داستان انوشیروان و دزد جام

انوشیروان در روز مهرگان مهمانان بسیاری داشت ، ناگهان یکی از آنها را که با وی خویشاوند بود ، هنگام دزدیدن جامی زرین دید ، اما خود را به ندیدن زد و چیزی نگفت . چون مهمانی پایان یافت ، شراب دار گفت که هیچ کس بیرون نرود تا همه را بگردم چون جامی زرین گم شده است .
در این هنگام انوشیروان گفت : بگذارید همه بروند زیرا کسی که جام را برده است دیگر پس نخواهد داد و هر کس هم که دیده است چیزی نخواهد گفت .
پس از چند روز ، آن مرد پیش انوشیروان آمد . آن مرد جامه های نو پوشیده و کفش های نو به پا کرده بود ، انوشیروان با نگاه به جامه ی وی به او گفت : اینها از آن است (از پول جام زرینی که برداشته ای) ؟ . مرد با نشان دادن کفش هایش گفت : این نیز از آن است . انوشیروان بخندید و دانست که مرد این کار را از برای نیاز انجام داده است ، پس دستور داد که هزار مثقال زر به او دادند .

بهارستان جامی – گردآوری از دو هفته نامه ی امرداد

نوشتن دیدگاه