گفتین این بسته برای کردکوی هست!

نه دیگه، چون برای مثال، برای بخش تولید داخلی و اقتصاد مقاومتی از کارخانه ی کردکوی استفاده کردم یا مثلا برای گنجاندن موضوع سامانه دفاعی ملی، از دیوار دفاعی تمیشه استفاده کردم و…

حالا برگردیم سر موضوع پیشین! دیگه به چه کسانی مراجعه کردین؟

دوباره و به همراه مجوز به نزد آقای منوچهری رفتم و ایشون هم با گفتن تبریک بابت مجوز، ماکت کار را به همراه یک کپی از مجوز ازم گرفتن تا با مدیرکل استان صحبت کنن.

مدتی بعد آقای منوچهری من را به همراه یک معرفینامه به میراث فرهنگی استان معرفی کردن، که البته در اونجا  با این پاسخ مواجه شدم:

” اگر این بسته را بسازیم، بعداً بقیه شهرها هم از ما می خوان که  ازین نوع بسته ها براشون ساخته بشه، خودت برو بگرد تو همون کردکوی یک اسپانسر پیدا کن بده برات بسازه”!

البته ناگفته نماند که سری جدید از بسته های فرهنگی-هنری با بِرند “گَزینه” که به نام “نگارستان” هست و مربوط به کل حوزه استان گلستان خواهد شد، مورد پذیرش این اداره قرار گرفت و به زودی قراره فاز بعدی عملیات اجراییش رو کلید بزنیم.

بعدش دوباره و البته اینبار با بسته فرهنگی و مجوز رسمی، به نزد آقای رسولی در اداره فرهنگ رفتم و اینبار که از مساعدت مالی به کلی نومید شده بودم، ازیشون فقط درخواست برگزاری مراسم بسته گشایی را کردم که یک رسم معمول برای اختراعات اینچنینی هست. پاسخ:

“از آموزش و پرورش خواهش کن که اجازه بدن 5 دقیقه بری سر صف یک مدرسه ای، اینو نشون بدی بیای بیرون”!

عجب! خب دیگه پیش چه کسانی رفتی؟

از حاج آقا شاعری امام جمعه درخواست کردم که اگر بشه، در دفتر یا مصلی یا مسجد یا…هرجایی که میتونن، 10-15 دقیقه به من وقت ملاقات بدن تا بسته را به ایشون هم ارایه بدم جهت آگاهیشون ازین بسته…

موضوع جالب شد، آیا قبلش پیش خودت نگفتی که امکان نداره استقبال بکنه؟

+ خب این ذهنیت را مسلما هر کسی ممکنه براش پیش بیاد در این زمینه ولی من ازون لحاظ ازیشون این درخواست را کردم که پیش تر، فروتنی و طبع شاد ایشون را در آیین افتتاح پارک علم و فناوری کردکوی، دیده بودم.

خب بعدش چی شد؟

در کمال تعجبم، من را دعوت به منزل شخصی خودشون کردن و در پایان هم با چندین بار تحسین کردن این پروژه و من بعنوان مدیرش، برام دعای خیر و آرزوی موفقیت کرد.

آیا نکته خاصی هم در طول این دیدار رخ داد که برای شما جالب باشه؟

بله چندین مورد! اولیش اینکه من را نه در مسجد و دفتر بلکه با احترام تمام، به منزل شخصی خودشون دعوت کرده و تازه، با وجود مقام بالایی که دارن ولی با فروتنی تمام حتی خودشون شخصاً از من به رسم مهمان نوازی ایرانی، پذیرایی هم کردن!

یا مثلا نکته جالب دیگری هم که وجود داشت، این بود که من از هرکدام از فرهنگ سازی های این بسته که براشون می گفتم، ایشون درجا یک مثال عملی ازش میاورد و این به من قوت قلب صدچندان میداد که میدیدم با کسی دارم صحبت میکنم که نه تنها حرفهام حالیش میشه، بلکه حتی تجربشون هم کرده!

مثلاً وقتی در مورد بخش مربوط به حمایت از تولید داخلی توضیح دادم، ایشون درجا از چندین مورد حمایتش از پابرجا ماندن تولید داخلی کردکوی گفت و اینطوری،  من خستگیِ بخش بزرگی از رنج هایی که تا کنون بر سر این پروژه کشیده بودم، از تن به در کردم…

ایشون حتی در پایان به من وعده دادن که اگر باز هم مشکلی بود، میتونم دوباره هم به ایشون مراجعه کنم!

آیا پیش ازین دیدار، چنین تصوری در ذهنتون بود؟

دروغ چرا، نه در این حد! وجداناً شگفت زده شدم!

دیگه به چه جاهایی مراجعه کردین؟

از آقای منوچهری خواستم که با آقای محمدلشگربلوکی هماهنگ کنه(بسیج) و به نزد ایشون هم رفتم. و باز ایشون هم مثل حاج آقا شاعری از آب در آومد! یک پارچه آقا و مظهر انسانیت و اخلاق!

بسته را به خوبی برای ایشون هم توضیح دادم و جناب سروان لشگربلوکی هم من را پس ازینکه برای بسته فرهنگی-هنری شهرستان کردکوی آرزوی موفقیت کرد، به جناب سرگرد دماوندی که جانشین سپاه کردکوی هست معرفی کرد.

آیا یادتون هست شما را چطوری معرفی کرد؟

چه خاطره ی بسیار خوبی را بهم یادآوری کردین، جداً سپاسگزارم! بله، ازونجایی که در نظام معمولن سخن گفتن با مقام مافوق باید بسیار خلاصه باشه، ایشون هم من را با دو کلمه معرفی کرد “نخبه و مُخ”!

خواهش میکنم، خوشحالیم که باعث خوشحالیتون شدیم، حالا از واکنش آقای دماوندی بگین؟

بله ایشون هم بر داستان امام جمعه و آقای لشگر اضافه شدن! مخصوصاً که با یک فرمانده ی رده بالا، به جای لهجه پیش پا افتاده و بَدوی تهرانی، به زبان سترگ و شکوهمند طبری(: تپوری) صحبت کردم.

ایشون هم بسیار تحسین کردن و شخصاً با من به اتاق مسئول مربوطه آمده و براش توضیح داد که چه نامه ای بزنه و چیکار بکنه. نکته مهمش اینجا بود که اون فرد، زیردستشون بود و طبعاً اون باید میامد به دفتر مافوق، ولی با من همراهی کردن تا مطمعا بشن که کار من درست و به نحو احسنت انجام خواهد شد.



و آیا این آخرین جایی بود که شما بهش مراجعه کردین؟!

بله آخرین جایی بود که مانده بود! تا اینکه یک روز به صورت اتفاقی در کانال فرمانداری، خبرها را می خواندم که متوجه شدم که گویا رییس اداره فرهنگ و ارشاد عوض شده!

پس از یکی از کارمندان سطح فرمانداری شهرستان کردکوی، پرسیدم و ایشون هم گفت که مدیر جدید هم بلد کار هست و هم علاقه مند!

من این سخن را پذیرفتم ولی خب پس از یک دوره شکست های درازمدت، با یک جمله نمیشه برخواست.

یعنی دست کشیدین و به پیش رییس جدید اداره ارشاد نرفتین؟

این یکی، داستانش خیلی جالبه! بذارین براتون کامل بگم. خاطرتون هست که در همین مصاحبه گفتم که حاج آقا شاعری بهم اجازه داد اگر بازم به درب بسته خوردم، ازیشون درخواست ملاقات کنم؟

بله یادمه، اما اون موضوع چه ربطی به این موضوع داره؟

آها، دوباره از امام جمعه درخواست ملاقات کردم و ایشون هم دوباره و نیز با وجود اینکه دهه فجر هم بود، من را در منزل شخصی خودشون پذیرفتن.

من مشکلات پیش آمده را تعریف کردم و ازیشون درخواست راهنمایی کردم و البته گفتم که شنیده ام ریاست اداره فرهنگ و ارشاد تغییر کرده، آیا شما مدیر جدید را میشناسی؟ که حاج آقا شاعری گفت، به موضوع خوبی اشاره کردی، برو پیش همون و خیالت هم نباشه.

من با اندکی نومیدی و تعجب ازیشون پرسیدم که خب پیش اونهمه آدم رفتم و نتجیه اش شد این! آیا یعنی تفاوتی حاصل خواهد شد؟

و ایشون گفت: “این یکی فرق میکنه، هم بزرگواره و هم بزرگ زاده، هم داناست و هم علاقه مند و..”

بعد اونوقت آیا بعدش پیش رییس جدید اداره ارشاد رفتین یا خیر؟

بله هرچند با کورسویی از امید، ولی رفتم.

و نتیجه ملاقاتتون چی شد؟ آیا شنیده های شما، با دیده هاتون همخوانی داشت؟

بله و ازونم بالاتر! مثلا در جایی که میخواستم برای ایشون از فریدون(پادشاه اساطیری تمیشه) توضیح بدم، برای اینکه تصور میکردم الان باس کلی توضیح بدم، شروع کردم به توضیح در مورد شمشیر فریدون. ولی ایشون به من گفت فریدون که شمشیر نداره، فریدون یک گرزی داشت به شکل سر گاومیش!

چه خوب، در مورد بسته چی شد، قول حمایت دادن؟

بله و بعد ازینکه در مورد بسته برای ایشون توضیح کامل دادم، قول مساعد برای همکاری در چاپ و پخش بسته فرهنگی-هنری شهرستان کردکوی را دادن که امیدوارم همه چی به خوبی پیش بره و این وعده، عملی هم بشه.

خب، پیش ازینکه به بخش دوم بریم و به توضیح مفصل بازی بپردازیم، سه سوال دارم:

اینکه هدف نهایی شما از ساخت این بسته برای شهرستان کردکوی چه بوده و هست؟
چند مدت هست که سرگرم این پروژه هستین؟ و چه خاطره ای براتون پررنگ تر از بقیه هست؟
نترسیدین که یک عده چه سهواً و چه عامدانه، فرق بسته جامع شما و بازی ای مثل منچ/مارپله را تشخیص ندن؟

بله، یک به یک پاسخ خواهم داد.

اولیش اینکه همانجوری که در نمایش مربوط به جشنواره چارشنبه سوری در سرکلاته هم گفتم، هدفم بر این مهم استوار هست که یک کودک کردکویی به اندازه ی مادربزرگ 70-80 ساله اش از تاریخ و فرهنگ و آداب و دین و رسوم و.. کردکوی بداند و آن مادربزرگ نیز در حد فردوسی!، از این مسایل آگاه شود.

دومش هم اینکه نزدیک به سه سال هست که برای به بار نشستن این پروژه در حال دوندگی هستم. البته اشتباه نشه، گفتم سه سال برای به بار نشستنش نه برای ساختنش! یعنی 70-80 درصد این زمان را صرف جا انداختنش کرده ام چرا که شوربختانه فضایی آلوده بر کردکوی حکمفرما هست که با قهرمانان و هنرمندان و ادیبان و…برخورد می شود، آن هم به گونه ای که حتی آن کسانی که روزگاری با تبسم و گرمی از من پذیرایی میکردن، الان حتی چشم ندارن که سر به تن من باشه، چون که مراحل پیشرفت را پیموده ام….

و این فقط شامل من تنها نمیشه، علی غریب عزیز و استاد نژادحسینی گرامی و پهلوان قلعه نویی و… کلاً بالا که بروی، با ضدهوایی خواهند زدت! که البته با صد افسوس، امیدوارم دست به دست هم داده و به جای این به پایین کشیدن قهرمانان، از آنان کمک گرفته و خود را نیز بالا بکشیم.

گرچه بسیار سخت است که امثال خبرنگارانی که برای پیچاندن امثال من، بهانه هایی چون گیر کیردن فیلم در دوربین(دوربین دیجیتال!!!!) می آورند را اصلاح شده دید ولی امیدوارم روزی برسد که دیگر شاهد چنین “جاری گری”های کینه توزانه و کاملاً نادرست در سرزمین شش هزار ساله ی کردکوی نباشیم که یک نخبه ی دارای اختراع ثبت کشوری، صرفاً بر اثر جاری گری های شخصی و ناجوانمردانه، به مسئولین برنامه هایی چون “نقطه اوج(شبکه گلستان)” که اصلاً مخصوص همین موضوعات هم هست، معرفی نشوند یا برنامه های مهم شهری، به صرف جاری گری شخصی بایکوت خبری بشوند.!!

و اما پاسخ پرسش سوم شما: بله شوربختانه خیلی ها به سهواً و بعضی هم عامدانه آن را برابر با منچ و مارپله میگن که البته برای آن دسته که از روی ناآگاهی میگن، اینجوری توضیح میدم که بهتره که اولاً بگید شبیه تخته نرد و شطرنج و بعدشم ازونا هم بالاتره چون در مثلاً شطرنج، خانه 1 و 2 و 8 فرقی نمیکنن! و اگر 400 تا خانه هم داشته باشه، خانه هاش هیچ قاعده خاصی نداشته و همشون عین هم هستن.

برای دسته دوم هم یک دوبیتی نقل میکنم از جلال الدین محمد بلخی و میگم اگر با وجود مجوز ثبت رسمی از شورای نظارت کشوری در رسته ی فرهنگی-هنری، بازم میگید بازی :

(ای برادر قصه چون پیمانه است*****معنی اندر وی به سان دانه است

دانه ی معنی بگیرد مرد عقل*****ننگرد پیمانه را گر گشت نقل)

راستی آیا نمیشد از آموزه های قرآن و در این بسته استفاده کنید؟

البته آموزه های دینی مد نظر شما هم در این بسته گنجانده شده، موضوعی نیست که گنجانده نشده باشه در بیشه فریدون یا سایر بسته های دیگر از برند گزینه.

یعنی مثلاً حتی آموزه های و رهنمودهای مقام معظم رهبری هم گنجانده شده؟

بله، اون که الا ماشالا! اقتصاد مقاومتی در خانه هشتم، حفظ و نشر شعاعر مذهبی در خانه های 16 و 16-الف، لزوم حفظ محیط زیست در خانه های 31 و 31-آ و 31-ب و 33، اهمیت رشته های فنی نسبت به رشته های نظری در خانه 30، اهمیت ورزش و تندرستی در خانه 28، اهمیت مطالعه و کتابخوانی در خانه 11 و سامانه دفاعی ملّی در خانه16-ت و…

و اما سوال پایانی در بخش اول هم اینکه چند بار دیدم شما از برند خودتون با نام “گزینه” یاد کردین، نیشه علت این نامگذاری رو هم توضیح بدین بی زحمت؟

بله به نکته جالبی اشاره کردین. مردمان سرزمین های شمالی و کلاً هرکسی که اگر گزنه نیشش زده باشه، می دانه که نیش گزنه به قدری بد و پایدار و سوزان هست که حتی اگر استخوان دستت را هم قطع کنی، بازم اون استخوانی که انداختی دورر تا تا مدتها خواهد سوخت! و چون من هم هدفم زنده شدن و پایدار ماندن مسایلی که پیش تر عنوان کردم بود، این نام را مناسب ترین نام برای برند بسته های فرهنگی هنری دیدم.

اگر هم بخوام یک نمونه عملی عرض کنم، آخرین باری که گزنه منو گزید در یک روز یکشنبه بود ولی آثارش تــا روز جمعه اش ادامه داشت! و عمدن هم به جای گزنه، از واژه گزینه استفاده کردم تا بدونن این بسته ها را یک شمالی! اختراع کرده.

خوبه، حالا اگر اجازه بدین، بریم سراغ بخش دوم و توضیح در مورد خود فرهنگ سازیها و اصلاً شیوه ی تعامل با این بازی؟

خواهش کامبه. بَفِرمی، در خدمت دَرِمه.

اول از همه از سَبک و شیوه تعامل با این بسته بگید؟

خَیلُب، اِسِه گامبه شِمانا وی:

ببنید این بسته، برای اینکه تاثیرگزاریش هزار برابر بشه، در قالب یک بازی تخته ای ساخته شده به مانند تخته نرد و شطرنج و… ولی با این تفاوت که تک تک خانه های این بازی، دارای یک قاعده ی خاص و منحصر به فرد هست و بازیکن با پاداش یا جریمه یا جواب دادن به سوال هایی که در این خانه ها گنجانده شده، امتیاز خواهد گرفت.

هر بازیکن، مهره خود را در خانه شماره 1 چیده و سرمایه اولیه خود را نسبت به سطح انتخابی دریافت کرده، سپس با ریختن تاس در هر نوبت و نیز عمل کردن به قاعده ی خانه ی مقصد، به بازی ادامه داده و تا رسیدن به امتیاز 3400 ادامه می دهند.

منظورتون از انتخاب سطح، به چی بود دقیقاً؟

یعنی اینکه میزان دشواری بازی را با توجه به توانی که در دانش و خلاقیت خودشون می بینن، انتخاب میکنن. که البته مشخصات هر سطح هم به تفصیل در پایان دفترچه راهنما گنجانده شده است.

این بازی برای چند بازیکن تعبیه شده؟

نکته ی بسیار جالبی بود، این بازی ازونجایی که یک به عنوان یک بسته فرهنگی-هنری ساخته شده، حتی برای یک بازیکن تنها هم قابل استفاده است و  بر محور تقویت کردن و استفاده از چهار ویژگی (مدیریت-خلاقیت-ابتکار عمل-نوآوری) در بازیکن می چرخد.( درونمایه ی هر بسته هم در بخش پایانی هر دفترچه راهنما نوشته شده است)

بگذارین اول از شَمای  گرافیکی بازی شروع کنیم، آیا نکته خاصی از لحاظ گرافیکی هم تعبیه شده؟

بله به وفور.

این بازی 12 خانه در طول و 7 خانه در عرض و سه خانه ی فرعی دارد و اگر از دور نگاه کنیم، به شکل سر یک انسان هست و سه خانه ی بزرگ وسط بازی، به شکل دندان هایش بوده و راه های فرعی بازی هم به شکل چشم باز(نماد زندگی) و چشمِ بسته(نماد نیستی و مرگ) هستند به علاوه ی بیضی ای که بین دو چشم قرار داشته و عکس بیشه ی فریدون بر آن نقش بسته که نقش بینی را بازی می کند. این حالت، در یک نمای کلی نشانگر آن مفهوم است که یک شهروند کردکوی(بیشه ی فریدون) سالی به دوازده ماه، هر هفت روز هفته و در هر سه نوبت شبانه روز، به یاد و هوای کردکوی زنده است و اگر این مهم را از وی بگیرند، چشم از جهان فرو خواهد بست.

آیا تعداد خانه و پرسش ها هم دلیل خاصی دارد؟

بله تعداد خانه ها، 34 عدد است که از روی پیش شماره کردکوی گرفته شده است(3434) و حتی امتیاز پایانی هم 3400 است که مضربی از 34 می باشد.

تعداد پرسش ها نیز 40 عدد است. و چون عدد 40 در بیشتر فرهنگ ها و مذاهب، نماد نیستی و نابودی است، نشانگر آن است که یک شهروند کردکوی حاضر است بمیرد و نیست بشود ولی نبیند که سرزمین پدری اش به زیر سوال رفته است.

خانه های فرعی نیز 3 عدد است که نشانگر قانون اخلاقی سه گانه(اندیشه نیک-گفتار نیک-کردار نیک) است.

آیا راهکاری تعبیه شده که بازیکنان بدون حضور شما، به خوبی این بازی را فهمیده و استفاده کنند؟

بله. در هر بسته از بیشه فریدون، فزون بر تخته ی اصلی بازی و مهره ها و برگ ها، یک دفترچه ی 4 برگی نیز گنجانده می شود که به ترتیب دربردارنده ی(ص1:جلد/ص2:توضیحات و فلسفه و اهداف بسته/ص3وص4: قواعد منحصر به فرد هر خانه) است.

تِم (:زمینه)ی اصلی بازی، بر چه محوری استوار است؟

بر محور گردشگری و میراث فرهنگی کردکوی. که البته منظور از کردکوی، به همراه تمامی زیرمجموعه هایش است.

خب حالا بریم سر اصل مطلب، فرهنگ سازی هایی که در بازی گنجانده شده را یک به یک توضیح بدین لطفن؟

چشم. ببینید مثلا برای نهادینه گردن اقتصاد مقاومتی و حمایت از تولید داخی، مستقیماً به بازیکن گفته نمیشه که برید از کالاهای تولید داخلی بخرید، بلکه وقتی بازیکن در فضای رویایی بازی وارد خانه ی مربوط به کارخانه ی کردکوی میشه، طبق قاعده این خانه بهش گفته میشه که چون با خرید از فروشگاه کارخانه ی داخلی کردکوی از تولید داخلی حمایت نمودید، 200 امتیاز پاداش می گیرد.

که این کار  بدون اینکه حتی خود بازیکن هم متوجه بشود، یک پالس مثبت در درون ذهن وی خواهد انداخت به گونه ای که با تبر هم نمی شود آن را از بین بُرد!

چه عالی، یعنی شخص بازیکن به صورت یکجا و همزمان، نه تنها تولید داخلی را زین سپس به دید مثبت خواهد دید بلکه اینکار را با تولید داخلی خود کردکوی بهش آموزش میدین که داخلی بودنش، دو قبضه هست!

آفرین! بله دقیقا همینطوره که فرمودین.

خب، حالا لطفا موضوع بعدی رو بگین آقای کمالی؟

موضوع بعدی، مبحث آشنایی با نقاط مهم گردشگری و میراث فرهنگی/تاریخی ماست تا هم خودمان با تاریخ و فرهنگ خودمان آشنا بشیم و هم اینکه اگر یک گردشگر از ما سوالی پرسید، مات و مبهوت به او خیره نشیم!

مثل رودخانه ی قاضی محله/بازار بومی-هفتگی یکشنبه بازار/خیابان فردوسی-تمیشه-و../دبستان تاریخی نظامی/محله قدیمی بالابلوک/برج تاریخی منبع آب/بیمارستان بین المللی قلب/هتل ها/رستوران ها/مجتمع ورزشی/اداره جات کلیدی/دانشگاه سراسری/جنگل/پارک جنگلی/آبشار/اماکن متبرکه مذهبی/میراث فرهنگی و تاریخی/دیوار دفاعی تمیشه/باشگاه ها و آموزشگاه های سطح شهر/و…

حالا بهتره از کلی گویی دست کشییده و به جزییات خانه بپردازیم، موافقین؟

بله. ببینین یکی دیگه از فرهنگ سازی های مهم و کلیدی در بیشه فریدون، فرهنگ بیمه گزاری است.

برای اینکه این موضوع رو بفهمید، اول باس براتون در مورد خانه های به اصطلاح”بازدارنده” بگم. خانه ی بازدارنده به خانه ای میگن که وقتی شخصی وارد اون شد، به جای یک نوبت معمول، باید دو نوبت در اون خانه بایسته.

حالا اگر بازیکن مربوطه، از قبل برگ بیمه را خریده باشه، بیمه را تحویل میده و به راحتی به راه خودش ادامه میده، جوری که انگاری اصلاً هیچ اتفاقی نیفتاده بوده! و این باعث میشه این پالس مثبت در ذهن بازیکن به صورت ناخودآگاه ایجاد بشه که درست در زمانی که تمام دنیا از تو دست کشیده ان و دیگر هیچ کسی به فکرت نیست، بیمه دستت را میگیره و از درماندگی نجاتت میده.

بسیار عالی، کارآیی بیمه در این بسته، به این شکل بود؟

بله و البته فراتر ازون. یعنی مثلاً وقتی بازیکنی برگ بیمه خریده و در محیط بازی تصادف میکنه، بدون اینکه بیمه اش را تحویل بده، بیمه میاد و 75 درصد هزینه هاش را میده و باز این هم آن پالس مثبت را به صورت مثبت در بخش ناخودآگاه ذهن مخاطب خواهد انداخت که “بیمه هزینه نیست، سرمایه گزاری است!”

چه حرکت جالبی! فرهنگ سازی بعدی را توضیح بدین؟

نه صبر کنید، بیمه هنوزم ادامه داره! اگر در خانه های بازدارنده، بیمه داشته باشین مبلغی را به عنوان غرامت دریافت خواهید کرد!

آفرین، بیمه تمام شد؟

بله بیمه تقریبن تمام شد و حالا قصد دارم از سامانه دفاعی ملی براتون بگم:

ببینین، مبحث خانه های بازدارنده و بیمه و… رو که یادتون هست؟ خب در خانه دیوار دفاعی تمیشه که یک خانه بازدارنده است، بازیکن حتی اگر بیمه هم داشته باشه بازم باید یک نوبت اضافی در این خانه بایسته و این هم باز این پالس غیرمستقیم را در ذهن مخاطب نهادینه خواهد کرد که در مورد سامانه دفاعی داخلی، با کسی مذاکره نداریم حالا میخاد بیمه باشه یا هرکس دیگه! و این دقیقاً نسخه غیرمستقیم شده ی سخنان این روزهای رهبر و رییس جمهور و وزیردفاع و… است.

لطفا در مورد خانه های پرسش کده توضیح بدین؟

ببینید اون 40 برگ پرسش که پیش تر گفتم را در ابتدای بازی بُر زده و در دندان میانی خواهیم گذاشت. سپس هروقت که بازیکنی وارد یکی از خانه های پرسش کده شد، بازیکن حریفش یکی از پرسش ها را برداشته و سوالی که در بالای برگه نوشته را پاسخ می دهد که اگر پاسخ داده شده، برابر با پاسخی باشد که در زیر همان برگه درج شده، بازیکن شامل پاداش شده و گرنه جریمه خواهد شد.

و پرسش ها نیز کاملاً از دل تاریخ و فرهنگ و آداب و دین و سُنَن و…همین منطقه گرفته شده است.مثل ارتفاع آبشار شادان و نام تپه قلعه مقدس بالاجاده و نام تپه هزار ساله یساقی و نام جاده تاریخی سرکلاته و پیشینه برج رادکان و سوغات خوراکی کردکوی و….

آیا صِرف ورود به خانه ها نیز امتیاز خاصی دارد؟

در حالت عادی خیر. ولی در حالت کلی، هر بار دور زدن به کل صفحه بازی 100 امتیاز دارد که اینهم وقتی که یکبار تلاش را با صدبرابر پاداش میدهند، دربردارنده آن پالس مثبت است که تلاش در راه پیروزی، از خود پیروزی نیز مهم تر است!

و البته گذر از راهی که شامل خانه های میراث فرهنگی و گردشگری است، سوای از قاعده خاص هر خانه، 200 امتیاز نیز به صورت کلی دارد که دو برابر امتیاز مربوط به پیمایش کل صفحه بازی است و ارزش و اهمیت والای میراث فرهنگی را نهادینه می کند.

از فرهنگ مطالعه هم نام برده بودین، میشه در اون مورد هم توضیح بدین؟

بله، در این بسته فرهنگی-هنری، به جای اینکه مستقیماً دعوت به مطالعه بشه، به بازیکن گفته میشه که:”کتاب یار مهربان و بیمه گر آینده ماست. یک برگ بیمه به نیم بها دریافت کنید”.

یعنی اگر هزینه خرید بیمه 300 امتیاز باشد، بازیکن تنها 150 امتیاز خواهد پرداخت و چون این مهم را از طریق یار مهربانش به دست آورده، فراموش نکرده و دیدگاهش نسبت به مطالعه، حتی بدون آنکه خودش بفهمد، مثبت خواهد شد!

پیش تر در مورد فرهنگ سازی ورزشی هم صحبت کرده بودین، لطفا در مورد اون هم بگین؟

بله چشم. ببینین صرف نظر از وقت و انگیزه، هزینه های مالی هم باعث کم شدن رغبت در فرد خواهند شد. ولی در خانه مجمتع ورزشی در این بازی، بازیکن مبلغی اندک را به عنوان هزینه شهریه پرداخته، سپس جایزه مسابقات را خواهد برد که سه برابر هزینه صرف شده، خواهد بود و دارای آن پالس مثبت است که هزینه های صرف شده در ورزش، هزینه ی محض نبوده و با چندبرابر سود به خودمان بازخواهد گشت.!

بله همینطوره. حالا در مورد فرهنگ سازیهایی که این بازی در مورد محیط زیست انجام میده، بگین لطفا؟

آها! در این زمینه هم به مانند بیمه، بیشه فریدون بسیار قوی عمل خواهد کرد. یعنی مثلاً در خانه مربوط به جنگل کردکوی، به بازیکن گفته میشه که “چون شاخه درخت را شکستی و آتش را هم روشن رها کردی رفتی، 200 امتیاز جریمه خواهی شد” و باز در خانه مربوط به پارک جنگلی کردکوی به بازیکن گفته میشه که “چون زباله را به جای انداختن در کف جنگل انداختی در سطل زباله، 100 امتیاز پاداش خواهی گرفت”.

که تجمیع این دو با هم، یک توازن و نسبیت خاص به ما می دهد که نه تنبیه آن زیادتر است تا کثرت تنبیه، به بی اثر شدنش بی انجامد و نه تشویقش بیش از اندازه است تا کثرت تشویق، به لوس شدن مخاطب بی انجامد! و در یک کلام، دوستی و آشتی با محیط زیست را در ذهن مخاطب، به سختی نهادینه می کند آنهم بدون اینکه حتی خودش بفهمد که چه شده!!!

ممنون. آیا مبحث محیط زیست به پایان رسید؟

خیر. در فضای رویایی بازی، حالتی تعبیه شده که اگر همین اکنون با خودروی خود از برابر خانه یک بازی، در محیط اصلی استارت بزنید، یک به یک از روبروی تک تک خانه های بیشه فریدون رد خواهید شد.

در مورد خانه های میراث فرهنگی/گردشگری هم توضیح بدین لطفن؟

چشم. ببینین علاوه بر اونچه که پیش تر گفتم، 4 خانه میراث فرهنگی/گردشگری داریم که دربرگیرنده تمام حالات خواهند شد(اماکن متبرکه مذهبی/تفرجگاه های گردشگری/میراث فرهنگی/میراث تاریخی). مثلاً در خانه مربوط به امامزاده روشن آباد، هم این امام زاده تاریخی مربوط به دوره سلجوقیان معرفی خواهد شد و قاعده این خانه، مربوط به آداب و رسوم مذهبی می باشد. و در خانه مربوط به برج رادکان نیز پیشینه و اهداف ساخت آن آموزش داده خواهد شد(البته بازم با شیوه همگرایانه)

فرهنگ خاص دیگری هم مانده که نگفته باشین هنوز؟

بله فرهنگ مربوط به آموزش های فنی/حرفه ای و آموزش در مقطع آموزش عالی!

در خانه مربوط به دانشکده فنی سراسری کردکوی، به بازیکن گفته میشه”دانش فنی، پشتیبان آینده کاری ماست. یک برگ بیمه عمر دریافت کنید”. که باز هم به صورت غیرمستقیم، این پالس مثبت در ذهن مخاطب انداخته خواهد شد که دانش های

فنی/حرفه ای می توانند آینده ما را بیمه کرده آینده کاری ما را تضمین کنند. این خانه، بی شک یکی از جالبترین خانه های ببشه فریدون هست.

یکی از جالبترین خانه ها؟ چطور مگر؟

چون هم دانشکده سراسری کردکوی را معرفی میکنه، هم بیمه عمر را معرفی میکنه،  هم ارزش دانش های فنی/حرفه ای را نشان میده/ هم آموزه های رهبر و رییس جمهور و مسولین را به صورت غیرمستقیم آموزش میده!

آیا فرهنگ سازی دیگری هم مانده؟

بله فرهنگ مربوط به استفاده از بُن های تخفیف در جامعه و داد و ستد ها…

چه جالب، اما چطوری؟

ببینید یک سری از خانه های مشخص بازی، به بازیکن مربوطه بُن تخفیف میدن که میتونه از اون در اولین دادوستد بعدی، استفاده کنه و از هزینه های خودش بکاهه، و این هم یک پالس مثبت آموزنده ی غیرمستقیم دیگری هست از بیشه فریدون…

راستی در مورد امتیازها هم یک توضیح کوتاه بدین، خالی از لطف نیست!

به چش. ببینین امتیازها یا به تعبیر بهتر، اسکناس های بازی در قطع های 100 و 500 و 1000 تعبیه شده که ازونجایی که فریدون تقریباً برابر با دوره هخامنشی میشه، در بیشه فریدون از واحدهای پولی اون دوران استفاده شده(شِکِل، دِریک، تالان) و تصویر میانی اسکناسها هم از میراث فرهنگی/گردشگری کردکوی گرفته شده. اینم بگم که برای کسانی که تازی با بازی آشنا شده ان، ارزش پولی مربوط به هر اسکناس، به صورت عددی هم در چهار گوشه آن درج شده است.

سخنهاتون در مورد فرهنگ سازی های پنهانی بیشه فریدون، به پایان رسید؟

بله، به جز یک سری خرده فرهنگ ها مثل فرهنگ سرمایه گزاری در بانکها و پرداخت مالیات و…،بله.

راستی چرا در زمانه ی کامپیوتر و تبلت و گوشی، بازی را بر روی جعبه ساختین؟

به نکته بسیار خوبی اشاره کردین. پاسخ من این خواهد بود که هرچیزی برای یک هدفی ساخته میشه و هدف از ساخت نسخه چاپی برای این بسته هم بر این بود که بتوان از آن برای هدیه دادن به گردشگران یا جایزه دادن به دانش آموزان و استفاده از آن در مسابقات و جشنواره ها و…استفاده کرد.

یعنی میخواهین بگین که با نسخه های الکترونیکی مخالفین؟

خیر! من هرگز چنین نگفتم. اتفاقاً خودم شخصاً به تنهایی و به صورت تک نفره، تمامی نسخه های الکترونیکی اش از سیستم عامل های ویندوز و اَندروید و اَپِل گرفته تا مَک و لینوکس را هم ساخته ام و حتی سرگرم کار بر روی یک نسخه “کراس-پلتفرم” نیز هستم که همانگونه که از نامش هم پیداست، دارای قابلیت اجرایی در اکثریت قریب به اتفاق تمام سیستم عاملها خواهد بود.

یک سوال مهم دیگه، ممکنه از سخنان شما برداشت کنن که شما فردی نژاد پرست هستین و اهداف نژادپرستانه دارین!

نه هرگز چنین نیست و اصلاً نژادپرستی به دور از خِرَد و فرهنگ شاهنامه ای هست. مثلاً سخنی که در مقایسه لهجه بَدوی تهرانی با زبان شکوهمند طبری(: تپوری) گفتم را با شش مثال ساده اثبات میکنم:

زبان پارسی: نِهِلَد، پِژوهش، نِهِشت، گُواه، شگفتی، اُستُوار

زبان طبری(:تپوری/شمالی): نِهِلنِه (:نیلنه)، پِژ پِژوه، بِهِشتِ (:بیشتِ)، گِواه، شِفتی، اُستِوار

زبان فارسی: اجازه ندهد، تحقیق کردن، قرار داد، شاهد، جالب، پابرجا

زبان فارسی با لهجه تهرانی: نمیذاره، آمار درآوردن، گُذاش، آنتن، شاخ، میخ

خب، آقای کمالی از شما سپاسگزاریم که دعوت ما رو پذیرفتین. با آرزوی موفقیت برای شما، اگر حرف آخری دارین که حس میکنین لازمه بگید، میتونید الان بگید:

خواهش میکنم، من هم سپاسگزارم که از من به عنوان مخترع بسته فرهنگی-هنری شهرستان کردکوی که نخستین مدل از بِرَند بسته های فرهنگی-هنری شهری با نام “گزینه” است، دعوت به عمل آوردین. سخن آخرم هم این هست که امیدوارم روزی از من دعوت بشه که برای ایرانی های استان آذربایجان و ایرانی های عرب جنوبی هم بسته فرهنگی-هنری بسازم چون حس میکنم اونها حتی از شمالی ها هم ده برابر بیشتر به پی بردن به هویت تاریخی-فرهنگی خودشان از طریق تعامل غیرمستقیم، نیاز دارن.

شِم جی تِشکر کامبِه، ایشالا تندِرِستی دَووعین، خِدا شِمی پِشت وُ پِناه بِرَر.

خدانگهدار.

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML