ملانصرالدین روزی کوزه ای را برداشت و به کنار نهر رفت تا آب بیاورد . ناگاه کوزه از دستش رها شد و در آب افتاد . ملا کنار نهر آب منظر نشست . یکی از مصاحبناش پرسید : در اینجا چه می کنی و منتظر چیستی ؟ گفت : منتظر کوزه ام هستم که در آب افتاده و فرو رفته است . انتظار می کشم که بر روی آب آید تا آن را بگیرم .