آذربایجان و آران

یكی از موارد كاملا مستند و اثبات شده تاریخی مسئله تغییر نسبتا تازه و عمدی نام سرزمینی است كه در قفقاز خاوری و در شمال رود ارس قرار گرفته است. این سرزمین كه اران نام داشته پس از یك رشته ملاحظات سیاسی روسها و عثمانیها تغییر نام داد.

ولی نام جدیدی برای آن برنگزیدند بلكه بخاطر همان اهداف سیاسی نام سرزمین دیگری در آن اطراف یعنی نام منطقه شمال غربی ایران یعنی آذربایجان را به آن دادند. هیچیك از پژوهشگران و تاریخشناسان بیطرف شكی در این مسئله ندارند اما از آنجا كه حكومتگران امروزه جمهوری ای كه امروزه آذربایجان نامیده میشود دست به تحریف تاریخ زده و حقایق ثابت شده تاریخی را انكار میكنند بد نیست كه با هم نظری به گوشه ای از مستندات تاریخی در این رابطه بیاندازیم.

البته باید دانست كه طرح این مسئله بهیچ وجه انكار این مسئله نیست كه مردم اران مانند مردم شمال غرب ایران تركزبانان ایرانی نژادند. بحث نامهای جغرافیایی از بحث قومیت جداست، همانگونه كه فارسی زبانها در مناطقی با نامهای جغرافیایی گوناگون زندگی میكنند مثل خراسان، فارس، كرمان ... و حتی كشورهای گوناگون ایران، افغانستان، تاجیكستان و ازبكستان و هیچ موردی ندارد كه مثلا خراسان بیكباره نام خود را به كرمان یا فارس تغییر دهد یا ایران خود را ازین پس افغانستان بنامد و یا آلمان نام خود را به اتریش تغییر دهد تنها به بهانه آلمانی زبان بودن اتریشیها. باید دانست كه در طول تاریخ تغییر نام اران به آذربایجان تنها مورد و نمونه ایست كه این كار غیرمنطقی صورت گرفته و در هیچ كجا سابقه ندارد.

 (توضیح: گردآوری این مستندات همگی از سوی دانشوران و تاریخدانان ایرانی  مانند عنایت الله رضا، رحیم رئیس نیا، احمد كسروی، ناصح ناطق، عباس كیهانفر و ده ها ایرانی آذری و غیر آذری دیگر صورت گرفته است).

اینك مشتی از خروار مستندات تاریخی در این مورد:

استرابون از جغرافى‏نویسان سده اول پیش از میلاد مسیح نام باستانى اران را آلبانیا دانسته و با استناد به نوشته‏هاى تئوفانس میلتى در بخش یازدهم كتاب جغرافیاى خود چنین آورده است: «آلبانیا سرزمینى است كه از جنوب رشته كوههاى قفقاز تا رود كر و از دریاى خزر تا رود آلازان امتداد دارد و از جنوب به سرزمین مادآتروپاتن محدود است‏».

این نظریه نشانگر آن است كه آلبانیاى قفقاز به نام آتروپاتن یا آذربایجان مشهور نبوده و این دو سرزمین از یكدیگر جدا بوده‏اند به طورى كه مرزهاى جنوبى آلبانیا به سرزمین ماد آتروپاتن محدود مى‏شده است.
پلینیوس جغرافى‏نگار و تاریخ‏نویس دیگر سده نخست میلادى در كتاب خود تاریخ‏ طبیعت در این‏باره نوشته است: «آلبانها در دشتهاى اطراف رود كر سكونت داشتند و رود آلازان آنها را از ایبریان (گرجیها) جدا مى‏كرد». (1)
مى‏بینیم كه اظهار نظر پلینیوس نیز به نوشته استرابون بسیار نزدیك است. در زمان انوشیروان نیز كه مملكت ایران به چهار كوست (سمت) تقسیم مى‏شد سرزمینهاى آذربایجان و قفقاز جنوبى در كوست آتورپاتكان قرار داشتند و آلبانیا (اران) از سرزمینهایى بود كه در شمال آذربایجان واقع شده بود و شمالى‏ترین كرانه دریاى خزر و پایتختش پرتو (بردعه) مرزبان‏نشین بوده است. (2)
در جنگ هراكلیوس امپراتور روم با خسرو پرویز ساسانى، وى در فصل زمستان با گرفتن پنجاه ‏هزار اسیر از آذربایجان به سوی سرزمینهاى شمال ارس بویژه آلبانى كه داراى زمستانهاى معتدل است ‏به راه افتاد و پس از گذشتن از ارس و ماندگار شدن در آلبانى به نوشته تاریخ آغوانك به شاهان آغوانك (آلبانى، اران)، ایبرى (گرجستان) و ارمنستان نامه نوشت و از آنان خواست كه لشگریان رومى را در جنگ علیه ایران یارى كنند. (3)
از مطالب فوق و سایر آثار به جا مانده از جمله سنگنوشته موبد كرتیر، متعلق به آغاز دوره ساسانى، كه در آن از افروخته شدن آتش مغان در ایران و انیران (خارج از ایران) سخن به میان رفته است، بروشنى مى‏توان دریافت كه آذربایجان بخشى از ایران بود اما آلبانیاى قفقاز از سرزمینهاى انیران به‏شمار مى‏رفت. (4)
در همین جهت‏با نگاهى به آثار دوران اسلامى بحث را پى مى‏گیریم و درمى‏یابیم كه اكثریت قریب به اتفاق صاحبان آن آثار به هنگام اشاره به حدود و شهرهاى سرزمینهاى اران و آذربایجان، آن دو را مستقل از هم ذكر كرده‏اند.
ابن فقیه كه اثر خود را در سال 290 ه 0 ق تالیف نموده سرزمین ارمنستان را چهار بخش دانسته و آن بخشها را «ارمینیه اول و دوم و سوم و چهارم‏» نامیده است. او در این بخش‏بندى اران را جزء بخش اول بلاد ارمینیه آورده و برذعه، بیلقان، قبله، شیروان، شابران، شكى، شمكور (شامخور) و بلاسجان (بلاشگان) را از شهرهاى اران یاد كرده است. وى در ادامه مى‏افزاید: حد آذربایجان تا رود رس (ارس) و كر است. (5)
ابن حوقل با ارائه تصویر جداگانه از سه ناحیه ارمینیه، آذربایجان و اران در اثر خود، رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته و مى‏گوید: «دریاى خزر از باختر به اران و حدود سریر و بلاد خزر و بخشى از بیابان غزان محدود است. او شهرهاى برذعه، جنزه (گنجه)، شمكور، شماخیه، شروان، شابران، قبله و شكى را از سرزمین اران، و شهرهاى اردبیل، داخرقان، (6) تبریز، سلماس، خوى، بركرى، ارومیه، مراغه، اشنه، میانج، مرند، برزند را جزو آذربایجان معرفى كرده است‏». (7)
ابن خردادبه متوفاى سال 300 ه 0 ق از اران و آذربایگان و شهرهاى آن دو جداگانه یاد كرده است.
شهرها و روستاهاى آذربایجان را در جنوب ارس دانسته و از اران، تفلیس، برذعه، بیلقان، قبله و شیروان جداگانه یاد كرده و افزوده است كه شهرستانهاى اران و جزران (گرجستان) و سیسجان جزو بلاد خزر بودند كه در روزگار انوشیروان به تصرف او درآمدند. (8)
كتاب الاعلاق النفیسه نگاشته شده به سال 290 یا 310 ه خوره‏هاى آذربایجان را اردبیل، مرند، باجروان، ورثان و مراغه ذكر نموده و خوره‏هاى ارمینیه را نیز اران، جزران، نشوى (نخجوان)، خلاط، دبیل و ... آورده است. (9)
اصطخرى نیز در اثر جغرافیایى خود با ترسیم نقشه‏هاى جداگانه از سه ناحیه ارمینیه و اران و آذربیجان، اران را از آذربایجان جدا مى‏داند و مى‏گوید: «در همه اران شهرى بزرگتر از بردع و دربند و تفلیس نیست‏». وى شهرهاى اران را بیلقان، ورثان، بردیج (برزنج)، شماخى، شیروان، ابخاز، شابران، قبله، شكى، گنجه و شمكور نام برده است. و بردع را پایتخت اران و اردبیل را مركز آذربایجان دانسته است. (10)
مقدسى در قرن چهارم ه 0 ق از سرزمین رحاب (11) یاد كرده و آن را به سه خوره بخش نموده است. نخستین آنها از بالاى دریاچه «اران‏» است، سپس ارمینیه و در پایان «آذربایجان‏» باشد. اران نزدیك 13 سرزمین رحاب است كه همچون جزیره‏اى در میان دریاچه و رود «ارس‏» و رود «مك‏» آن را از درازا مى‏شكافد. قصبه آن برذعه است. از شهرهایش: تفلیس، قلعه، خنان، شمكور، جنزه، بردیج، شمارخیه، شروان، باكوه، شابران، باب الابواب، ابخاز، قبله، شكى، ملاذگرد، تبلا مى‏باشد. (12)
صاحب تاریخ یعقوبى، اران را از استانهاى ارمنستان آورده كه به آن ارمنستان چهارم مى‏گفتند و قباد پادشاه ایران آن را فتح كرد. همچنین در كتاب جغرافیاى خویش البلدان، ارمنستان را سه بخش نام برده و گوید: «بخش اول شهر دبیل، قالیقلا، خلاط و شمشاط و سواد. بخش دوم: شهر بردعه و شهر بیلقان و شهر قیله (قبله) و شهر دربند. بخش سوم: شهر خزران (جرزان) و شهر تفلیس و شهرى كه معروف به مسجد «ذى القرنین‏» است‏». و شهرهاى آذربایجان را نیز از قرار زیر دانسته است: اردبیل، برزند، ورثان، برذعه، شیز، سراة، (13) مرند، تبریز، میانه، ارومیه، خوى و سلماس. (14)
در كتاب فتوح البلدان نیز اران بخشى از ارمینیه آمده كه انوشیروان قوم دلیر سیاسیجان را در شهرهایى از اران اسكان داد. (15)
در تاریخ بلعمى مى‏خوانیم: فریدون به زندگانى خویش جهان [ملك] را میان فرزندان خود به سه قسمت كرد: ترك و خزران و ... طوج [تور] را داد و او را فغفور نام كرد; زمین عراقین... پارس و سند و... همه ایرج را داد... ولایت او بدو باز خواندى ایران‏شهر; زمین مغرب و روم و سقلاب و آذربایگان و اران و كرج تمامیت مرسلم را داد و او را قیصر نام كرد. (16)
در كتاب نزهة المشتاق (17) از آثار ابوعبدالله محمدبن محمد الادریسى متعلق به سده ششم ه 0 ق نیز نقشه سرزمینهاى آذربایجان، اران، ارمنستان، سریر و بلاد خزر جداگانه رسم شده است. (18)
مؤلف آثار البلاد و اخبار العباد جایگاه اران و آذربایجان را در دو اقلیم متفاوت از اقالیم هفتگانه ذكر كرده و نوشته است: آذربایجان در اقلیم چهارم واقع شده و سرزمینى است پهناور بین اران و كوهستان، در صورتى كه اران در اقلیم پنجم قرار گرفته و جزو ایالات غیرایرانى آمده است. (19)
صاحب معجم‏البلدان گوید: «اران ولایتى پهناور و داراى بلاد بیشمار است كه جنزه یكى از آنهاست و مردم آن را گنجه نامند دیگر بردعه، شمكور و بیلقان. میان آذربایجان و اران رودى است كه به آن الرس گفته مى‏شود. آنچه مجاور این رود است از سوی باختر و شمال از ولایت اران است و آنچه در خاور این رود واقع شده از آذربایجان است و اران همچنین نام یك دژ مشهورى است از نواحى قزوین‏». (20) كه البته منظور ما در این جستار مسلما نظر اول یاقوت حموى مى‏باشد.
همو در اثر دیگر خود المشترك، رود رس (ارس) را مرز میان اران و آذربایجان ضبط كرده و به هنگام سخن از اقلیم اران، آن را اقلیمى مشهور میان آذربایجان و ارمنستان خوانده است. (21)
در ذیل تاریخ گزیده در ذكر وقایع سال 744 قمرى مى‏خوانیم: «... روز دیگر از آب ارس گذشته به راه گوگجه دنگز متوجه اران شدند...».
نیز در رویدادهای سال 748 قمرى آمده: مملكت آذربیجان و عراق عجم و اران و موغان و بعضى از گرجستان و كردستان و تراكمه بر امرا و نوكران قسمت كرد. (22)
حسن پیرنیا حدود آذربایجان را در روزگار اشكانیان از سوی شمال با ارمنستان بزرگ و اران و از سوی باختر با ارمنستان بزرگ و كوچك و كردون (كردستان) و آدیابن و از سمت جنوب با ماد بزرگ یاد كرده، ولى از جانب خاور اطلاعى به دست نداده است. (23) از گفته پیرنیا به خوبى مى‏توان پى برد كه اران (آلبانى قفقاز) و آذربایجان (اتورپاتكان) در دوران پادشاهان اشكانى نیز دو ناحیه مستقل و جدا از هم بوده است.
گذشته از اظهارنظرهاى نویسندگان مورخان و جغرافى‏نگاران پیش از اسلام و پس از آن در پیرامون حدود آذربایجان و اران و نام بردن شهرهاى آن دو به طور جداگانه، دانشمندان و پژوهشگران صاحبنظر سده های میانه و معاصر نیز از این امر غافل نبوده و هر كدام به گونه ای مطالبى اظهار داشته‏اند، از جمله:
موسى كاگان كاتواتسى مورخ و مؤلف كتاب تاریخ آغوان، در سده دهم میلادى، ضمن بحث در پیرامون آلبانیاى قفقاز، حدود آن منطقه را از ایبرى (گرجستان) تا دروازه هونها (دربند قفقاز) و رود ارس نوشته است. (24)
بارتولد خاورشناس بنام روسى گوید: «ارس كه در قدیم ریزشگاهی جداگانه از كر داشت ‏مرز میان آذربایجان و اران (آلبانى قدیم) بود». (25) به باور وى، اران همان آلبانیاى روزگار باستان است كه از ناحیه دربند در شمال خاوری تا شهر تفلیس در باختر و تا رود ارس در جنوب و جنوب باختری امتداد داشت. (26)
مشابه چنین نظریاتى در آثار برخى دیگر از پژوهندگان و تاریخنگاران ارمنى و روسى سده بیستم همچون برخوداریان، دورن، كریمسكى، یامپولسكى و ... به چشم مى‏خورد كه به دلیل طولانى بودن گفتار مورد نظر به ذكر نام آنان بسنده كردیم. پژوهشگران و علاقه‏مندان و اهل فن برای آگاهی بیشتر در این‏باره مى‏توانند به كتاب آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز) تالیف عنایت‏الله رضا مراجعه كنند.
با توجه و دقت‏نظر به مدارك و شواهد گویا و مستند كه به نمونه‏هایى چند از آنها اشاره شد به این نتیجه مى‏رسیم كه اران و آذربایجان دو نام جغرافیایى بوده و بر دو منطقه جداگانه اطلاق مى‏شده است و درست نیست كه بگوییم «اران ولایتى است از آذربایجان‏».

اما درباره تغییر نام اران به قره‏باغ، مورد نظر مؤلف، هر چند در كتاب یادداشتهاى قزوینى و برخى دیگر از نوشته‏ها به این مطلب اشاره شده است، اما نباید دیدگاه های دیگران را نیز از نظر دور داشت چنان كه مؤلف فرهنگ جهانگیرى مى‏نویسد: از زمان مغول قسمت جنوبى اران، قراباغ خوانده مى‏شده است. (27)
یا در ذیل تاریخ گزیده چنین مى‏خوانیم: «در 28 رمضان سال 759 ه ق چهل‏وهفت امیر غلف شمشیر آبدار گشتند. آنها كه بیرون بودند چون این خبر بدیشان رسید عازم نخجوان شدند و اخى جوق را برگرفتند و به قراباغ اران رفتند. قریب دو ماه در اران و بردع بودند... در زمستان سال 761 ه. ق به عمارت رشیدى نقل مكان كرد و به قراباغ اران رفت و آنجا قشلامشى كرد به سبب وبا و طاعون كه در ولایت آذربیجان بود... در سال 784 ه. ق سلطان احمد به طرف نخجوان رفت و از راه سیسجان (28) به قراباغ اران رفت... در سال 785ه. ق سلطان احمد به تبریز آمد و در فصل خریف متوجه بغداد شد و امیر محمد دواتى و امیرسنتاى را به قراباغ اران فرستاد». (29)
باز در كتاب حبیب السیر چنین آمده است: «در سال 694 ه.ق غازان‏خان پادشاه مغولان به قراباغ اران رفته قوریلتاى فرمود... به سال 736 ه. ق وفات سلطان ابوسعید بهادرخان در نواحى قراباغ اران به وقوع پیوست و در مدفنى كه در حوالى سلطانیه بنا نهاده بودند مدفون گردید... امیر تیمور گوركانى جهت قشلاق، قره‏باغ اران را اختیار كرده به آن دیار رفت‏». (30)
صاحب فرهنگ معین گوید: «اران سرزمینى در شمال غربى ایران و مغرب دریاى خزر در قفقاز كه روسها بدان نام آذربایجان شوروى داده‏اند. شهرهاى عمده آن باكو، گنجه، شماخى، دربند، ایروان و نخجوان و از شهرهاى قدیم آن برذعه است كه اكنون خرابیهاى آن پیداست (31) ».
احمد كسروى مى‏نویسد: «شگفت است كه اران را اكنون آذربایجان مى‏خوانند. در صورتى كه آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگرى است كه در پهلوى اران و بزرگتر و مشهورتر از آن مى‏باشد و از دیرباز همواره این دو سرزمین از یكدیگر جدا بوده و هیچ گاه نام آذربایگان بر اران گفته نشده است. و ما تاكنون ندانسته‏ایم كه برادران ارانى بعد از كسب حكومت آزادى براى سرزمین خود به چه دلیل نام تاریخى و كهن خود را كنار گذشته و نام آذربایگان را انتخاب نمودند؟ اصولا چه سودى را از این نامگذارى جدید امیدوار بودند؟ این ایراد نه از این خاطر است كه نام سرزمین ما را برگزیده و ما نمى‏خواهیم چنین باشد، چرا كه آذربایگان را از این كار هیچ‏گونه زیانى نیست، بلكه از این جهت است كه برادران ارانى ما در آغاز زندگى ملى و آزاد خود به تاریخ و گذشته سرزمینشان پشت پا مى‏زنند و این خود زیانى بزرگ است و در تاریخ چنین كار شگفت‏سابقه ندارد (32) ».
باز آمده است: «شورویها نام یكى از بخشهاى قفقاز یعنى اران باستانى را آذربایجان شوروى نهادند تا از این همنامى در راه تامین مقاصد سیاسى و منطقه‏اى خود سودجویى نموده و به مردم آذربایجان ایران یعنى آذربایجان راستین یكى شدن و الحاق به آذربایجان دروغین شوروى را تلقین كرده باشند (33) ».
این احتمال نیز هست كه نامگذارى آذربایجان بر اران و شیروان در قفقاز به درخواست و سیاست تركان عثمانى صورت گرفته باشد، زیرا تركان بعد از چند بار حمله به آذربایجان ایران و كشتار فراوان با مقاومت مردم دلیر آن سرزمین روبرو گشتند و نتوانستند از راه مستقیم مردم آذربایجان را به سوى خود جلب كنند. از این‏رو به طور غیرمستقیم درصدد برآمدند نخست قفقاز و آذربایجان را زیر نام واحد «آذربایجان‏» یكپارچه نموده سپس دو سرزمین یاد شده را ضمیمه خاك خود سازند. (34)
آقاى رحیم رئیس‏نیا معتقد است: «حتى در صورت حاكم بودن یك فرمانرواى واحد در دو سوى ارس در طول تاریخ، باز دلیلى ندارد كه هر دو منطقه به یك نام خوانده شوند». او مى‏افزاید: «آنچه محقق است ‏بخش اعظم سرزمینى كه امروز آذربایجان شوروى خوانده مى‏شود در زمان ساسانیان آلبانى (اردان، الوانك، اغوان و...) نامیده مى‏شده و بعد از پیروزى اعراب، اران گفته شده است... اما چون این ولایت معمولا از نظر ادارى وابسته به آذربایگان بوده از طرف برخى از پژوهندگان جزئى از این ایالت‏شمرده شده است‏». (35)
استاد فاضل و ارجمند آقاى محمدجواد مشكور نیز نوشته است: «ایالت اران كه در دوران اسلامى به این نام مشهور بود از زمان تركان قراقویونلو و آق قویونلو تا جنگ جهانى اول «قراباغ ... (باغ سیاه یا باغ بزرگ) خوانده مى‏شد. پس از شكست روسیه تزارى مردم آن ناحیه دعوى استقلال كرده در سپتامبر سال 1918 میلادى حكومتى به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانى تشكیل دادند. غرض از این نامگذارى این بود كه از ضعف دولت مركزى ایران در اواخر قاجاریه استفاده كرده آذربایجان ایران را كه مردم آن مانند اهالى قره‏باغ به لهجه‏هاى تركى سخن مى‏گفتند با آذربایجان ساختگى به هم پیوند داده و در دو سوى رود ارس حكومتى تحت نفوذ عثمانى تشكیل دهند ولى تركان بزودى شكست‏خورده و امپراتورى عثمانى تجزیه شد (36) ». با اندكى دقت درمى‏یابیم این نظر استاد هم درست مشابه نظر احتمالى آقاى عنایت‏الله رضا مى‏باشد كه ذكر آن گذشت.
آقاى كریم كشاورز مترجم نامور آثار نویسندگان روسى نیز در این‏باره مى‏گوید: «خان‏نشین یا ناحیه بادكوبه و گنجه و ... هیچ‏گاه به نام «آذربایجان‏» خوانده نمى‏شده بلكه این نام را حكومت زودگذر مساواتیها كه توسط ارتش سرخ شوروى سرنگون شد بر آن منطقه گذاشت كه تاكنون به این نام باقى مانده است (37) ».
مورد دیگر كه حكومتگران اران به آن اشاره میكنند شهرهاى نخجوان و گنجه بوده كه این دو شهر را با استناد به منابع سده هشتم هجرى به بعد از شهرهاى آذربایجان یاد میكنند. در پاسخ باید گفت اولا آثار كهن و قدیمتر از منابع مورد نظر ایشان در دسترس داریم كه این دو شهر را از نواحى و بلاد اران و ارمینیه ضبط كرده‏اند. ثانیا با فرض متعلق بودن این دو شهر به ناحیه آذربایجان نمى‏توان اران را ولایتى از آذربایجان به شمار آورد چرا كه كل ناحیه اران تنها به این دو شهر اطلاق نمى‏شد بلكه شهرهاى دیگرى همچون برذعه، برزنج، بیلقان، گنجه، شمكور و ... را نیز شامل مى‏گشت، چنان كه لسترنج‏شهرهاى یاد شده را از شهرهاى ایالت اران نام برده است. (38)
در كتاب حدود العالم تالیف به سال 372 ه. ق نخجوان از شهركهاى ارمینیه یاد شده است (39) همان‏طور كه ابن رسته نیز همین مطلب را پیرامون یك سده پیش از مؤلف حدودالعالم در كتاب خود اشاره كرده بود كه پیش از این بدان پرداختیم.
ابوالفداء مى‏نویسد: «در الانساب آمده كه نشوى بلدى است پیوسته به بلاد آذربایجان و ارمینیه، و آن از اعمال اران است... ابن سعید گوید: نخجوان در شمال رود كر است و آن از بلاد شرقى اران است. مغولان سرتاسر آن را ویران كردند و مردمش را كشتند (40) ».
ابن حوقل، ارمنستان (ارمینیه) را به دو بخش درونی و بیرونی بخش كرده و نشوى (نخجوان) را ناحیه‏اى از ارمینیه درونی دانسته است. (41)
در كتاب معجم البلدان در یك جا نخجوان و در جاى دیگر نشوى آمده است. یاقوت مى‏نویسد: «برخى نخجوان را به صورت نقجوان نیز نوشته‏اند و نخجوان همان نشوى است‏». وى نخجوان را انتهاى آذربایجان ذكر كرده است. وى در جاى دیگر زیر عنوان نشوى مى‏گوید: «بعضى آن را از نواحى اران و متصل به ارمنستان مى‏دانند كه در بین عوام به نقجوان و نخجوان شهرت دارد (42) ».
درباره شهر گنجه هم به دو مطلب باید اشاره كرد: نخست آن كه این شهر نیز در بیشتر آثار جغرافى‏نگاران دوره اسلامى كه به صورت جنزه (معرب گنزه) آمده از شهرهاى سرزمین اران معرفى شده است مانند حدودالعالم، صورة‏الارض، مسالك و ممالك اصطخرى، احسن التقاسیم، معجم‏البلدان، برگزیده مشترك یاقوت حموى و ... كه به دلیل اجتناب از تكرار مجدد گفته‏هاى آنان به نام بردن عناوین آثار آنان بسنده شد. همچنین در تایید و درستی نظریه بالا به یادداشتهاى چند تن از خاورشناسان نیز ناگزیر باید اشاره‏هایى بكنیم از آن جمله لسترنج است كه گوید: «شهر گنجه در شمال باخترى برذعه در جاده تفلیس واقع بوده كه اكنون الیزابت پل نام دارد و جغرافى‏نویسان عرب آن را جنزه نوشته‏اند و این شهر در ایالت اران قرار گرفته بود، (43) ...
لسترنج در نقشه شماره 3 ضمیمه كتاب خود در صفحه 80 ، آذربایجان و اران را دو منطقه جداگانه ترسیم نموده و گنجه را در قسمت اران ثبت كرده است.
بارتولد نوشته است: «ایالت گنجه و بخشی از بادكوبه جزو اران بودند... اعراب گنجه را جنزه مى‏خواندند و اكنون به یلیزاوتوپول معروف است‏» (44) .
دوم آن كه، آنچه از قراین برمى‏آید شهر شیزا از شهرهاى آذربایجان كه اكنون تخت‏سلیمان نامیده مى‏شود در گذشته نامهاى دیگرى داشته كه از جمله آنها مى‏توان به واژه گنجك یا گنجگ اشاره كرد.
گواه برای نمونه كتاب آذربایجان پیش از تاریخ و پس از آن است كه در این‏باره مى‏گوید: «پایتخت آذربایجان در قدیم شهر گنجك بوده است در تخت‏سلیمان در جنوب شرقى مراغه، و غربیها آن را «گزنا» و یونانیان «گازا» مى‏نامیده‏اند...». در این كتاب به نقل از البلدان ابن فقیه آمده است: «آذرماه چشنسب آتش كیخسرو است و در آذربایجان بود و انوشیروان آن را به شیزبرد و آتش‏زرد هشت در ناحیه نیشابور قرار داشت ولى آن را جایى نبردند». شیز همان گنزك یا تخت‏سلمان فعلى است كه ارامنه آن را كنزك و مسعودى و یاقوت حموى آن را «گزنا» و «گنجك‏» نوشته‏اند... اعراب آن را «جزنق‏» یا «جزن‏» و سریانیها «گندزك‏» نام مى‏بردند. (45)
جكسن در سفرنامه خود مى‏نویسد: «فراسیاك تورانى شهر گنجگ را در ناحیه آتروپاتكان (آذربایجان) بنیان نهاد (46) ».
بنابر این شواهد و اسناد تاریخى و جغرافیایى، گذشته از جدایى اران از آذربایجان، شهر گنجه را نیز از توابع و اعمال اران یاد كرده‏اند نه آذربایجان.

.....

پى‏نوشتها:

1- رضا، عنایت‏الله، آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز)،چاپ دوم، صص‏33-32، 45.
2- رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، 1/75-74.
3- ایران و تركان در روزگار ساسانیان، ص‏169.
4- لوكونین، ولادیمیر، تمدن ایران ساسانى، ترجمه عنایت‏الله رضا، ص‏131.
5- ابن‏فقیه، ترجمه مختصرالبلدان (بخش مربوط به ایران)،ترجمه ح.مسعود، صص‏30-129، 139.
6- دهخوارقان یا آذر شهر امروزى.
7- ابن حوقل، صورة‏الارض،ترجمه جعفر شعار، ص‏100-81; نیز مراجعه كنید به: ابوالفداء، تقویم‏البلدان، ترجمه عبدالحمید آیتى، ص‏443.
8- ابن خردادبه، المسالك و الممالك، صص 120-118.
9- ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره‏چانلو، ص‏122.
10- اصطخرى، مسالك و ممالك، به كوشش ایرج افشار، چاپ سوم، صص 154، 158.
11- ناحیه‏اى است در آذربایجان و این نام دربند و ارمنستان را شامل مى‏شود و بیشتر ارمنستان است (معجم‏البلدان 3/31).
12- مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ج‏2، ترجمه علینقى منزوى، صص‏55-554.
13- در مراصدالاطلاع سراو ضبط شده كه شهرى است میان اردبیل و تبریز و امروزه به نام سراب معروف است.
14- یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، چاپ سوم، 1/220; نیز: یعقوبى، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى، صص‏145، 46.
15- بلاذرى، فتوح البلدان، بخش مربوط به ایران، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص‏280.
16- بلعمى، ابوعلى محمد، تاریخ بلعمى، به تصحیح ملك‏الشعرا بهار، به كوشش محمد پروین گنابادى، صص‏49-148.
17- نسخه خطى كتاب مزبور در كتابخانه «سالتیكوف شدرین‏» لنینگراد نگهدارى مى‏شود.
18- آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز)، ص‏152.
19- قزوینى، زكریا عمادالدین بن محمدبن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمان شرفكندى (هژار)، صص 65-64 ، 263-262.
20- حموى، یاقوت، معجم‏البلدان، 1/136; نیز مراجعه شود به: اعتماد السلطنه، محمدحسن‏خان، مراة‏البلدان، ج‏1، به كوشش عبدالحسین نوائى و میرهاشم محدث، صص 33-32.
21- حموى، یاقوت، برگزیده مشترك یاقوت حموى، ترجمه محمد پروین گنابادى، چاپ دوم صص‏97، 21.
22- مستوفى قزوینى، زین‏الدین بن حمدالله، ذیل تاریخ گزیده، به كوشش ایرج افشار، صص 34، 44.
23- پیرنیا، حسن، ایران باستان، 3/2624.
24- آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز)، ص‏46.
25- بارتولد، تذكره جغرافیاى تاریخى ایران، ترجمه حمزه سردادور، چاپ دوم، ص‏230.
26- آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز)، ص‏54.
27- انجو شیرازى، میرجمال‏الدین، فرهنگ جهانگیرى، 1/819 (ح).
28- سیسجان آبادى مشهورى بوده میان اران و ارمنستان و یاقوت در چهار جا از آن یاد كرده است.
29- ذیل تاریخ گزیده، به كوشش ایرج افشار، صص 67، 72، 109، 112.
30- خواندمیر، تاریخ حبیب‏السیر، چاپ سوم، 3/146، 484.
31- فرهنگ معین، چاپ چهارم، 5/114.
32- كسروى، احمد، شهریاران گمنام، چاپ پنجم، ص‏256.
33- ناطق، ناصح، زبان آذربایجان و وحدت ملى ایران، ص‏48.
34- آذربایجان و اران (آلبانیاى قفقاز)، ص‏161.
35- آذربایجان در سیر تاریخ ایران، 1/68-67.
36- مشكور، محمدجواد، جغرافیاى تاریخى ایران‏باستان، ص 272.
37- مؤلفان روسى، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده 18میلادى، ترجمه كریم كشاورز، ص‏596 (ح).
38- لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، ص‏179.
39- حدود العالم من المشرق الى المغرب، به كوشش منوچهر ستوده، ص‏160.
40- تقویم‏البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتى، ص‏459.
41- صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، ص‏91.
42- معجم البلدان، 4/767، 784.
43- جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت‏شرقى، ص‏192.
44- تذكره جغرافیاى تاریخى ایران، صص 32-230.
45- وكیلى، سید اسماعیل، آذربایجان پیش از تاریخ و پس از آن، 1/37-134.
46- جكسن، سفرنامه جكسن، ترجمه منوچهر امیرى، چاپ دوم، ص‏158.
47- ر.ك: «آران ولایتى است از آذربایجان‏» تیمور پیرهاشمى، س‏7، ش‏4-3، 1364ش، ص‏54.
48- ر.ك: آذربایجان در سیر تاریخ ایران، 1/84-81.

به کوشش :مانی پارسا

در همین زمینه