مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

گفتاری پیرامون واژه ی بانو

بانو ، زن بزرگزاده و ارجمند و عنوانی احترام آمیز در اول یا آخر نام زنان بزرگ . در کتیبه های ساسانی و ادبیات زردشتی فارسی میانه ، در لقب بعضی از ایزد بانوان هند و ایرانی و همراه نام همسران شاهان ، امیران و بزرگان دربار دیده می شود. در ادبیات فارسی ، بویژه در منظومه هایی مانند شاهنامه ، ویس و رامین و خسرو و شیرین ، به معنی زن بزرگ و ملکه کاربرد فراوان دارد. در تداول امروز، مرادف عنوان «خانم » و در زبان نوشتاری و رسمی ، خصوصاً، در خطاب به زنان شوهردار آورده می شود.

در قدیمترین کاربرد این عنوان ، در یکی از الواح تخت جمشید به خط عیلامی به صورت ba-nu-ka- (احتمالاً با تلفّظ بانوکا، ¦ ka ¦ nu ¦ Ba در لوحة شمارة 1708) است که ظاهراً عنوان ملکه آتوسا ( ¦ Hutaosa ، هوتس ) دختر کورش ، همسر داریوش و مادر خشایارشا، بوده است (هینتس ، ص 424؛ بنونیست ، 1966، ص 80). در فارسی میانه و پارتی به صورت «بانوگ » (با هزوارش ف T ـ ML و ف T ـ MR در کتیبه های پهلوی و TY ف MR در پارتی رجوع کنید به ژینیو، 1972، ص 20، 28ـ29، 58 و در > فرهنگ پهلویگ < ف MRT برگرفته از آرامی ¦ a t mar )، چندین بار در «کتیبه شاپور اول درکعبة زردشت »، در عنوان زنان دربار و به عنوان لقب ناهید ایزد بانوی نگهبان آب ؛ در «کتیبة کردیر در کعبة زردشت » در نام آتشکدة «اَناهیدْ بانوگ » (س 8؛ باک ، ش 18، ص 410؛ رجبی ، ص 66؛ شومون ، 1960، ص 356)؛ در «کتیبة نرسی در پایکولی » برای همین ایزد (هومباخ ، شِرْوُ، ص 35)؛ در متون زردشتی فارسی میانه به همین عنوان به صورت «اَرذویسوربانوگ » (اوستا.یشتها، ج 1، ص 159؛ داراب هرمزدیار، ج 1، ص 325ـ326)؛ در لقب سپندارمذ، پنجمین امشاسپند، ایزدبانوی نگهبان زمین ، مادر مخلوقات و نمایندة بردباری و شکیبایی اهورامزدا به صورت «کَدَگْ بانوگِ وَهِشْت » (کدبانوی بهشت رجوع کنید به دابار، ص 10؛ دارمستتر، ج 1، ص 128، حاشیة 5، ص 144، حاشیة 17)؛ بر روی دو مُهر از روزگار ساسانیان (ژینیو، 1986، ش 185) آمده است . در ادبیات فارسی در نامهای بازمانده از دوران افسانه ای و تاریخ ایران پیش از اسلام مانند «گُشَسب بانو» (دختر رستم ، همسر گیو و مادر بیژن )، «زربانو» (دختر رستم از خالة شاه کیقباد)، «شهربانو ارم » یا «بانو ارم » (دختر گودرز و همسر رستم )، «بانودخت » (مادر خسرو اول )، «شهربانو» (دختر یزدگرد سوم ) و «جهانبانو» خواهر او دیده می شود (یوستی ، ذیل همین نامها).

در اوایل دورة ساسانیان ، به شهادت «کتیبة شاپور اول در کعبة زردشت »، بانوگ در سلسله مراتب زنان بزرگ دربار در مرتبة سوم ، پس از «بانْبِشْنان ـ بانْبِشْن » (ملکة بزرگ )، «شهربانبشن » (ملکة کشور)، «بانبشن » (ملکة ایالتی ) قرار داشته و در نام این مقامات به کار رفته است : «بانوگان هَنْدَرْزْبَد»

(س 33 کتیبه ) اندرزبد و مشاور زنان ، عنوان شخصی به نام «یَزدْبَد» که مشاور و مرشد روحانی زنان دربار بوده است ؛ «نَرْسِه دُخْتِ سَگان بانوگ »، ملکة سکاها (س 26 کتیبه )؛ «چَشْمَگ بانوگ » (همانجا) زنی بزرگ از درباریان ؛ «مِرْدود بانوگ »، مادر شاپور (س 21 کتیبه رجوع کنید به شومون ، 1963، ص 198).

دربارة ریشه و پیشینه و معنای این واژه نظریات گوناگونی هست که هیچیک قطعی نیست ، امّا وجه مرجّح این است که این واژه به شهادت الواح عیلامی تخت جمشید (بنونیست ، 1966، ص 80، 83، 92ـ93) در ترکیب نام چندین زن و مرد دورة هخامنشیان (مانند § nus ¦ traba § , S § Irdabanus ) و نیز در اردوان nu ¦ -ba ¦ arta ، در ترکیب نام چند تن از شاهان اشکانی ، دیده می شود، با واژة سنسکریتی ـ nu ¦ bha (روشنی ، خورشید) که در ترکیب bhanu-mati (زن زیبا و شایسته ) وجود دارد (برگین ، ص 175؛ ویلیامز، ص 751؛ ترنر، ص 538؛ کپادیا، ص 316) و باستاک اوستایی ـ nav ¦ ba یا ـ nu ¦ ba در ساخت چندین واژة مرکب (بارتولومه ، ص 954؛ گلدنر، ص 67، بند 75؛ کپادیا، همانجا) از ریشة ¦ ba (درخشیدن )، نسبت دارد. از این ریشه در زبانهای ایرانی نوین «بُن » به معنی روز در زبان آسی (ابوالقاسمی ، ص 29، 32) و «بام » و «بامداد» به معنی صبح پگاه در فارسی و نیز در «بامی » یا «بامیگ »، صفت بلخ ، به معنی خاوری یا روشن دیده می شود. بنابراین ، به احتمال زیاد، بانوگ عنوانی با معنی اصلی «درخشان ، روشنی بخش » و معنی مجازیِ «بزرگ و زیبا» برای زنان بزرگ و والاتبار بوده است . کاربرد صفت و عنوان «کَدَگ افروز» به معنی خانه افروز یا روشنی بخش خانه برای «سرآمد زنان » (تفضلی ، ص 190؛ مینوی خرد ، ص 78ـ79) و نیز ترکیبات کنایی «هفت بانو» (سیّارات سبع ) و «شش بانو» (ماه و پنج سیارة عطارد، زهره ، مریخ ، مشتری و زحل ) و نیز وجود عنوانهایی با معانی مشابه برای زنان بزرگ در دیگر زبانها (مثلاً Erlaucht آلمانی به معنی فروزان و درخشان و بعداً به معنی شریف ) را می توان مؤید این فرض دانست .

نظریه های دیگر مانند یکی بودن اصل این واژه با جزء «بان » در مرزبان و نگهبان از ریشة ¦ Pa به معنی «پادن و پاییدن » (دهخدا، ذیل «بانو»؛ مظاهری ، ص 91) و نیز با «بان » صورت دیگر بام به معنی «خانه » (هُرْن ، ص 41؛ هرن و هوبشمان ، ص 229ـ232) و نیز به معنی «خداوند» و مؤنّث آن از طریق مقایسة «کدخدا» و «کدبانو» (بنونیست ، 1966، ص 2 ، به دلایل علمی زبانشناختی متکی نیست . نظر آیلرز ( ایرانیکا ، ذیل «بانو») مبنی بر این که واژة بانو به احتمال قوی صورت کوتاه شده و مصغّر بانبشن (در اوستایی به صورت ni -pa ¦ no ¦ /nma ¦ no ¦ ma d رجوع کنید به بنونیست ، 1969، ص 295؛ همو، 1929، ص 103) به معنی ملکه است با این اشکال بزرگ روبرو می شود که در این صورت «بان »، جزء اوّل آن ، باید به معنی خانه ( ¦ no ¦ no/nma ¦ ma d اوستایی ) باشد و این با ترکیب کدبانوگ با دو جزء به معنی خانه ناسازگار می شود.

این واژه که در فارسی میانه در ترکیب «کدگ بانو» (کدبانو) نیز فراوان دیده می شود و برخلاف بانبشن ـ که ظاهراً استعمالش متروک شده و تنها در ارمنی برجای مانده است ـ با همان معانی به فارسی رسیده و کاربردش با معانی «زن و همسر»، «زن بزرگ و محترم » و «شاهبانو» (بنیاد فرهنگ ایران . شعبة تألیف فرهنگهای فارسی ، ذیل همین واژه ) ادامه یافته است ، امّا در دورة اسلامی در عنوان زنان شاهان و بزرگان کاربردی محدود دارد و از همان آغاز و بخصوص از روزگار فرمانروایی شاهان ترک نژاد به بعد، بتدریج عنوانهای عربی ، ترکی و مغولی مانند سِتّی ، سیّده ، حرّه ، بی بی * ، آغا، خاتون ، بگم /بیگم ( رجوع کنید به بیگ * و بیگم ) و خانم جایگزین آن شده است ، با این حال در ترکیب بعضی نامها به صورت «بانو» و «بانویه » برجای مانده است ؛ مانند «بانو» نام خواهر هارون الرشید (ابن ابی اُصَیْبعه ، ص 243) و نام جدّة امیر خلف بن احمد، «بانویه » در نام خواهر یعقوب لیث (یوستی ، ذیل همین نام ) و مادر اسحاق کازرونی عارف قرن پنجم ، «ابن بانو» نام امیر بحرین در 290 (ابن مسکویه ، ج 3، ص 36)، «ارجمند بانو» (همسر شاه جهان )، «بهره ور بانو»، «پری بانو»، «تاجبانو»، «جهان زیب بانو» (دختر داراشکوه ، شاهزادة تیموری هند)، «گوهربانو»، «بانوبگم » (همسر همایون ، پادشاه تیموری هند)، «بانوترکان » (همسر محمدبن سعد از اتابکان یزد)، «بانو جهان » (همسر امیر مبارزالدین محمد میبدی ) (یوستی ، ذیل همین نامها). بانو در نام بعضی از آبادیهای ایران نیز همچنان مانده است ؛ مانند «بانو» در مهاباد و شهرکی در پارس ، «بانوده » در هزار پی آمل ، «بانوان » در بانه و سردشت ، «بانو صحرا» در کرج ، «بانو کُندال » در چاه بهار و «بانو گُشَسب » در گچساران (دهخدا و پاپلی یزدی ، ذیل همین نامها).

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML