خط پارسی بازمانده ی خط های کهن ایران

آزاده احسانی‌چمبلی (دانشجوی دکترای ایران‌شناسی)- دیدگاه برخی پژوهشگران درباره‌ی خط پارسی این است که این خط بازمانده‌ای است از خطی که آن را عربی می‌خوانند و بر این باورند که خط عربی بازمانده‌ی خط نبطی یا کوفی می‌باشد. حال آنکه وجود خطی به نام «خط عربی!» خود جای پرسش دارد، چرا که تا پیش از اسلام نشانی از وجود خط و دیوان و آموزش در میان عرب‌ها به ویژه در میان عرب‌های حجاز دیده نشده است، هر چند از عرب‌های شمالی عربستان (= حیره و غسان که یکی زیر فرمان شاهنشاهی ایران و دیگری زیر فرمان امپراتوری روم بود) پنج مدرک که کهنه‌ترین آن‌ها به ۱۵۰۰ سال پیش بازمی‌گردد، به دست آمده است. از عرب‌های جنوب نیز آثاری به دست آمده است که پیوند با مردم یمن دارد و آنان نیز همانند مردم حیره زیر فرمان شاهنشاهی ایران بودند.

دکتر همایونفرخ در کتاب «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان» می‌گوید: «مردم حجاز بر اثر صحرانشینی از نوشتن و خط بی‌بهره ماندند، اما اندکی از آن‌ها که کمی پیش از اسلام به عراق و شام (=حیره و غسان) می‌رفتند، نوشتن را از آن‌ها آموختند و [زبان] عربی خود را با حروف نبطی و سریانی و عبرانی می‌نوشتند، برای نمونه سفیان ابن امیه که از بازرگانان آن دوره بود از کسانی بود که خط سریانی را به حجاز آورد.»

از مجموعه‌ی روایات چنین بر می‌آید که عرب‌ها، نخستین مرکز انتشار خط را شهر حیره و انبار (= شهر پیروز شاپور) می‌دانسته‌اند (۱) و شاید رواج خط‌های ایرانی غربی در میان‌رودان (بین النهرین) و بهویژه انتشار سریانی در میان نسطوریان ایران، چنین احساسی را به وجود آورده باشد. (۲)

خطی که امروزه «کوفی» می‌نامندش نخست به خط «حیری» مشهور بود و پس از آنکه که مسلمانان کوفه را در کنار شهر حیره ساختند، این خط نام کوفی گرفت. نکته‌ای که می‌بایست بدان توجه ویژه شود این است که خطی که امروزه «کوفی» نامیده می‌شود، صد سال پیش از شناخته‌شدنش در کوفه در حیره و انبار شناخته می‌شده است. (۳)

اما این نوشتار بر آن است تا روشن نماید که خط پارسی نه برآمده از خط نبطی و نه برآمده از خط کوفی است، بلکه گونه‌ی تکامل یافته‌ی خط‌های رایج در پیشینه‌ی درازآهنگ دیوان و دفتر در ایران است. هرچند که اگر بر این باور هم باشیم که خط پارسی بازمانده‌ی نبطی یا کوفی است، باز نمی‌توان وجود خط ساختگی‌ای به نام «خط عربی» را باور داشت، چه برسد به آنکه بخواهد پیوندی هم با « خط پارسی» داشته باشد. برای روشن‌شدن این گفتار، نخست به پیشینه‌ی « خط نبطی» که به باور پژوهشگران امروزین نیای « خط عربی!» می‌باشد، نگاهی می‌افکنیم.

زبان نبطی در واقع زبان پادشاهی «پترا»ست. این پادشاهی در زمان نیرومندی‌اش از سوریه تا حجاز و از اردن تا صحرای سینا در مصر گسترده بود.(۴) آشکار است که آثاری به خط و زبان نبطی در شمال عربستان امروزی که زمانی بخشی از پادشاهی نبطیان بوده است، به دست بیاید. اسناد به دست آمده در شمال عربستان امروزی، عموماً در درازای سه سده بین دو هزار تا هزار و هفتصد سال پیش به پیدایی آمده‌ و به خط و زبان نبطی و نه زبان عربی نوشته شده‌ است. می‌بایست  یادآور شد که از ۱۶۰۰ سال پیش اثری در دست است که امروزه کتیبه‌ی «النّماره»* نامیده می‌شود و تقریباً به زبان عربی خالص است اما به خط نبطی! از اندکی پیش از سال‌های آغازین پیدایش اسلام (حدود ۱۴۵۰ سال پیش) تنها دو نوشته‌ی بسیار گزیده (کمتر از دو رج) در دست است که در یکی از آن دو که کتیبه‌ی «حرّان» نامیده می‌شود و به سال ۵۶۸ میلادی [هنگام شاهنشاهی انوشیروان ساسانی] باز می‌گردد، خط به کار رفته به خط معروف به خط عربی همانندهایی دارد.(۵) اما اینکه در این گسست تقریباً دویست ساله یعنی از هنگام نگارش کتیبه‌ی «النّماره» که نخستین اثر به زبان عربی و خط نبطی می‌باشد تا زمان کتیبه‌ی «حرّان» چه بر خط و دگرگونی آن گذشته است بر کسی آشکار نیست و جای بسی شگفتی است که پژوهش‌گران بدون هیچ سند و مدرکی خط کتیبه‌ی حرّان را با خط نبطی کتیبه‌ی «النّماره» پیوند می‌دهند!

و نیز به باور استاد آذرتاش آذرنوش در کتاب «راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» خلأ شگفت‌آوری که در آخرین قرن‌های جاهلیت عرب به وجود آمده، بررسی تحول خط نبطی به عربی را دشوار می‌سازد.(۶)

پس بسیار دور می‌نماید که دبیره‌ای چون دبیره‌ی امروز ما بازمانده از دو کتیبه‌ای باشد که به باور پژوهش‌گران از خط نبطی به جای مانده‌ است.

دبیره‌ی کوفی نیز آنچنان که پیش‌تر گفته آمد، حتا به باور پیشینه نگاران مسلمان خط مردم حیره و انبار بوده است و شمار اندکی از عرب‌ها، به ویژه بازرگانان آن را شناختند و با خود به حجاز بردند، چنانکه بلاذری می‌نویسد: «آن زمان که اسلام در رسید هفده تن از قریشیان نوشتن می‌دانستند.»(۷)

نکته‌ی بسیار جالب اشاره‌هایی است که در اشعار و اخبار موجود به زبان عربی درباره‌ی خط و نوشتار به یادگار مانده است. به گفته‌ی استاد آذرنوش «اشعار عربی‌ای که در آن‌ها به کتابت اشاره شده است، مانند دیگر اشعار جاهلی به هیچ وجه تاریخ معینی ندارند و در اصالت بسیاری از آن‌ها تردید کرده‌اند و اعتبار زمانی و تاریخی آن‌ها از قرن نخست اسلام عقب‌تر نمی‌تواند رفت، یعنی زمانی که می‌دانیم به سبب پیدایش اسلام، خط و نگارش رونقی یافته بود.»(۸)

شگفت اینست که در اشعاری که شاعران عرب در آن‌ها به خط و کتابت اشاره می‌کنند باز هم پای ایرانیان در میان است. برای نمونه، در اشعار جاهلی به واژه‌ی «مهارق» گونه‌ی جمع واژه‌ی «مْهرق» اشاره شده است و این واژه را که به معنی «عهدنامه‌ها، پیمان‌نامه‌ها، کاغذها» می‌باشد، دلیلی می‌دانند بر وجود خط و نوشته در میان اعراب، حال آنکه این واژه معرب (=عربی‌شده) واژه‌ی «مهرک» پهلوی است. چنین بوده است که کاغذ و نامه‌ی مهرزده را «مهرق» می‌نامیدند. و حتا شاعران عرب خود به پیوند واژه‌ی «مهرق» به ایرانیان اشاره کرده‌اند، برای نمونه رجی از حارث بن الحلزه را بنگرید: «این خانه‌ها که در حبس رو به نیستی نهاده‌اند از آن کیست؟ آثار و نشانه‌های آن‌ها همانند «مهارق» پارسیان است.»(۹)

“رجیس بلاشر” معتقد است که وجود ابیاتی در اشعار شاعران عرب که در آن‌ها به نگارش اشاره شده است دلیل بر اندکی نگارش در میان عرب‌هاست؛ زیرا شاعر در برابر نوشته‌های راهبان مسیحی و یهودی یا بازرگانان، چنان دچار شگفتی می‌شده که از آن به عنوان موضوع شاعرانه و تازه‌ای استفاده می‌کرده است.(۱۰)

در این بخش با گفته‌ای از «زیگموند فرنکل» سخن درباره‌ی نبودن خط و کتابت در میان اعراب را به پایان می‌بریم.

فرنکل می‌گوید: «تقریباً تمام واژگانی که در زبان عربی با نگارش رابطه دارند از زبان‌های بیگانه گرفته شده‌اند، از آن جمله است: [...] قلم که تا دیرزمانی از واژه‌های اصیل سامی تصور می‌شد، در حقیقت یونانی است، (khalamos) و اصل هندو اروپایی [ایرانی] دارد. دوات، به گفته‌ی «لاگارد» از زبان‌های ایرانی گرفته شده است. «حِبر» با همین تلفظ سریانی و «سفر» به معنی کتاب آرامی است…»(۱۱)

امروزه از بسیاری پژوهشگران می‌شنویم و می‌خوانیم که: «پس از آنکه تازیان ایران را تسخیر کردند، چون بیشتر تازیان خواندن و نوشتن نمی‌دانستند ایرانیان را برای کارهای دیوانی استخدام کردند. ایرانیان دیوان‌سالار نیز که پی به مشکلات «خط عربی»[!] برده بودند تلاش کردند شیوه‌ی نگارش را بهبود بخشند.»(۱۲)

باید اندیشیداین خط که پژوهشگران آن را «خط عربی!» می‌خوانند چگونه‌ خطی بوده است که چند سالی پیش از اسلام از مرزهای خارج از سرزمین حجاز (عموماً از مرزهای ایران) به وسیله‌ی برخی بازرگانان وارد سرزمین عرب‌ها شده است و خود عرب‌ها آن را نمی‌دانسته‌اند و نمی‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند و از سوی دیگر دبیران و دیوان‌سالاران ایرانی آن را به نیکی می‌شناختند و می‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند و در آن دگرگونی نیز پدید آورند و بهبودش بخشند.

باید یادآور شد که پیشینه‌ی خط امروز ما (به هر نامی که آن را بخوانند، خط پارسی یا خط عربی)، بی‌گمان همان خط‌های رایج در ایران کهن بوده است. در ایران‌زمین از گونه‌های مختلف خط‌های پارسی نوشته‌های بی‌شمار بدست آمده‌ است که هر یک در سیر تاریخ کهن ایران به وجود آمد و کامل‌کننده‌ی خط و نگارش پیش از خود بود، اما باید دانست که هیچ اثر و نوشته‌ای از هیچ خطی که زادگاه آن سرزمین اعراب باشد بدست نیامده است. پس چگونه می‌توان پذیرفت که خط پارسی امروز که آشکارا پیوندش را با خط‌های موجود در ایران از روزگار کهن تا امروز پاس داشته است در سرزمینی به وجود آمده باشد که به زحمت چند نمونه‌ی انگشت‌شمار از خط نبطی و کوفی در آن یافت شده است.

اما خط پارسی در کجا و چگونه به وجود آمد؟ برای پاسخ به این پرسش می‌بایست به نزدیک به سه هزارسال پیش بازگردیم. باور برخی بر این است که گونه‌ای از الفبای سامی که آن را «خط آرامی»(۱۴) می‌خوانند نزدیک به سه هزارسال پیش از «الفبای فنیقی» پدید آمد!

این پژوهشگران بر این باورند که این خط در پهنه‌ی غربی سرزمین ایران به وجود آمد، به ویژه پس از روی کار آمدن شاهنشاهی هخامنشی که سرزمینی گسترده از ماوراءالنهر(فرارود) تا میان‌رودان را در بر می‌گرفت رواج بسیار یافت و نامبردار شد. [بنابراین] نیاز به یک خط و زبان ارتباطی یگانه در شاهنشاهی پهناور هخامنشی بر گسترش خط و زبان آرامی در پهنه‌ی ایران‌زمین افزود. گرچه به نیکی می‌دانیم که در کتیبه بیستون ستون چهارم بندهای ۷۰-۸۸   درباره‌ی خط و زبان ایرانی چنین آمده است: «داریوش شاه گوید: بخواست اهورامزدا این است کتیبه‌ای که من برساختم. علاوه بر این به آریایی بود و در روی الواح گلین و روی چرم تصنیف شده بود. علاوه بر این پیکره‌ام را نیز بر ساختم… و آن نوشته شد و خوانده شد پیش من. پس از آن من این کتیبه را در همه‌ی ایالت فرستادم. مردم همکاری کردند.»(۱۵) آشکار است که خطی که روی چرم نوشته می‌شده است خط میخی نبوده است و بلکه خطی بوده است که امروزه آن را «آرامی!» می‌خوانند. این خط را می‌توان خط رایج در غرب ایران خواند؛ چراکه مردم میان‌رودان از تیره‌های نژاد ایرانی بوده و پیوستگی نژادی و فرهنگی این مردمان به سرزمین مادری امری آشکار است. خط ایرانی‌ای که بر پایه‌ی کتیبه‌ی بیستون روی چرم نوشته شده بود، خطی بود که در درازنای تاریخ ایران، دبیران ایرانی در آن دگرگونی‌هایی پدید آوردند و به یاری آن خط‌های پارتی، پهلوی کتیبه‌ای، پهلوی کتابی، سغدی، مانوی، سریانی، پهلوی مسیحی و اوستایی و بسیار خط‌های دیگر را که جز از نام از آن‌ها نمی‌دانیم، پدیدآوردند و خط پارسی امروز چیزی نیست جز ادامه همین روند تکامل خط در ایران و این موضوع آشکارا در جدول مربوط به سیر تکامل خط در ایران دیده می‌شود. دبیران دانشمند و هوشمند ایرانی که معمولاً با یک یا چند الفبای زمان خود مانند پهلوی، سریانی، سغدی، مانوی و اوستایی آشنایی داشته‌اند، می‌توانستند بهتر از هر کس خط فارسی امروز را پدید آورده و قانونمند ساخته باشند.

---------------

یاری‌نامه‌ها
۱) برزین، پروین؛ نگاهی به سابقه‌ی تاریخی کتابت قرآن؛ مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی.
۲) آذرنوش، آذرتاش (۱۳۷۴)؛ راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی؛ توس.

۳) www.siddiqi.at
4) www.ancientscripts.com
5) آذرنوش، آذرتاش (۱۳۷۴)؛ راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی؛ توس.
۶ تا ۱۳) پیشین.
۱۴) در اینجا می‌بایست به چند پرسش که «مهرداد معمارزاده» در مقاله‌ی «خط ما فارسی است یا عربی؟!» اشاره کرد، در مقاله‌ی نامبرده، نویسنده می‌پرسد: «آرامی‌ها که بودند؟ جایگاهشان کجا بود؟ هم‌دوره با کدام دوره‌ی تاریخی بود و در کجا می‌زیستند و پادشاه‌هایشان که بودند؟» بی‌گمان بر پژوهشگران است که پاسخی روشن برای پرسش‌ها مطرح‌شده درباره‌ی آرامی‌ها به دست دهند.
۱۵) رولاند، ج، کنت (۱۳۷۸)؛ فارسی باستان؛ ترجمه و تحقیق سعید عریان؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی؛ حوزه هنری.

دیگر یاری‌نامه‌ها
– دکتر همایونفرخ، رکن‌الدین (۱۳۸۴)؛ سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان؛ انتشارات اساطیر.

– آموزگار، ژاله؛ تاریخچه‌ای از نگارش و خط.

*از آنجا که معمولاً نوشته‌ها و اشعاری که در میان تازیان رواج داشته‌ است، پیوندی با ایران دارد، نیک است به این نکته اشاره شود که در کتیبه‌ی «المناره» واژه‌ی PRŠW (پرشو) آمده است که به باور بیشتر پژوهشگران می‌تواند همان واژه پارس یعنی ایران باشد.

برگرفته از تارنمای ایران‌‌بوم