به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- توضیحات
- دسته: چامه های مهرآمیز
- بازدید: 1950
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزارن دردبرچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است وبی بنیاد، از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم
اگر بر جا من غیری گزیند دوست،حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم
شب رحلت هم هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم
خواجه حافظ شیرازی