شبلي، عارف نامي قرن چهارم درويشي را ديد كه به آرایشگری گفت: در راه خداي سر من را بتراش!!!
هنگامي كه سرش را تراشيد ، شبلي چهل دينار به آرایشگر داد كه اين دينارها اجرت خدمت خويش به اين درويش بگير.
آرایشگر گفت: من سر او را در راه خداي تراشيدم و پيمان خويش با خداي را با چهل دينار نمي شكنم!!!
شبلي دست بر سر خويش زد و گفت: همه بندگان خداي از تو بهترند حتي اين آرایشگر!!!