پس از آنکه هرمزد ساسانی از بهرام چوبین در خواست کرد به جنگ با خاقان ترک بتازد در میانه ی راه و در سرزمین خوزیان سپاه بهرام به زنی بر می خورد که جوالی از کاه بر دوش دارد و به میان سپاه می آید . در این هنگام یکی از لشکریان به سوی زن می تازد و جوال کاه را از زن میگیرد و بهای آن نمی پردازد . زن از رفتار سرباز بسیار خشمگین و پژمرده می شود و به سوی سپهدار بهرام میدود و با دست آن سرباز را به بهرام نشان داده و به گلایه می پردازد . بهرام سرباز بدکار را فراخوانده و بانگ می زند :
ستاننده را گفت بهرامِ گُرد
گناهی که کردی سَرَت را بِبُرد !
سپس سرباز را به پیش سراپرده برده و دست و پایش می شکنند . سپس با خنجری تن او را دریده و بر روی زمین می افکنند . در همین هنگام بهرام جارزنی را فراخوانده و فرمان خود را بدو باز می گوید . جارزن روی به لشکریان فرمان را با آواز بلند بازگو می کند :
هر آنکس که او برگ کاهی ز کس
ستاند نباشدش فریادرس
میانش به خنجر کنم بدو نیم
بخرید چیزی که باید به سیم !
فرمان بهرام این بود که هر کس که برگ کاهی به زور از کسی بستاند و یا بگیرد و بهای آن نپردازد، کشته خواهد شد و دستور می دهد که اگر چیزی خریدید بهای آن را با سیم (نقره) بپردازید.
....................
بکوشش : مهدی زیدآبادی نژاد (گروه نویسندگان مهرمیهن)
بن مایه : شاهنامه