دكتر رضا شعباني
موقع جغرافيايي را به دو مفهوم مشخصات عرض جغرافيايي يا فاصله هر نقطه از خط استوا و نيز طول جغرافيايي آن نقطه با مكان ديگري كه به عنوان مبدا تعيين شده باشد تعريف كرده اند كه به اين صورت هر نقطه در شمال يا جنوب خط استوا و در شرق يا غرب مكان مورد نظر قرار گرفته است.

درباره اهميت و اعتبار و ويژگي هاي اين دو مشخصه پيش از اين سخن بسيار رفته است. ولي وجه سومي كه بايد بر اين دو افزود، نحوه استقرار جغرافيايي كشور از بعد «ژئواستراتژيكي» آن است ايران را بايد در كنار همسايگان طبيعي و اجباريش شناخت و موقع جغرافيايي آن را نيز از ديدگاه انساني، تمدني، تاريخي و سوق الجيشي مربوط ارزيابي كرد.
ايران به ملاحظات جغرافيايي و آب و هوايي در منطقه اي از زمين قرار گرفته است كه از ديرباز استقرار تمدن در آن امكان پذير بوده است. بدين معني كه در پهنه فلات از باران هاي دايمي آسيب رسان خبري نيست و همچنين خشكي ها در چنان سطح و حد معقولي است كه زندگاني زندگان اوليه را امكان پذير كرده است.
فصل هاي مشخص و جا افتاده و طبيعي كه تغييرات آب و هوايي را مي فهماند و آدمي را ناگزير به درك محيط و جست و جو براي يافتن راه هاي مقابله با گرما و سرماي متعارفي مي كند. وجود آسمان هاي صاف، پاك و منزه كه ذهن ها را فعال و متجسس مي كند و افق هاي ديد را روشن مي گرداند و به عبارت ديگر خرد آدمي را به وجود و حضور نظم ثابتي در جهان هستي آگاه مي سازد و از روي حركت هاي ستارگان توالي امور كانيات و خاصه سال، ماه، هفته، روز، تقسيم بندي هاي ديگر ايام و ساعات را به وي مي آموزاند. هستي كوه هايي كه به وقت ضرورت مامني تلقي مي شوند و دشت هايي كه با سبزي و خرمي گاه به گاه چشم ها را خيره مي كنندو لذت برخورداري از نعمت هاي مختلفي را كه پوشش هاي گياهي ارزاني بندگان خدا شده است، بدان ها حالي مي نمايند، و روي هم اعتدال نسبي هوا و برقرار ماندن تقريبي طول روزها و شب ها كه ثبات طبيعي را ايجاد مي كند و يا انشعابات و گسل هاي كوهستاني كه در هر يك از فواصل ارتفاعات و تپه ماهورها موجود است و امكان استقرار جمعيت هاي مستقل و گذران بالنسبه بي دردسر و كم تراحم آنان را فراهم مي كند كمبود نسبي جانوران خرابكار و مهلك كه بقاي كم دفاع نسل هاي انساني و حيات بي دغدغه آنها را ميسر مي سازد و ده ها عامل اساسي ديگر در زمينه هاي زيست و پاي گيري فرهنگ و پيدايش تمدن را در منطقه آسياي غربي و خاصه ايران عملي ساخته است. در جهت مخالفت مي توان ادعا كرد كه فرضا اگر:
• بارندگي ها در سطحي بود كه امروز در بسياري از كشورهاي غربي وجود دارد،
• پوشش هاي گياهي به صورتي بود كه مناطق جنگلي طبيعي انبوهي را شكل مي داد،
• سرما و گرماي هوا به حدي بود كه در قطب ها و يا مناطق استوايي ديده مي شود،
• رودهاي پرآب به گونه اي وجود داشت كه در حوالي گنگ و سند و نظاير آنها به چشم مي آيد،
• غلظت ابرها طوري مي شد كه تشخيص آسمان و ستاره ها يا ايام و ساعات را به دشواري مي كشانيد،
• حيات وحش چنان وسعت مي يافت كه زندگي انسان اوليه بي دفاع را به مخاطره مي افكند،
• سختي و نازايي زمين (به دليل شوره زاري و يا كوهستاني بودن كامل) عرصه را بر رشد و نمو گياه تنگ و محدود مي كرد، و...،
ايران منطقه مستعدي براي حضور و بقاي انسان و مهم تر از آن جوانه زني فرهنگ و گسترش عميق ريشه هاي مدني نمي شد درست است كه در دوره هاي تاريخي غلبه تدريجي آدميان بر عناصر ناسازگار طبيعت تحقق يافته و به مرور تا امروز نقطه اي از جهان نيست كه اثر تصرف دست و استيلاي انديشه انسان ها را بر خود نديده باشد، ولي نقشي كه ممالك فرهنگ آفرين و تمدن زاي خاورميانه و به ويژه ايران در عرصه حيات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جهاني داشته اند؛ به قدمت بشريت است و از اهميت هاي اساسي آن نيز كم نشده است. سطحي ترين ملاحظات تاريخي نشان مي دهد كه همه مناطق مختلف فلات از نوع وحدت جغرافيايي خاص برخوردار است كه همزمان و به طور عمده وحدت طبيعي و اقليمي يكپارچه اي را نيز به همراه داشته است. ساكنان قديم و جديد ملك نيز چنان به مرور زمان با امكانات و مقدرات و يا متاعب و مشكلات آن خو گرفته اند كه در دوره هاي تاريخي وحدت فرهنگي و انساني متمايز و متشخصي پيدا كرده اند. تلازم دايمي كنش ها و واكنش هاي هماهنگي انسان ايراني با طبيعت و اقليم به توافق هاي زيستي و مدني گسترده و پايدار و ژرفي انجاميده است كه در مجموع، حيات تاريخي دشوار ساكنان اين ديار را رقم مي زند و به ارايه نقش و مسئوليت مهم و آگاهانه آنها در خلال هزاره ها تا امروز مي رسد.
خصوصيات ژئوپلتيكي ايران توان حركتي و فعاليتي مخصوص به ساكنان كشور داده است كه ناگزير بوده اند در همان ايام «بيدار» و «مسئول» زندگي كنند. خلا قدرتي كه بعد از انهدام حكومت هاي قديمي بين النهرين و آسياي صغير از حدود قرن هاي ششم و هفتم پيش از ميلاد حاصل شد، موجب شد كه عنصر يا فرهنگ ايراني بتواند جاي تثبيت شده اي در عرصه حوادث علمي، عقلي، اجتماعي، سياسي و مدني منطقه كسب كند و نحوه رفتار منصفانه اي كه در بيش از يك هزاره از آنها به ظهو رسيد، مقامي برجسته در تبيين و تدبير مقدرات منطقه به آنان واگذارد. اين نقش مهم تاريخي كه با خمير مايه فرهنگي انسان ايراني عجين است، حتي در دوره هاي بعد از اسلام نيز كه ايران تا يكي، دو قرن شاخصيت سياسي _ نظامي محوري نداشت، برقرار بود و هنوز هم گرانيگاه اساسي ترقي خواهي و تعالي طالبي و پيشرفت تلقي مي شد. شايد بعد از تشكيل سلسله صفوي و تندروي هاي شعار گونه سياسي آنهاست كه بتوان گفت تا يك اندازه نقش منطقه اي و حتي جهاني مهم و موثر ايران به نقش ملي محدود شد و همراه با تحولات عظيمي كه در عرصه هاي مختلف نظامي، اقتصادي، فرهنگي و علمي جهانيان حاصل گشت، چالش هاي مختلفي را به عرصه آورد و اما در بخش هاي شرقي و جنوب شرقي فلات، مناسبات مختلف ايران با دنياي هند و آريايي جنبه هاي مودتزاي خود را حفظ كرده است و جداي از برخي تهاجمات تاريخي گاه و بي گاه، كه از سوي ايران زمينيان و ايران مدارها به شعبه قاره هند انجام گرفته، ايران به طور اصولي به عنوان كانون مهم قوت و قدرت مادي و معنوي و برادر بزرگ پشتيبان مواريث كهن همگان محسوب گشته است، به طوري كه در خلال 200 سال اخير هم، كه غرب سلطه استعماري ظالمانه اي بر منطقه داشت، باز چشم اميد ساكنان ديار هند هميشه به سوي ايران بود و همواره انتظار آن را داشتند كه كمك شايسته اي از اين براي نجات قطعي و حمايت مطمئن حتمي آنها فرا رسد.
سخن ديگري كه بايد افزود مناسبات فرهنگي _ مدني ديرپاي ايران با منطقه ماورالنهر است كه علي رغم هجوم هاي مكرر عناصر جديد نژادي ترك، مغول، تاتار، ازبك و تركمن سلطه اساسي معنوي با ايران بوده و اين امر كمابيش تا پايان سده نوزدهم ميلادي، كه از آغاز استيلاي همه جانبه روس ها بر آسياي ميانه است، ادامه داشته است. تمايزاتي هم كه بعدها تحقيقات اروپاييان بر آنها مبتني شد و اختلافات مذهبي _ نژادي، شيعي _ سني و تاجيك و ترك و نظير آنها را مطرح ساخت. دست كم تا آغاز سده بيستم ميلادي، محملي نداشت و جدا سري هاي مورد نظر محققان روسي و همتايان غربي آنها عملا جاي مهمي در زمينه هاي عميق روابط فرهنگي _ مدني به خود نمي ديد. جهت گيري عمومي حوادث مختلف منطقه را بايد منبعث از ضعف سياسي _ نظامي شرقيان و خاصه حكومت هاي ايراني دانست كه به دلايل مختلف حاصل شده است:
1. ايران در بين دو منطقه عظيم جمعيتي شرق و غرب عالم قرار دارد و در همه تاريخ حيات خود نيز معبر تجارتي و سياحتي و حركتي (متهد آميز) ساكنان دو بخش آسياي مركزي و شرقي از يك طرف و آسياي غربي و اروپا از طرف ديگر بوده است. اختلاط هاي انساني ناشي از هجوم هاي پردوام دو قطب جمعيتي جهان قديم و دنياي جديد بر كل حيات سياسي ملت و رويدادهاي كشور آثار پايداري باقي نهاده است.
2. موقعيت جغرافيايي مزبور موجب شده است كه ايرانيان از بركات تمدن هاي بزرگ چين و هند و و نيز مدنيت هاي بين النهرين، مصر، يونان و روم بي نصيب نمانند و در حقيقت جنبه هاي مثبت و موثر و سودمند آن، از فضايل مادي و معنوي ملل راقيه نيز بهره جويند و هر آن چه را كه قابل انطباق با وضع خويش مي ديدند، جذب و جلب كنند.
3. موقع خاص اراضي ايران به گونه اي است كه اين كشور را بر سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا مشرف و مسلط نگاه مي دارد و آثار ژئوپلتيكي ناشي از سلطه ناگزير بر ابواب ارتباطي ديروز و امروز را هويدا مي كند. به عبارت ديگر، در هماره تاريخ، حكومتي (اعم از ايراني و بيگانه) كه ايران را در اختيار داشت، بر منطقه، استيلاي محققي مي يافت و گرنه، عمر و اقامت گذرا پيدا كرده و به تثبيت دير پاي سلطه خويش موفق نمي شد.
4. اشراف به آب گرم و آزاد خليج فارس و اقيانوس هند راهگشاي ارتباطات جهاني بود و خيزش هاي مكرر ايرانيان را براي نفوذ در اقصي بلاد شرقي و غربي گيتي امكان پذير مي كرد.
5. تنوع اقليمي و ارضي در پهنه وسيع نجد و به گونه اي است كه همه واحدهاي دور و نزديك، از كرانه هاي هم قدم هند تا كوه هاي قفقاز و از دجله تا جيحون را مكمل طبيعي يكديگر مي كرد و به صورت واحدي پيوسته و وابسته به اجزاي خويش نشان مي دهد.
6. تاثيرات انساني _ اجتماعي _ اقتصادي فقره سابق الذكر به صورت آشكارا مناطق وسيع فلات را در پوشش سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي واحدي قرار داده و به تبع آن، وحدت استوار، متين و بي تزلزلي را در مجموعه متشكل ايران و شكل گيري همه جانبه اجزا آن ارايه نموده است.
7. موقع ايران به گونه اي است كه از يك سو، مهاجمان تنگ دست فقير همسايه را كه در طول مرزهاي شرقي و غربي پراكنده بودند به داخل كشور مي كشايند و از سويي ديگر به واسطه استقرار كشور در كناره مرزهاي هند، كه سرزميني هميشه آباد و پر بركت محسوب مي شد، متجاوزان مناطق دور دستي چون يونان، روم، مغولستان و اخلاف متعدد و مختلف آنها را به خود متوجه مي ساخت. همين امر باعث شده است كه روحيات گريز از بيگانان و آمادگي براي مبارزه عليه چهره هاي ناشناس يا دشمن، دايمي شود و جزو خصلت هاي قومي و ملي ايرانيان در آيد. افسانه هاي قديم و جديد ايراني و نيز ادبيات كهن اين سرزمين انباشته از رواياتي است كه دشمني با هر بيگانه را طبيعي شمرده و مبارزه با آنها را امري مسلم و موجه قلمداد مي كند.
8. شرايط جغرافيايي ايران زمينه ساز تمدن هاي تلفيقي است و اين خصيصه به طور مشابه در تمامي ادوار عمر ملت ايران مجال ظهور و بروز پيدا كرده است. طبيعت كشور نيز هميشه به انجام اين مهم كمك كرده است. غناي معدني و گياهي ايران و تنوع شرايط مختلف اقليمي آن واسطه بوده تا تمدن هاي متفاوت از هر كجا كه منشا مي گرفتند، بتوانند با حال و هواي مردم و مملكت سازگار شوند و مجال ماندگار و تحول و تغيير و حتي تكامل بيشتري بيابند. بديهي است كه سهم اقتباس در تمدن و فرهنگ پر جاذبه و عميق ايراني هيچ گاه به حدي نبوده كه بر اصالت و خلاقيت و ابتكار ملت لطمه وارد آورد و آثار بديعي را كه از ديرباز در زمينه هاي گوناگون هنري، ادبي، فلسفي، معماري و ديگر صور حيات آمده است، تحت الشعاع قرار دهد.

 

نمونه هاي تلفيقي تمدن ايران در ساختمان كاخ هاي هخامنشيان به روشني قابل ملاحظه است:
«پر كردن محل از ريگ و ساختن آجر كار مردم اكد بود، چوب سدر كه استعمال شده آن را از محلي آورده اند كه كوه ناميده مي شود، مردمان ايبرناري (ماوراي فرات) اين چوب را آوردند، از مملكت بابل كرساويون (يوناني هاي آسياي صغير) تا شوش آنها را آوردند. چوپ ميش مكن كه در اين جا استعمال شده از گندار و... طلايي كه در اين جا به كار رفته از سارد و باختر آورده اند. سنگ لاجورد (سير گرد) را از مملكت سغد آورده اند...، نقره كه استعمال شده از مصر است، تزيينات برجسته قصر از يون آوره شده، عاجي كه به كار رفته از كوش، هند و رخج است، ستون هاي مرمر كه در اين جا به كار رفته از شهري است كه آفرودي سياس او كي يي نام دارد و تا اين جا آمده، از آن جا اهالي يون وسارد آنها را آورده اند.»
اما پيداست كه هنرمندان ايراني، تنها به اقتباس از ملل تابع دلخوش نبوده اند و خود تمامي دستاوردها و امكانات مفيد آنها را به تناسب نياز با هم تركيب كرده و بناهاي معظمي به وجود آوردند كه چون نيك بنگرم، من حيث المجموع، نه آشوري است، نه مصري و نه يوناني و نه در هيچ جاي ديگري مشابه دارد، بلكه فقط ايراني است. تناسبي كه در تركيب شيوه هاي مختلف به كار رفته و تصرفاتي كه در اجزاي به عمل آمده، هر چه را كه از پيشينيان بوده، زيباتر و ظريف تر و دلپسندتر كرده است. ايرانيان هميشه قابليت هاي منحصر به فردي داشته اند و صاحبان هنر ايراني اختصاصات فرهنگي خود را در عرصه هاي متنوع ذوقيات و صنايع و هنرها چنان ابتكار آميز و بديع نشان داده اند كه بر غنا و شكوه دستاوردهاي فني، علمي، ادبي و عقلي بشري بسيار افزوده شده است.
9. ايران كليد اساسي تسلط بر منطقه مدني خاورميانه است. واقعيت اين امر از مطالعه تاريخ سه هزار ساله اخير ناحيه روشن مي شود. قوم و قدرتي كه حاكميت سياسي اين كشور را در دست داشته، بي ترديد بر عناصر و اركان سازمان هاي ارتباطي مسلط بوده و اگر هر آينه در صدد اثبات اراده خود بر آمده، اعمال نظر را چندان دشوار نيافته است.
اين نكته حتي درباره دسته هاي مهاجمي از ترك و تاتار نيز كه در طلب آب و دانه به هر سو مي دويدند و هر دري را مي كوبيدند، صادق است؛ چه وقتي كه، به واسطه، ايران را تسخير مي كردند و بساط قدرت و كامراني در آن مي گستردند، آرام آرام تمكن قلب و توطن نفس مي يافتند و حتي در ميان ملل منطقه نيز جايگاهي ثابت و ماندني زي خود ادعا مي كردند.
پيشرفت صنعت و دانش فني و تكنولوژي و به تبع آن همه تغييراتي كه در ساخت و تركيب قدرت ها و دولت هاي جديد جهاني حاصل شده و بالضروره مناسبات سياسي _ نظامي تازه اي را عرضه كرده، نه تنها از اعتبار موقع ايران چيزي نكاسته بلكه اهميت هاي اساسي و پايدار آن را هم صريح تر كرده است.
10. نكته ديگر استقرار در ايران به گونه اي است كه از ديدگاه اخلاقي، جامعه هاي انساني را با يكديگر به سازش و همخواني مي كشاند. با توجه به اين نكته، ايران را از قديم به آسيابي تشبيه كرده اند كه هر چه در آن فرو ريزند نرم مي شود و ناگريز از تداخل و آميزش با عنصر اصلي و توان غالب مستقر در كالبد فرهنگي مجموعه مردم ساكن در فلات مي شود. سهولت اختلاط و امتزاج با مردم ايران و نيز پذيرش عوامل پايدار ارزشي فرهنگ ايراني به گونه اي است كه حتي اقوام تشخص جوي بيگانه نيز پس از چندي به طوع و كره خود را ايراني شمرده اند. و خواه ناخواه در فضاي حيات بر عمق و پر بار ملت ايران رنگ بافته اند. اجتماعي ويژگي هاي ارزشي ايرانيان را به كاشي هاي معرفي نيز تشبيه كرده اند كه اجزاي مركبه، همانند ساكنان هر يك از مناطق مختلف، تمايزات خود را حفظ كرده اند. ولي در كل از هويت واحدي برخوردار شده اند كه در عمق حففا وجوه خاص هر كدام، كليت يگانه و ممتازي پيدا كرده اند.
در حقيقت، بررسي مجموعه نظام فرهنگي _ اجتماعي ايرانيان وجوه اساسي مشتر و پر بركت حيات ملي را جلوه مي دهد كه، همچون زبان فارسي، به رغم همه تداخل ها و نفوذهاي مرئي و نامرئي چارچوبه اصالتي صرف و نحوي خود را حفظ كرده و برقرار نگاه داشته است لذا با اعتنا به موقع جغرافيايي ايران مي توان استنتاج كرد كه در ايران:
1. ثبات اقتدار حكومت مركزي امري الزامي است و ضرورت آن در حفظ نظامات حياتي مردم و خاصه نفس دوام حيات و ماندگاري قومي آنها معلوم مي شود.
2. ضعف حكومت مركزي دشمنان خارجي را تحريض و آشوب هاي داخلي را تحريك كرده و تقارن ناميمون و نامبارك اين دو، نقطه هاي عطف و دردناك تاريخ كشور را رقم زده است.
3. ساكنان هميشگي ملك در برابر دشمنان دايمي و تعرضات مستمر آنان به آب و خاك و ميهن علاقه مند مانده اند و در ادوار دراز تاريخ، حتي با چنگ و دندان از ميهن خود دفاع كرده اند.
4. ايرانيان هميشه نسبت به كار وطن و حفظ كليت آن هوشيار و نگران و مواظب و حساس مانده اند و هيچ گاه دوستي دشمنان مسلم آب و خاك خود را جدي نگرفته اند؛ پديده اي كه در برخي از حالات و اطوار اجتماعي مي تواند به بيگانه گريزي تعبير شود.
5. وجود فواصل بالنسبه طويل بين مناطق زيستي، فرهنگ هاي فرعي و محلي را باور و متنوع كرده و به نوبه خود مايه غناي هر چه بيشتر ابواب گوناگون فرهنگ ملي شده است.
6. عناصر اساسي وحدت و پيوستگي ملي همانند دين، زبان، تاريخ، آداب، شعاير، رسوم و نظاير آنها علي الدوام پا فشرده اند و نظام ارتباطي استوار و با استقامتي را كه عامل اصلي بقاي همه اجزا و آحاد فرهنگ و مليت ايراني است، با خود حفظ كرده اند.
7. نقش ايرانيان و فرهنگ و تمدن ايراني در منطقه اي كه از پامير تا مديترانه وسعت دارد، به صورت اطمينان بخشي و فراگير وجود داشته است و به رغم اختلافات كوچكي و بزرگ دروني ساكنان اين خطه وسيع، به بخش مهمي از هويت پا بر جاي فرهنگي آنان را تشكيل داده است.
8. و با وجود توجه به فقره سابق الذكر، حضور قومي ايران در عرصه پيشامدهاي سياسي _ نظامي منطقه، نه تنها موجب تفرقه خاطر ملل و عناصر قومي مختلف نمي شد، بلكه مايه تامين موجوديت و بقاياي حيات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با ثبات آنها نيز بوده است. عمق و وسعت جهان بيني ايراني طوري است كه مجالي براي ظهور نظر تنگي و بخل و رفتارهاي كودكانه باقي نمي گذارد.

برگرفته از : خبرگزاری میراث فرهنگی ایران