نبرد رستم و اشکبوس

پس از مرگ فرود و شکستهای پی در پی سپاه ایران از سپاه توران که در پایان منجر به محاصره ی ایرانیان در کوه هماون گردید، ناچار شدند رستم را به یاری در میدان نبرد فرابخوانند. با ورود رستم به میدان نبرد و گفته های امیدوار کننده ی او با نیروهای خودی و حرکتهای روانی او با اشکبوس و کاموس و چنگش، در نبردهای تن به تن، نوار پیروزیهای تورانیان در دامان کوه هماون پاره شد و سرآغاز پیروزیهایی برای ایرانیان گردید و پایانش شکست و نابودی دشمن بود که منجر به کشته شدن افراسیاب فرمانروای مقتدر توران زمین گردید .

چو آمد درفش سپهبد پدید

شب تیره رستم به لشگر رسید

گودرز و دیگر سران ایران به پیشباز رستم رفتند و با غم و اشک برای کشتگان شهید مانند بهرام در میدان نبرد ، با امید به فردا سپاه دشمن را برای رستم اینگونه بیان کردند:

زچین و زهندو زسقلاب و روم

ز ویرانه گیتی وآباد بوم

همانا نمانده یکی جانور

یکی برجنگ ما برنبسته کمر

رستم ایرانیان را دلداری می دهد و مانند همیشه آنها را به یاری خداوند یکتا امیدوار می کند و برای آنها از خستگی خود و اسبش رخش نامور سخن می گوید:

چنین گفت رستم که گردان سپهر

ببینیم تا بر که گردد بمهر

چگونه بود بخشش آسمان

کرا زین بزرگان سرآید زمان

درنگی نبودم براه اندکی

دو منزل همی کرد رخشم یکی

کنون سم این بارگی کوفتست

ز راه دراز اندر آشوفتست

نیارم برو کرد نیرو بسی

شدن جنگ جویان به پیش کسی

یک امروز در جنگ یاری کنید

برین دشمنان کامگاری کنید

که گردان سپهر جهان یار ماست

مه و مهر گردون نگهدار ماست

سپس رستم و همراهانش جهت رفع خستگی، شب را به استراحت می پردازند تا فردا چه پیش آید:

که داند بجز ذات پروردگار

که فردا چه بازی کند روزگار

چو از کوه بفروخت گیتی فروز

دو زلف شب تیره بگرفت روز

با طلوع خورشید رستم به بالای کوه می رود تا دشمن را ارزیابی کند و راه مبارزه با آنها و آرایش نیروهای خودی را آماده نماید. رستم از دیدن انبوه دشمن بی شمار شگفت زده می شود و باخود می گوید:

فراوان سپه دیده ام پیش از این

ندیدم که لشگر بدی بیش از این

او مانند همیشه به راز و نیاز با خدا پرداخت و خدا را به یاری طلبید که فردوسی از زبان او می گوید:

بنالید کای کردگار بلند                            

بگیتی تویی برتر از چون و چند

درین رزم یاری ره ای بی نیاز

که بیچاره ماییم تو چاره ساز

مگر بخششت یارمندی دهد

بفیروزیم سربلندی دهد

فرود آمد از کوه دل بد نکرد

گذر برسپاه و سپهبد نکرد

بفرمود تا برکشیدند کوس

بجنگ اندرآمد سپهدار طوس

سپاه ایران و توران (با هم پیمانانش) آرایش نظامی گرفتند و سپاه توران با فرماندهی خاقان چین با سروصدای فراوان طبل و کوس و کرنای گوش فلک را کر کردند:

چو رستم بدید آنکه خاقان چه کرد

بیاراست لشگر بدشت نبرد

بفرمود تا طوس بربست کوس

بیاراست لشگر چو چشم خروس

پهلوان دلیری از همراهان خاقان چین با تاخت و تاز اسب روبروی سپاه ایران آمد و از مردان ایران هماورد خواست تا با او سوار براسب به نبرد تن به تن بپردازد و برای پایین آوردن روحیه ی ایرانیان به رجزخوانی پرداخت . رهام پسرگودرز سپهسالار ایران به میدان نبرد شتافت و با اشکبوس با تیروکمان به جنگ پرداخت که تیر رهام بر زره اشکبوس کارگر نیفتاد و ناچار دست در گرز برد و بر سر اشکبوس زد که برکلاه خودش کارگر نیامد . اشکبوس نیز دست برگرز گران برد و برکلاه خود رهام زخمی زد که کلاه خود او خرد گردید و سرش زخمی برداشت و رهام همینکه در خود یارای پایداری را دربرابر اشکبوس ندید از برابر او فرار کرد و به سوی کوه هماون رفت . توس سپهبد از فرار رهام ناراحت شد و اسبش را به حرکت درآورد تا به مبارزه با اشکبوس رود . رستم ناراحت و خشمگین شدکه چرا پس از فرار رهام دیگری به مبارزه با دشمن نمی رود تا سپهبد پیر ایران به میدان نرود که فردوسی از زبان رستم چنین می گوید :

تهمتن برآشفت و با طوس گفت

که رهام را جام باده است جفت

به می درهمی تیغ بازی کند

میان یلان سرفرازی کند

چراشد کنون روی چون سندروس

سواری نبد کمتر از اشکبوس

تو قلب سپه رابه آئین بدار

من اکنون پیاده کنم کارزار

کمان بزه کرده آماده ی تیراندازی، کمان را بر بازو افکند و چند تیر را بر بند کمر زد و با تیر قهوه ای رنگی از چوب خدنگ که بسیار راست و محکم می باشد خرامان به سوی اشکبوس تاخت که در حال جولان با اسب بود و فریادی ناشی از پیروزی سر می داد. او را به سوی خود برای نبرد تن به تن فرخواند. از این زمان جنگ روانی رستم و اشکبوس آغاز می شود:

خروشید کای مرد رزم آزمای

هماوردت آمد مرو باز جای

کشانی بخندید و خیره بماند

عنان را گران کردو او را بخواند

اشکبوس هرچند که با دیدن پهلوانی پیاده و بدون اسب و تجهیزات نظامی به حیرت و اندیشه فرو می رود ، لگام اسب را محکم می کند و  او را به سوی خود می خواند:

بدو گفت خندان که نام تو چیست ؟

تن بی سرت را که خواهد گریست ؟

تهمتن چنین داد پاسخ که نام

چه پرسی که هرگز نبینی تو کام

مرا مام من نام مرگ تو کرد

زمانه مرا پتگ ترگ تو کرد

کشانی بدو گفت بی بارگی

به کشتن دهی تن به یکبارگی

تهمتن چنین داد پاسخ بدوی

که ای بیهده مرد پرخاشجوی

پیاده ندیدی به جنگ آورد

سر سرکاشن زیر سنگ آورد

بشهر تو شیر و پلنگ و نهنگ

سوار اندر آیند هرگز بجنگ

هم اکنون ترا ای نبرده سوار

پیاده بیاموزمت کارزار

پیاده مرا زان فرستاد طوس

که تا اسب بستانم از اشکبوس

کشانی پیاده شود همچو من

بدو روی خندان شود انجمن

پیاده به از چون تو سیصد سوار

بدین زور و این دست و این کارزار

کشانی بدوگفت باتوسلیح

نبینم همی جز فریب و مزیح

بدوگفت رستم که تیر وکمان

به بینی کت اکنون سرآرد زمان

چو نازش به اسب گران مایه دید

کمانرا بزه کرد و اندر کشید

یکی تیرزد بر براسب اوی

که اسب اندر آمد زبالا به روی

بخندید رستم ،به آواز گفت

که بنشین به پیش گرانمایه جفت

سزد گربگیری سرش در کنار

زمانی برآسایی از کارزار

رستم با اینگونه رفتار و کردار خونسردانه و گفتار استوار ، متین و خردورزانه و همچنین با تیراندازی دقیق و کشتن اسب اشکبوس و نیز سخنان طنز آمیز و ملامت گرانه، بند دل اشکبوس را پاره کرد و ترس را بر سراسر وجودش چیره گردانید تا اینکه :

کمان را بزه کرد پس اشکبوس

تنش لرز لرزان رخش سندروس

به رستم برآنگه ببارید تیر

تهمتن بدو گفت برخیره خیر

همی رنجه داری تن خویش را

دوبازو و جان بداندیش را

ترا تیر برمن نیاید به کار

نه ای مرد گرد افکن نامدار

نداری زجنگ آوران بهره ای

نکردی به تیرو کمان مهره ای

ترا بخت برگشته بینم همی

بدین رزمگه کشته بینم همی

نه ای مرد پیکار و دشت و نبرد

هم اکنون شود چهر بخت تو زرد

رستم پس از این گفتگو تیری دیگر بر سینه ی اشکبوس می زند که در دم می میرد:

تهمتن به بند كمر برد چنگ

گزين كرد يك چوبه تير خدنگ‏

يكى تير الماس پيكان چو آب

نهاده برو چار پرّ عقاب‏

كمان را بماليد رستم بچنگ

بشست اندر آورد تير خدنگ‏

ستون کرد چپ را و خم کرد راست

خروش از خم چرخ چاچى بخاست‏!

چو سوفارش آمد بپهناى گوش

ز شاخ گوزنان بر آمد خروش‏

چو بوسيد پيكان سرانگشت اوى

گذر كرد بر مهره پشت اوى‏!

بزد بر بر و سينه اشكبوس

سپهر آن زمان دست او داد بوس‏

قضا گفت گير و قدر گفت ده

فلك گفت احسنت و مه گفت زه‏!

کشانی هم اندر زمان جان بداد

تو گفتی که او خود زمادر نزاد!

پس از مردن اشکبوس، رستم آرام و استوار بدون شادی و نازیدن به خود به سوی جایگاه خود حرکت کرد و سران تورانیان را به اندیشه و حیرت همراه با ترس فرو برد و کاموس و خاقان را از خواب خودخواهی و غرور مستی بیدار کرد:

چو برگشت رستم هم اندر زمان

سواری فرستاد خاقان دمان

کزان نامور تیر بیرون کشید

همه تیر تا پرش در خون کشید

میان سپه تیر بگذاشتند

مرآن تیر را نیزه پنداشتند

چو خاقان چین پرو پیکان تیر

نگه کرد ،برنا دلش گشت پیر

به پیران چنین گفت کاین مرد کیست؟

زگردان ایران ورا نام چیست؟

تو گفتی که لختی فرومایه اند

زگردنکشان کمترین پایه اند

کنون نیزه با تیرایشان یکیست

دل شیر در جنگشان اندکیست

رستم و اشکبوس

............

نگارنده : احمد معین سلوکی - گردآوری و ویرایش نوشتار : مهرمیهن

...........

همچنین بخوانید » دلیل پیاده رفتن رستم به جنگ با اشکبوس

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

+25 # mostafa 1392-11-21 11:27
آقا دمتون گرم هر جاگشتم چیزی پیدا نکردم به جزسایت شما.موفق باشید
پاسخ دادن
+9 # گلشید 1393-12-23 18:53
خوب ترین متن دنیا
پاسخ دادن
+8 # امیر 1394-05-09 13:39
ممنون اما فکر کنم هنگام پرتاب تیر فردوسی یک صحنه آرایی داشت کاش اون رو هم میذاشتین.
پاسخ دادن
+9 # سرپرست دیدگاه ها 1394-05-10 09:44
گفتاورد از امیر:
ممنون اما فکر کنم هنگام پرتاب تیر فردوسی یک صحنه آرایی داشت کاش اون رو هم میذاشتین.

سپاس از شما هم میهن ارجمند
بخشی که اشاره فرمودید به نوشتار افزوده شد .
پاسخ دادن
+9 # البرز 1394-09-05 09:11
خیلی قشنگ بود لذت بردیم. ممنون
پاسخ دادن
+9 # م.ن 1395-01-22 22:09
ممنون خیلی دنبال همچین مطنی میگشتم ولی پیدا
نمیکردم ممنون از سایتتون
پاسخ دادن
+8 # ملیسا 1395-02-07 20:09
خیلی عالی بود ممنون. فقط یه نکته.بیت که فردوسی کمان کشیدن رستم رو تصویر میکنه اینه:
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست
خروش از خم چرخ چاچي بخاست
موقع کشیدن کمان دقیقا دست راست خم میشه و چپ صاف
پاسخ دادن
0 # محمد 1399-06-27 19:25
چو چپ راست کرد و خم اورد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخواست
پاسخ دادن
+4 # @ سرپرست دیدگاه ها 1395-02-08 09:05
گفتاورد از ملیسا:
خیلی عالی بود ممنون. فقط یه نکته.بیت که فردوسی کمان کشیدن رستم رو تصویر میکنه اینه:
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست
خروش از خم چرخ چاچي بخاست
موقع کشیدن کمان دقیقا دست راست خم میشه و چپ صاف

درود بر شما
بر بنیاد چاپ مسکو و همچنین دست نوشته ی لندن 675 بیت همینگونه که شما آورده اید ، آمده است اما در برخی دستنویس ها و چاپ های شاهنامه بگونه ای که در جستار بالا آورده شده است ، آمده است . بهر روی از دیدگاه معنی دگرگونی ندارد .
بر بنیاد شاهنامه ی استاد خالقی چند بیت مهم در این داستان که همگان آن را از زیباترین بیت های شاهنامه می پندارند ، افزوده ی نویسندگان بوده و از بخش های دیگر شاهنامه (بهرام چوبین) بدین بخش آورده شده و دگرگون شده است .
پاسخ دادن
+6 # صبا 1395-04-21 18:12
درود بر شما
نگارگری پایان نوشته از کیه؟
پاسخ دادن
+5 # reza 1395-08-09 16:07
گفتاورد از صبا:
درود بر شما
نگارگری پایان نوشته از کیه؟

سلام من چطوری میتونم یاد بگیرم که خیلی راحت شاهنامه بخونم بدون مکث غلط لطفا راهنمای کنید
پاسخ دادن
+6 # @سرپرست دیدگاه ها 1395-08-09 16:29
گفتاورد از reza:

سلام من چطوری میتونم یاد بگیرم که خیلی راحت شاهنامه بخونم بدون مکث غلط لطفا راهنمای کنید

درود بر شما هم میهن نیک اندیش
راه بسیار نیکی در پیش گرفته اید و پس از خوانش شاهنامه در خواهید یافت که چه گنجینه ی بزرگی از داده های تاریخی و فرهنگی را فرا گرفته اید .
ویژگی شاهنامه این است که نخست کمی دشواری دارد ، اما نرم نرمک روان خواهید شد . بگونه ای پیش بروید که معنی واژگان را حتما از واژه نامه ها برون آورید و بر روی آنها بیندیشید اگر چنین کنید پس از خوانش 50-60 رویه از شاهنامه دیگر بگونه ی بسیار روان پیش خواهید رفت و با واژگان شاهنامه آشنا خواهید شد .
پیروز باشید
پاسخ دادن
+5 # شاهین 1396-01-10 16:13
چند مصرع از شعرو اشتباه نوشتین .به طور مثال
پیاده به از چون تو سیصد سوار
درستش اینه
پیاده به از چون تو پانصد سوار
اشتباه چند جای دیگه بود که چاپ مسکو رو بخونین متوجه میشین
.........
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
مجددا این هم اشتباهه زیباترین مصرع رزم رستم و اشکبوسه که اشتباه نوشتین درستش به چاپ مسکو اینه:
برو راست خم کرد و چپ کرد راست
پاسخ دادن
+2 # @سرپرست دیدگاه ها 1396-01-14 10:26
گفتاورد از شاهین:
چند مصرع از شعرو اشتباه نوشتین .به طور مثال
پیاده به از چون تو سیصد سوار
درستش اینه
پیاده به از چون تو پانصد سوار
اشتباه چند جای دیگه بود که چاپ مسکو رو بخونین متوجه میشین
.........
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
مجددا این هم اشتباهه زیباترین مصرع رزم رستم و اشکبوسه که اشتباه نوشتین درستش به چاپ مسکو اینه:
برو راست خم کرد و چپ کرد راست

هم میهن ارجمند در نسخه های گوناگون شاهنامه دیگرگونیهایی پدیدار است و نمی توان آن را نادرستی (غلط بودن)بشمار آورد .
شاهنامه ی مسکو نیز از این دست دیگرگونی ها و بیت های افزوده و افتاده فراوان دارد و نمی توان آن را یک نسخه ی کامل و پیراسته در شمار آورد .
نسخه ای که هم اکنون نسخه ی پایه و بنیادین برای پژوهش بر روی شاهنامه در میان پژوهندگان شناخته می شود ، نسخه ی استاد خالقی مطلق است .
بیتی نیز که شما آن را آورده اید از جایی دیگر از شاهنامه بریده و بدین جای چسبانده شده است .برای آگاهی بیشتر پیشنهاد می شود شاهنامه ی ویرایش استاد خالقی مطلق را بررسی نمایید .
پاسخ دادن
+6 # شیفته طبیعت 1396-04-23 13:58
درود بر روان پاک حکیم ابوالقاسم فردوسی و آفرین بر شما که این حماسه غرور آمیز را نگاشتید. هر بار شاهنامه میخوانم لرزه بر اندامم می افتد و احساس سربلندی میکنم.
پایدار باشید
پاسخ دادن
+1 # کتا. 1396-07-28 20:23
ببخشید معنی بیت
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چوب چاچی بخاست
معنی این بیت به تنهایی چیست؟
پاسخ دادن
-2 # خاموش 1400-05-31 13:13
دست راستو ستون کرد و کمانو نگه داشت با دست چپ زه کمان را کشید چرخ چاچی اشاره به کمان رستم داره که در شهر چاچ واقع در ازبکستان امروزی ساخته شده
پاسخ دادن
+4 # @سرپرست دیدگاه ها 1396-07-29 08:52
گفتاورد از کتا.:
ببخشید معنی بیت
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چوب چاچی بخاست
معنی این بیت به تنهایی چیست؟


درود بر شما
خواهشمندیم پرسش های خود را در انجمن گفتمان مهرمیهن بر شمارید.
معنی این بیت چنین است :
دست چپ خود را ستون و راست کرد و دست راست خود را خم کرد ( آنگونه که آیین کمانداری و تیراندازی است )
از خم کردن کمان یا چرخ چاچی ( چاچ شهری است که گویا چوب کمان در آنجا ساخته می شده است ) خروش و آوایی شنیده شد .
پاسخ دادن
+4 # حمیدرضا 1396-11-15 21:00
یادش بخیرتو کتاب ما بود الان خلاصش کردن تو کتابها اومدم اینجاکاملش بخونم کیف کردم مرسی
پاسخ دادن
+6 # مهران 1397-10-08 06:03
گفتاورد از reza:

سلام من چطوری میتونم یاد بگیرم که خیلی راحت شاهنامه بخونم بدون مکث غلط لطفا راهنمای کنید

سرچ کن بنیاد شاهنامه خوانی البته تو استان خودت
پاسخ دادن
+1 # امیر 1398-01-27 19:10
درود اون آخرش که خاقان چین و اینا حرف میزنن و بر پیکر اشکبوس گریه میکنن و میپرسن از خودشون که این مرد ایرانی که بود شما که گفتین رستم به میدان نمیاد اگر این رستم نیست پس کیه و اگه رستم هست که ....
اینجا پیرشون میگه
اگر این تیر از ترکش رستمیست
نه بر مرده بر زنده باید گریست...
پاسخ دادن
+1 # زینب 1398-05-01 14:49
ممنون من میخواستم برای خانواده ام نقالی کنم،پدرم هم شاهنامه روخیلی عالی میخونه،ومن میخواستم یه نمایش خیلی خوب به اجرابزارم متن نداشتم،ولی به لطف شما متن هم پیداشد ممنون ازسایت بسیارخوبتون،،،،مرسی ممنونم....امروزسه شنبه ۱مرداد۹۸این نظرروبه سایت خوبتون میفرستم
پاسخ دادن
+1 # طاهره هدایتی 1398-05-25 12:37
سلام من نقالم میخواستم بدونم که اگه واسهشما ویدیو بفرستم انتشار میکنید یا نه
پاسخ دادن
+1 # @سرپرست دیدگاه ها 1398-05-26 09:10
گفتاورد از طاهره هدایتی:
سلام من نقالم میخواستم بدونم که اگه واسهشما ویدیو بفرستم انتشار میکنید یا نه

درود بر شما
شما می توانید کارهای خودتان را از پیوند زیر برای ما بفرستید:
http://www.mehremihan.ir/contact.html
همچنین می توانید کارهایتان را در پایگاه:
HTTP://WWW.PICOFILE.COM
بارگزاری نمایید و پیوند دریافت آنرا برای ما بفرستید .
سپاس از کوشش شما
پاسخ دادن
+1 # حمید خان جان 1398-11-30 12:02
گفتاورد از ملیسا:
خیلی عالی بود ممنون. فقط یه نکته.بیت که فردوسی کمان کشیدن رستم رو تصویر میکنه اینه:
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست
خروش از خم چرخ چاچي بخاست
موقع کشیدن کمان دقیقا دست راست خم میشه و چپ صاف

واقعاً برهوش و درایت فردوسی باید آفرین گفت انسان در حیرت فرو می رود که این شخص چطور به این زیبائی این حالت را به تصویر کشیده است
پاسخ دادن
+2 # محمد جواد 1399-04-21 12:31
تو شعر رستم پیاده میره به نبرد اشکبوس اما تو تصویر چرا سوار اسب شده؟
پاسخ دادن
+1 # @سرپرست دیدگاه ها 1399-04-21 17:08
درود بر شما
همانگونه که شما گفته اید بهتر بود رستم پیاده کشیده شود .
پاسخ دادن
0 # آرش بندری 1399-11-25 22:05
درود فراوان
بسیار زیبا
و کاریست فرهنگی که هم سرگرمی ست و هم چشم و گوش آدم رو باز می کنه که از کجا آمده ایم و باید که به چه سمتی بپوییم
پاسخ دادن
0 # امیر 1399-12-12 12:55
سلام ممنون من این داستان رو برای نقالی می خواستم خیلی خوب بود ولی اشکال های کوچکی هم داشت
پاسخ دادن
+1 # مهدیس 1399-12-21 14:50
ممنون واقعا کلی گشتم توی سایت های مختلف ولی متن همراه با شعر پیدا نکردم! ♥️
پاسخ دادن
+1 # علیرضا 1400-01-17 23:41
درود بر شما گرد آورندگان به نظر من کم توضیح دادین قسمتی از متن که اشگبوس جنگ رو آغاز میکنه ورهام رو شکست میده اشکبوس کم نشون دادین وکل داستان کوچیک میشه وکمان کشیدن رستم رو هم که خراب نوشتین وبعضی کلمات دیگر روهم جا انداختین در کل خوب خوب نیست
پاسخ دادن
+1 # امید 1400-03-04 04:54
تنها کسی از خوندن شعراش عصبی نمیشم(ب خاطر خیلیی کم بودن لغت عربی)شاهنامه است
پاسخ دادن
0 # میثم 1400-03-26 01:56
درود بر شما عزیزان جان و روح بلند فردوسی بزرگ و حکیم. فردوسی حکیم بزرگ مرد اشعار حماسی هستش واقعا خارق العاده هستش. چطور اینگونه میدان رزم رو توصیف کرده. شاهنامه غرور و افتخار ملت ایران زمینه. درود بر روح این بزرگ مرد حماسه ساز
پاسخ دادن
0 # Man 1400-04-31 20:07
مگر رستم پیاده نبود پس چرا در نگارگری که گذاشتین سوار بر اسب به اسب اشکبوس تیر انداخته؟
پاسخ دادن
+2 # ارش 1400-05-09 16:54
سلام.به نظر من ستون کرد چپ را و... بسیار زیباتر و شیواتر است.چون هم دست چپ و هم پای چپ ستون میشود
پاسخ دادن
+2 # امیرعرفان 1400-09-17 20:59
درود بر فرهیختگان میهن
مدتی میباشد ک قصد کردم ره تمام شاهنامه را پیشه کنم
بدین چم ک تمام شاهنامه را در برگیرم
در این ره دراز نیازمند همراهی بودم تا در بخش هایی ک متوجه نمیشوم مرا همراهی کنم
سپاس گزارم از نویسندگان ارجمند این گفتاورد ک این همراه را برای من فراهم آورده اند
پاسخ دادن
0 # ارمان زارع 1401-01-13 16:47
این بیت رو ندیدم که میگه.

گر این تیر رستم زابلیست
نه بر مرده بر زنده باید گریست

بعد از دراوردن تیر از سینه اشکبوس.
وقبلش ک اشکبوس از رستم میپرسه کی هستی رستم میگه اسمم را روی تیر نوشتم
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه