مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

گفتگویی درباره شاهنامه خوانی

گفتگو با استاد فریدون جنیدی

در چه جاهائي الان شاهنامه خواني به طور جدي پي گيري مي شود؟
در بختياري هست در كرمانشاه و كردستان هست درخراسان به صورت خيلي جدي من سراغ ندارم چون سالهاست كه دور از خراسان هستم شايد باشد. ولي دربختياري و جنوب و بوشهر و تنگستان و آن قسمتها جدا شاهنامه خواني هنوز هست و مردم اين مراسم را دارند و با آواز و بسيار باشكوهي انجام مي دهند.

-استاد با توجه به اختلاف زياد در چاپهاي متعدد شاهنامه در اين زمينه چه صحبتي داريد؟
كار روي شاهنامه الان هم انجام مي گيرد مدتهاست كه شروع شده و در آلمان دكتر خالده مطلق واقعاً دارد كار مي كند و در ايران هم دكتر بابائي واقعا سخت مشغول اين كار است ولي ما بهتر است كه در چند شاهنامه وارد نشويم در چون شاهنامه وارد شويم چون هر كس بايد ببيند كه چكار بايد بكند الان هر چندكه خالده مطلق و دكتر بابائي روي شاهنامه كار مي كنند و باز هر چند كه بينشان زد و خورد هست كه من اين را موجه مي بينم - هر دو خوب هستند و هر دو كارهاي خودشان را انجام مي دهند. ما كار را بايد از جنبه اي ديگر ببينيم. توجه كنيد منظورم اين است كه شاهنامه بايد تطبيق شود و اگر احياناً اشتباهي دارد از اين راه گرفته شود مثلا وقتي كه فردوسي مي فرمايد: نوشتن يكي نه كه نزديك سي    
چه رومي چه تازي و چه پارسي                                
چو هندي و چيني و چون پهلوي
نگاريدن آن كجا نغنوي؟
در اينجا فردوسي ريشه و اساس خط را مي گويد كه از نگارگري بوده است شما فكر مي كنيد باستانشناسان و خط شناسان چند قرن زحمت كشيده اند تا بفهمند كه ريشة و اساس خط چه بوده است اعتقاد ديگري هم دارم وآن اينكه آنان در چند شاهنامه بايد خوب پيش بروند و ما در چون شاهنامه در عين حال هر دو بايد با هم مرتبط باشند.
-خوب است كلام را ديگر كنيم بي شك شاهنامه چنان قدرتمند است كه در زندگي ما جريان داشته باشد مي خواهم بدانم اين زندگي در شاهنامه چگونه مي درخشد و بر عكس اين شاهنامه در زندگاني بشرو در زندگاني ما؟ البته مي دانيم كه بارزترين اين تأثيرات را در مثلا نامگذاري فرزندان خودمان شاهديم..
-خواهي نخواهي شاهنامه با زندگي مردم ايران آنچنان آميخته است كه نمي شود آنها را از هم جدا كرد. من چند مثال برايتان مي آورم در نزديكي دهكده اي در نيشابور به نام برزويه كه (اعتماد السلطنه گفته بود احتمالا آتشكدة بورزومهر همين نزديكيها بايد باشد و من هم بعد از تحقيقات و بررسي نخستين كسي بودم كه ثابت كردم اينجا آتشكده بورزومهر بوده بعداً از روي اين برداشتم حتي فيلم تهيه كردم و هيچ كس هم نديد كه اين چي گفته) يك سنگي را از دور ديدم كه بسيار بزرگ مينمود و هيچ پديدة طبيعي نمي توانست آن سنگ را مثل سيل يا زلزله آنجا غلتانده باشد. من فكر كردم اين سنگ را بايد با دست برده باشند ما حركت كرديم رفتيم وقتي ما اطراف آن مي گرديديم. يك وانت از روستاي نزديك آنجا آمد و روستائيها پياده شدند تا ديدند كه ما با شگفتي به اين سنگ نگاه مي كنيم نزديك شدند و گفتند آقا سنگ را نگاه مي كنيد؟ گفتيم:  بله اين سنگ چيه؟ يكي از آنها چشمهايش درخشيد و گفت: آقا اين سنگ پلخمون رستمه يعني ببينيد رستم از نظر ايرانيان چقدر بزرگ بوده كه سنگ پلخمانش اين قدر بزرگ است. اين جريان در كنار مقبرة دانيال هم اتفاق افتاد وقتي كه مي خواستيم برويم و آن دخمه ها را ببينيم و در آنجا يعني نزديكي هاي سر پل ذهاب امكان صعود نبود پير مردي در آنجا بود من گفتم:  كاش اين جا نردبام و يا پله اي مي گذاشتند كه مي رفتيم بالا پيرمرد گفت: براي چي؟ گفتم:  براي زيارت چون به زبان او بايد صحبت مي كردم گفت:  آنجا زيارت ندارد اين زيارت است گفتيم:  اين چيست؟ گفت اين سنگ كرة قديمي هاست آن سنگي كه هزار تن وزن داشت آن سنگ را مشكه و يا كره قديمي هاي خودشان مي دانست كه همان اثرات را هم بر روي خودش داشت و يا در گلستان يك جائي هست كه مي خواستند دخمه اي درست كنند بسيار بزرگ بعد اين ناتمام مانده آنجا به شكل تقريبا آخوري است كه مردم مي گويند:  اينجا آخور رخش بوده است و در اينجا رخش از رستم نافرماني كرد رستم هزار تا زيانه به او زد. رخش شيهه اي كشيد كه به كشور چين صداي شيهة رخش رسيد. ببينيد اين برخورد يك ملتي است با نياكانش كه فكر مي كنند پدرانشان كه بزرگ بودهاند از نظر هيكل بزرگ بوده‏اند يعني بزرگي در نظر آنها مجسم مي شود در اندازه و بدن اما در حقيقت نياكان ما كه بزرگ بوده اند از نظر انديشه بوده است. خوب البته از نظر نيروي بدني هم قدرتمند بوده اند اين است كه در بختياري سخني است كه مادران به فرزندان خودشان مي گويند كه گذشت آن عهد راستان و ايرانيان هم نسبت به نياكان خودشان اين احساس را داشته اند و مي دانند كه نياكان بزرگي داشته اند و اين بزرگي عبارت از اين بوده است كه آنان پير و پاكي و راستي؛ شجاعت؛ مردانگي؛ گذشت؛ شرم و آزرم بخصوص براي پادشاهان و باز براي دختران:   
سيه ديدگانت پر از شرم باد         
رخانت هماره پر آزرم باد
حالا اين شعر را مقايسه كنيد با ديگر اشعاري كه دربارة دختران است. البته من يكبار مقايسه كردم ولي بعضي از سينه چاكان حافظ رنجيدند. حال من واقعاً از روي انصاف به شما مي گويم اين شعر را مقايسه كنيد با شعر حافظ:
پيرهن چاك و غزلخوان و صراحي در دست
نيمه شب يار به بالين من آمد بنشت
اين دختر كه خيلي هم زيبا از او تعريف كرده تا آن دختر ايراني كه فردوسي مي فرمايد       
سيه ديدگانت پر از شرم باد
رخانت هماره پر آزرم باد
البته مسلم است كه دختر با شرم و آزرم پسنديده تر است.
شاهنامه با زندگي مردم ايران آنچنان آميخته است كه نمي شود آنها را از هم جدا كرد ما بهتر است كه در چند شاهنامه وارد نشويم در چون شاهنامه بايد وارد شويم
-البته اينكه حافظ چنين مورد خطاب قرار مي دهد مي خواهد حرف ديگري بگويد؟ حافظ از اين چنين توهمات بيش از اندازه استفاده كرده است. اصلاً اين سبك حضرت حافظ است. فكر نمي كنيد حافظ مقام برتر و بالاتري را مد نظر دارد؟
خوب آنجا مي توانست پيراهن چاك را نگويد. خب اين بحث حافظ را واگذاريم و برويم سر حرف خودمان و آن اينكه اگر چه در اين چند دهة اخير مردم از شاهنامه و فرهنگ آن دور نگه داشته شده اند ولي باز هم مردم با كارها و برخوردهايشان نشان مي دهند كه جدا از شاهنامه و تاريخ خودشان نيستند و بدون آن نمي توانند زندگي كنند.
-فردوسي حقيقتاً انسان هوشمندي بوده است من اينرا از روي نوع برخوردها شخصيت پردازيها و حتي نوع و سبكي كه براي حرف زدن انتخاب كرده است مي گويم بحري كه فردوسي جهت سرودن شاهنامه انتخاب كرده است كاملاً آگاهانه است. اصلاً اين سبك خراساني و اين بحر عظمت خاصي به شاهنامه بخشيده است؟ حداقل خصوصيت اين نوع برخورد و اين سبك گويش اين است كه همه كس با آن ارتباط برقرار مي كند؟
بله آن كساني كه اين سبكها را بررسي كرده اند همه بر اين اعتقادند كه شيوه و سبك خراساني بر خلاف سبكهاي ديگري كه بعدها به وجود آمده و همه زائيده علل اجتماعي دوران هاي ويژة خودش بوده فردوسي در اين سبك خيلي ساده واضح و روشن و با واژه هاي خيلي آشكار سخن گفته است در حالي كه ديگر شاعران خراسان هم از همين سبك استفاده مي كردند و ديده ايم كه نتوانسته اند به فردوسي برسند. سخن فردوسي روشن و تابناك است همچون خورشيد فروزان در وسط آسمان.
اما خوب شيوة خود سخن فردوسي و گزينش اين بحر بايد بگويم كه خود حضرت فردوسي اين را مديون دقيقي مي داند فردوسي مي فرمايد:
اگر چه نگفته است يك اندكي
زبزم و ز رزم از هزاران يكي
هم او بود گوينده را راهبــر
كه شاهي نشاينـد بـر گاه بر
اما خوب تفاوت سخن فردوسي و دقيقي بسيار آشكار و روشن است هر كس كه اندك مطالعه در ادبيات ايران داشته باشد خواهد فهميد كه سخن فردوسي در آسمان هفتم است و باز فردوسي از دقيقي تجليل مي كند كه مي گويد: هم او بود گوينده را راهبر.
-از استاد فردوسي مي خواهم بدانم غير از شاهنامه آثار ديگري هم در دست هست مثلاً سياست و يا همان «نامة جاودانه» اينها چيست؟
-ببينيد اين سخنان را محموديان ساخته اند كه بعداً به زندگي فردوسي تحميل كنند به اين صورت كه بعد از اينكه فردوسي شاهنامه را سرود از اين جريان پشيمان شد و بعد يوسف و ذليخا را سرود و باز اظهار پشيماني كرد از اينكه چرا شاهنامه را سروده است امروز اين حرفها همه در جريان علم و تحقيق روشن است روشنتر از خود آفتاب كه اينها از فردوسي نيست به گمان من كسي از پيشينه هاي سخن فردوسي پيش از شاهنامه اطلاع ندارد. فقط خودش اينرا مي فرمايد كه دوستي بود كه به من پيشنهاد كرد شاهنامه را بسرايم البته من اين سخن را چندي نزد خودم پوشيده داشتم كه آيا شاهنامه را بسرايم يا خير؟
اگر خود درنگم نباشد بسي
ببايد سپردن به ديگر كسي
زمانه سراي پر از جنگ بود
به جويندگان بر جهان تنگ بود
به ديگر كه گنجم وفادار نيست
ولي رنج را كس خريدار نيست
بعد آن دوست به فردوسي نصيحت مي كند كه من اين نامه را دارم برايت خواهم آورد باشد كه آنرا بسرائي
گشاده زبان و جوانيت هست
سخن گفتـن پهلوانيت هست
ببينيد اين را آن دوست به فردوسي مي گويد معلوم مي شود كه فردوسي پيشتر از سرايش شاهنامه در سخن پهلوي يا همان پارسي معلوم مي شود كه خيلي خوب سخن مي گفته است كه آن دوست تشخيص داده است كه اينرا بگو. اما ما پيشتر از شاهنامه فردوسي اثر ديگري در دست نداريم كه ثابت شده باشد از فردوسي است يك غزل هست كه آن را منسوب كرده اند به فردوسي و مسلم است كه از فردوسي نيست مي گويند كه:
بسي رنج بردم بسي نامه خواندم
زگفتــار تـــازي و از پـهلونــي
به روي جواني كنوني مويه دارم
براين بيت بو طاهـر خسرواني
جواني من از كودكي  ياد دارم
دريغا جوانـــي دريغا جوانــي
ما به دليل آشكار مي دانيم كه اين شعر از فردوسي نيست به اين دليل كه وقتي فردوسي شاهنامه را تمام كرد. گويي كوه دماوند را از سينه اش برداشته اند نفسي كشيد و گفت:
نميرم از اين پس كه من زنده ام
كـه تخم سخــن را پراكنــده ام
كسي كه در سن هشتاد سالگي به اين درجه از آرامش فكري برسد هيچگاه نمي گويد دريغا جواني دريغا جواني به خصوص كه مي دانيم فردوسي از حدود چهل سالگي شاهنامه را شروع كرده است دهقان زاده هم بوده سوار اسب هم مي شده شكاري داشته است زندگي و شراب و مي و گردش هم داشته خواهي نخواهي همة اينها را داشته است. پس ايشان تا چهل سالگي بهره از جوانيش هم برده است. اگر هم بهره اي نبرده بود وقتي كه به بزرگترين قله سخنگويي بشر دست پيدا مي كند هيچگاه چنين كسي حسرت جواني خودش را نمي خورد. اين تنها شعري است كه بعد از شاهنامه به فردوسي منسوب مي كند به گمان من فردوسي از آسمان به زير آمد. سخن آسماني گفت و بعد از سرودن شاهنامه به آسمان پرواز كرد. هيچكس از بقيه كارهاي فردوسي با خبر نيست. ما بعد از شاهنامه فردوسي را فقط در خود شاهنامه مي بينيم. هميشه زنده هميشه نگران و هميشه جاويد.

-پس اين تحقيقاتي كه در ديلمان شده است چيست؟
اين داستانهاي دروغ مفصلاً در مقدمة شاهنامه بايسنغري آمده است. اين ها همه داستانهايي است كه محموديان ساخته اند. ابداً اين طور نيست و اينها از فردوسي نيست. اصلاً شيوة سخن و رفتار فردوسي اين گونه نمي تواند بوده باشد. اصلاً در شأن ايشان نيست. اگر بعضي ها مي گويند كه فردوسي براي پول مي خواسته است اين شاهنامه را بسرايد. شما ببينيد در همان زمان محمود غزنوي غضائري رازي يك قصيده براي محمود سروده بود او هم با هم با يك پيل برايش از دربار درم فرستاده بود كه باز غضائري رازي در قصيده بعدي گفت: من از پولهاي انبوهي كه برايم فرستاديد به ستوه آمده ام
بزرگي در نظر آنها مجسم مي شود در اندازه بدن اما در حقيقت نياكان ما كه بزرگي بوده اند از نظر انديشه بوده است.

بنیاد نیشابور

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML