1.زبان پارسي دري برماندِ گرانارج و گرانسنگ ميهني ايرانيان، برآمده از دل هزارههاي تاريخ و فرهنگِ پر فَرّ و فروغ ايرانزمين، از تبار گويشهاي ايراني / آرياني است و ريشه به كهنترين زبان تاريخ، زبان اوستايي، ميرساند.
2. در ميان گويشهاي زبانيكِ گوناگونِ روا در پهنهي پهناور ايرانزمين كه همه يكسره همتبار و همريشه اند، «زبان پارسي دري» زبان سنجهي رسمي و بآيين، و زبان پايهي فراگير ايرانزمين و مايهي وند و پيوند و يگانگي و يكپارچگي ايرانيان در سرتاسر گسترهي سپنتاي ايران بزرگ است.
3. پاسداشت و ارجگزارد و كاربرد زبان پارسي دري بر هر ايراني راستين و سرشتين فريز است.
4. پاسداري از زبان پارسي را هيچ گونه ستيزهاي با ديگر گويشهاي بومي ايراني نباشد؛ چه همهي اين گويشها همتبار و همريشه اند و برآمده از درخت گشن بيخ و بسيار شاخ زبان ايراني / آرياني؛ و پاسداري از ديگر گويشهاي بومي در كنار زبانِ سنجهي پارسي دري، فريز ميهني و فرهنگي همهي ايرانيان است.
5. در نوشتار و گفتار پارسي بايد از كاربرد واژگان بيگانه پرهيخت و به كاربرد واژگان ناب و نژادهي پارسي كوشيد.
6. برترين و بهترين آبشخور و بنمايه و درسنامهي زبان پارسي، همانا شاهنامهي ورجاوند و فرهمند فردوسي بزرگ است.
7. پاسداري از زبان پارسي، تنها كاربرد شماري واژهي پارسي به جاي مشتي واژهي بيگانه نيست؛ كه دربردارندهي چنين هنجار و كرداري است:
1) كاربرد همهي واژگان كهن و نوين پارسي در كنار يكديگر
2) پاسداشت و كاربرد درست و بآيين دستور زبان پارسي
3) يافتن و زنده گردانيدن تكواژها، پيشاوندها، ميانوندها و پساوندهاي كهن و از ياد رفتهي زبان پارسي، به ويژه بهنگام واژهگزيني در برابر واژگان بيگانهي نوين
4) بهنگام رويارويي با نوين واژگان بيگانه بايد نخست در پي واژهيابي در بنمايگان كهن و سپس در پي واژهسازي بود.
5) بهنگام ساخت و آفرينش واژگان نوين بايد پرواي سبك و سياكِ ساختار آوايي و دستوري و گردانشي زبان پارسي را نيك گزارد.
نوشتهي شهريور همافر
برگرفته از سرزمین پارسیان