سروده ی زیبای مس و شبه

آن شنیدم که شبه‏ با مس گفت
‏ که نگویید طلا هم از ماست؟
او زکان و من و تو نیز زکان‏
پس چرا مرتبه‏ ی او بالاست؟‏
او فلز و من و تو نیز فلز
از چه رو قیمتش از ما بالاست‏؟
او جماد و من و تو نیز جماد
این مزیّت به من و توش چراست‏؟
من که در رنگ بسان اویم‏
از چه من نوکرم و او آقاست‏؟
از چه او بر سر شاهان تاج است‏
زینت و زیب زنان زیباست‏؟
تو شوی دیگ و شوم من هاون‏
او شود سکّه سر او غوغاست!
با شبه گفت مس از روی عتاب‏
این فضولی به من و تو نه رواست!
مرد میدان طلایی تو اگر
تا بدانی که مزیّت ز کجاست‏
قدمی در دل تیزاب بنه‏
تا بینی که تو را زود فناست‏
او رود در دل تیزاب و همی
‏ به ز اوّل شود او بی‏ کم و کاست
یا که در خاک رود صدها سال‏
چو برون باز شد از خاک طلاست.
قصه مس و مطلا و طلا
این مثل بوده و مطلب اینجاست
تا نگویی که علی مثل من است
من و تو مس و شبه او چه طلاست
تن مردان خدا همچو زر است
رنج تیزاب در او  درد و بلاست

..........
جواد لا"لی

نوشتن دیدگاه