حسين روشندل
در كتاب «فرهنگ عميد» در ذيل حرف «همزه» چنين آمده است:
«همزه يا الف، حرف اول الفباي فارسي است.در دستور زبان فارسي، فرق ميان همزه و الف اين است كه همزه قبول حركت ميكند و الف ساكن است. همزه در زبان فارسي فقط در اول كلمه واقع ميشود.همزهاي كه در اول كلمه ميآيد، برسه قسم است: اصلي، وصلي، عاريتي. همزه اصلي آن است كه حذفش جايز نيست؛ مثل: ايران، ابر، است. همزه وصلي همزهاي است كه حذفش جايز است؛ مثل: افكندن، فكندن، اشكنجه، شكنجه، اشتر، شتر. همزه عاريتي يا زائد نيز آن است كه جزو كلمه نيست و گاهي جهت ضرورت شعري ميآيد؛ مثل: ابا، با، اَبَر، بَر». در اين مقدمه كه از يكي از معتبرترين فرهنگهاي فارسي نقل شد؛ به نظر من، دو اشتباه فاحش وجود دارد: اولا؛ همزه و الف يك حرف نيست و اين نكته هرچند به صراحت در كتاب «المنجد» ذكر شده ات: «الالف: اما ساكنه كما في قال و يقال كها: اللينة و اما متحركه و يقال لها الهمزه». ثانياً؛ در زبان فارسي اصلا همزهاي وجود ندارد كه در اول كلمه بيايد و يا در وسط و يا در آخر. حال ببينيم اين دو اشتباه از كجا ناشي شده است؟
همزه در زبان عربي از حروف حلقي صامت است و ويژگيهاي زير را دارد:
1ـ همزه فقط در آخر كلمه به شكل اصلي خود نوشته ميشود؛ مانند: مرء، شيء، جزء و در اول و وسط كلمه هميشه داراي كرسي است كه ممكن است به صوت الف، واو و ياء باشد؛ مانند: تأديب، بئر، مومن.
2ـ همزه وقتي ساكن است، صداي اصلي خود را دارد و اگر متحرك باشد، صداي حركت خود را قبول ميكند؛ مانند: أمَرَ، أوتي، بئسَ.
3ـ همزه چنانچه دراول كلمه باشد و بعد از آن الف بيايد و يا دوتا همزه در كنار هم واقع بشوند كه اولي مفتوح و دومي ساكن باشد؛ مانند: آخر كه در اصل «ءاخير» جز بوده و آمن كه «أأمن» بوده است.
با توجه به موارد فوق، فرهنگ نويسان فارسي كه فرهنگ الفبايي تنظيم كردهاند؛ آن را با حرف «آ» شروع كردهاند و اين الف ممدوده (آ) چنانچه پيش از اين گفته شد، در زبان عربي غالباً همزه و الف است و بدون توجه به ساختمان زبان فارسي و مخرج حروف آن و حروفي كه در زبان فارسي وجود دارد؛ كلمات فارسي را نيز كه با «آ» شروع شدهاند، در رديف كلمات عربي قرار دادهاند. مثلاً كلمه «آبان» فارسي را با «آداب» عربي كه در ذيل حرف «آ» آوردهاند و اين نكته حساس را ناديده گرفتهاند كه «آبان» در زبان فارسي همان «آبان» است؛ نه «ءابان»؛ و در زبان فارسي مخرج خاصي كه نشان دهنده صداي همزه باشد، اصلا وجود ندارد. اگر در زبان عربي كلمه «آداب» را ممهوز به حساب ميآورند، به اين دليل است كه همزه با صداي اصلي خودش در ساير مفردات اين كلمه به طور طبيعي بروز ميكند؛ مثلا در كلمه «تاديب». با توجه به موارد بالا، به نظر من بهتر است كه ما حروف موجود در زبان فارسي را نيز طبق روال موجود در همه «زبانهاي هند و اروپايي» به دو گروه تقسيم بكنيم: مصوت و صامت و كلماتي را كه با «آ» شروع شدهاند و در زبان عربي غالباً مهموز هستند، كلماتي بدانيم كه با حرف صدادار «آ=a» شروع شدهاند، نه با همزه و الف.
«آب» همان «آب» است، نه «ءاب» و به طور كلي بپذيريم كه هيچكدام از كلماتي كه با حروف صدادار ششگانه در فارسي شروع شدهاند، مهموز نيستند.
ابر/ Abr ـ ايوان / Eyvan ـ اطو / Otoo ـ آب / Ab ـ او/ Oo ـ ايران / Iran.
لازم به يادآوري است كه شادروان دكتر محمد معين، متذكر اين معني بوده و در صفحه 116 فرهنگ بزرگ خود چنين آورده است: «همزه يكي از حروف صامت است و در كلمات عربي به كار ميرود... و در زبان فارسي همزه نيست.» و متاسفانه عليرغم اين نكته و نظر بسيار جالب، در تنظيم فرهنگ نامه خود، از سنت رايج فرهنگ نويسي پيروي كرده و كلمات فارسي را كه با مصوت «a» شروع شدهاند، با كلمات عربي مهموز الفاء دريك رديف آورده است. جالبتر از همه اين كه واژههاي لاتين را نيز به همين روش در ذيل كلمات عربي مهموز الفاء ذكر كرده است. مثلاً كلمه «آرشيو» و «آكتور» را نيز با كلمات عربي «آخر» و «آخرة» در يك رديف قرار داده است.