داستان بی کفن بخاک بسپار

درویشی بی سر و پا ، خواجه ای را گفت : اگر من بر در سرای تو بمیرم با من چه می کنی ؟ گفت : تو را کفن کنم و بگور سپارم . گفت : امروز به زندگی مرا پیراهنی پوشان و چون بمیرم بی کفن بخاک سپار . خواجه بخندید و او را پیراهنی بخشید . لطائف الطوائف – 370

نوشتن دیدگاه