مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

پند سعدی به دنیاپرستان و شیفتگان سرای سپنج

چه سالهای فراوان و عمرهای دراز

که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت

چنانکه دست به دست آمده است،ملک به ما

به دست های دگر همچنین بخواهد رفت

......

وه که هرگاه سبزه در بستان

بدمیدی چو خوش شدی دل من

بگذر ای دوست تا به وقت بهار

سبزه بینی دمیده از گل من

.......

جهان ای پسر ملک جاوید نیست

ز دنیا وفاداری امید نیست

بتابد بسی ماه و پروین و هور

که سر بر نداری ز بالین گور

دریغا که بی ما بسی روزگار

بروید گل و بشکفد نوبهار

بسی تیر و دیماه و اردیبهشت

برآید که ما خاک باشیم و خشت

چرا دل بر این کاروانگه نهیم

که یاران برفتند و ما بر رهیم

پس از ما همین گل دهد بوستان

نشینند با یکدگر دوستان

..........

بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا در نبندد هوشیار

...........

در این باغ سروی نیامد بلند

که باد اجل بیخش از بن نکند

عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت

که چندین گل اندام در خاک خفت

..........

به مردی که ملک سراسر زمین

نیرزد که خونی چکد بر زمین

.......

بسی بر آید و بی ما فرو  رود خورشید

بهار گاه خزان باشد و دی و مرداد

بر انچه می گذرد دل منه که دجله بسی

پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

.......

منه دل  بر سرای عمر سعدی

که بنیادش نه بنیادی است محکم

برو شادی کن ای یار دل افروز

چو خاکت می خورد ، چندین مخور غم

....

یکی بر تربتی فریاد می خواند

که اینان پادشاهان جهانند

بگفتم تخته ای برکن ز گوری

ببین تا پادشه یا پاسبانند

بگفتا تخته برکندن چه حاجت

که می دانم که مشتی استخوانند

.......

گردآوری : مهدی زیدآبادی نژاد(گروه نویسندگان مهرمیهن)

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML