در مثل ، مناقشه نیست
- توضیحات
- بازدید: 1622
در مثل ، مناقشه نیست
در داستانزدن و مثل آوردن کسی نباید به خودش بگیرد
(در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید)
در همین زمینه
- آنچه جوان در آیینه ببیند ، پیر در خشت خام می بیند
- داستانزد (ضرب المثل) در نگاه فارابی
- جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟
- خنده بر هر درد بی درمان دواست
- هیچ ماست فروشی نمیگوید ماست من ترش است
- پنج منش یک شاهی نمی ارزد
- داستان ریش و سکه
- هیچ جا خانه ی خود آدم نمی شود
- داستانزد در شاهنامه ی فردوسی
- مرد کاری و زن کاری تا بگردد روزگاری
- پسته ی بی مغز اگر لب وا کند رسوا شود
- دست از پا درازتر برگشتن
- با پنبه سر بریدن
- باد آورده را باد می بَرد
- با دُمَش گردو می شکند
- سگ زرد برادر شغال است
- درخت هر چه پربارتر , افتاده تر
- روده ی بزرگ ، روده ی کوچک را خورد
- خدا جای حق نشسته است
- پنیر رایگان تنها در تله موش یافت می شود
- شریک دزد و رفیق قافله است
- خودم کردم که لعنت بر خودم باد
- عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواهد
- شترسواری دولا دولا نمی شود
- سرنا را از سر گشادش می زند
- شاخ به شاخ کسی گذاشتن
- زیر کاسه ، نیم کاسه ای است
- سر و ته یک کرباس اند
- آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
- زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند
- خودش را به آب و آتش می زند
- هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید
- دیواری از ما کوتاه تر پیدا نکرده است
- شش ماهه به دنیا آمده است
- عقل مردم به چشمشان است
- مهمان از روی باز وارد میشود، نه از در باز
- دل به دل راه دارد
- حساب حساب است کاکا برادر
- با حلواحلوا کردن دهان شیرین نمی شود
- بجویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب
- ُبرِش کم محلی تیزتر از شمشیر است
- دارندگی و برازندگی
- دُمش را روی کولش گذاشت
- سنگ روی یخ شدن
- چراغ کسی تا صبح نمی سوزد
- از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند
- خدا کس بی کسان است
- دل به دریا زدن
- پایان شب سیه سپید است
- فردا هم روز خداست
- در پوست خود نمی گنجد
- خدا را بنده نیست
- ستاره سهیل است
- سرگردانی ما در وادی ضرب المثل ها - دستمال و به آتش کشیدن قیصریه
- از چاله در آمد به چاه افتاد
- تخم مرغ دزد ، شتر دزد می شود
- داستان خیام و خواجه ی بزرگ کاشانی
- کمال همنشین در من اثر کرد
- هر چیز به جای خویش نکوست
- گل بی عیب خداست
- رشته هایمان پنبه شد
- پارسال دوست ، امسال آشنا
- ابلهی گفت و احمقی باور کرد
- هر کس یکجا همه جا،هر کس همه جا هیچ جا
- از کیسه ی خلیفه بخشیدن
- از ماست که بر ماست
- گنه كرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
- موهایم را در آسیاب سپید نکرده ام
- با ریسمان پوسیده به چاه رفتن
- چشم و دل سیر است
- رخت بر بستن
- رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
- زبان سرخ سر سبز دهد بر باد
- جوینده یابنده است
- آنجا رفت که عرب نی انداخت
- نابرده رنج،گنج میسر نمی شود
- کار نیکو کردن از پر کردن است
- تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
- خود را به موش مردگی زدن
- برای کسی بمیر که برای تو تب کند
- آش نخورده و دهان سوخته
- ریگ جن ، سرزمینی ترسناک و پرخطر
- دهنش بوی شیر می دهد
- از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند
- همان آش و همان کاسه
- شنیدن کی بود مانند دیدن
- جوجه را آخر پاییز می شمارند
- داستان مداد و انسان
- از دل برود هر آنکه از دیده برفت
- هر که بامش بیش برفش بیشتر
- بازآفرینی ادبیات کهن