یادگارهای فرهنگی ایرانیان در گنجینه ی بیگانگان

محمد عبدالعلي پور

وقتي براي نخستين بار كارستن نيپور در سال 1765قطعاتي از مجسمه هاو كتيبه ها ي محوطه هاي باستاني تخت جمشيد را با خود به دانمارك برد،كسي باور نمي كرد 200 سال پس از آن تعداد اشياء ايراني در موزه هاي خارج از كشور به حدي برسد كه بتوان سازمان عريض و طويل ديگري را براي سامان دهي و گرد آوري آنها تعريف كرد.اين اشياء كه در فاصله سال هاي 1765 تا 1979 يعني آخرين سال حضور باستان شناسان غربي در ايران به تدريج و گاهي با عقد قرار دادهاي شرم آور از كشور خارج شده اند،همچنان هويت و تاريخ تمدن ايراني را در جاي جاي اين كره خاكي به جهانيان معرفي مي كنند و موزه هاي بزرگ بي آنكه از اين سرقت متمدنانه احساس شرمي داشته باشند،همه ساله با برگزاري نمايشگاه هاي بزرگ بين المللي ،ترانه تمدن و فرهنگ ايراني را با ساز غربي مي نوازند و گاهي هم در معرفي اشياء به اشاره اي به محل كشف آثار بدون ذكر نام ايران اكتفا مي كنند و با آواز شناسايي تاريخ هنر،ميليون ها انسان را در فراموشي از ريشه و هويت تاريخي خويش نگه مي دارند.

بيانيه 18 موزه بزرگ دنيا كه اخيرا منتشر شد،بيانگر انديشه هاي برخي اساتيد و كارشناسان فرهنگي جهان است كه نه تنها حفظ و حضور اين اشياء را در موزه هاي خويش حق خود مي دانند بلكه تأسف بارتر اين كه ،صلاحيت نگهداري و حفاظت از آنها را در شأن ملت هايي كه عمر تاريخ آنان بيش از عمر قاره آنهاست نمي دانند. شنيدن چنين جملاتي زماني دردآور خواهد بود كه برخي از هموطنان و كارشناسان ايراني نيز در عين بي تفاوتي نه تنها رضايت خود را از حضور امن اين اشياء در خارج از ايران اعلام مي كنند، بلكه مدعي هستند كه راز بقاي اين اشياء در محل فعلي آنهاست. به عبارتي چنانچه اين اشياء را از موزه هاي اروپايي و آمريكايي به داخل ايران منتقل كنيم، ديگر همان آواز فريبنده نيز به گوش نخواهد رسيد!!

جاي بسي تأسف است كه ملتي با تاريخ و تمدن چند هزار ساله اش، كه ريشه هاي آن هنوز مراجع علمي ،فرهنگي دنيا را تغذيه مي كند به اين نكته برسد كه حفظ مظاهر تاريخي و فرهنگي اش را مديون ملت هاي ديگر بداند.

در بدبينانه ترين حالت اگر ناتواني و يا قصور برخي افراد در مقاطع زماني مختلف را حاصل بروز چنين تفكري بدانيم،راه حل پيشنهادي نمي تواند آب رفته را به جوي برگرداند. به يقين زماني كه برخي از پادشاهان در عقد قراردادهاي حفاري باستان شناسان غربي اولويت را به اشياء طلايي و نقره اي مي دادند،اينك فرزندان اين مرز و بوم از چنان دانش و بينشي برخوردارند كه خشتي را چونان دري گران بها در بر مي گيرند و آن را حفظ مي كنند،بي آن كه قادر باشند در كفه ترازوي خويش معادل ريالي آن را تصور كنند.

آنچه كه در طول تاريخ ايرانيان را از ملت هاي همسايه متمايز كرده است اهميتي است كه همواره به ريشه هاي تاريخي و فرهنگي خود قايل بودند. به عبارتي تناور بودن در خت فرهنگ ايراني در ريشه هاي عميق آن است كه از بالكان تا جلگه رود سند و از خوارزم تا بين النهرين گسترده شده است. حال چگونه مي توان تصور كرد كه اين اشياء هر يك ميوه هاي هنر و انديشه خلاق ايراني هستند كه بي رضايت صاحب آن از درخت چيده شده و در سردخانه هاي غربي بي روح و يخ زده در معرض چشم جهانيان قرار گرفتهاند. وقتي در موزه لوور به آجر نگاره هاي كاخ آپادانا نگاه مي كردم به نظرم مي رسيد كه از پشت حفاظ شيشه اي كسي مرا صدا مي زند، گويي او مادر تاريخ بود كه ناله هاي سفال ها،برنزها و مجسمه هاي سنگي را شنيده بود ولي كاري را نمي توانست از پيش ببرد.

کتابخانه ی تبیان

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه