داستان طعام دادن به دیوانه

یکی از مشایخ همسایه ای داشت دیوانه . طعام های لذیذ ساختی و به دست خود در دهان دیوانه نهادی . شخصی گفت : او نمی داند که تو چه می کنی ، شیخ گفت : خدای او می داند که من چه می کنم ، مرا کار با خداست نه با او . (نگارستان – معین الدین جوینی)

نوشتن دیدگاه