یک سینه ی پر ز مهر ایران دارم - جلال خالقی مطلق

افسوس که نیک مردان رنج برند

روز و شب و ماه و سال اشکنج برند

دردا که ازین زمانه ی نادان دوست

دانایان رنج و ابلهان گنج برند


چون باد مرا روز جوانی بگذشت

حالی که ترا افتد و دانی بگذشت

ناگاه بیامد و نهانی بگذشت

تا چشم زدیم زندگانی بگذشت


شادیم همه ز بندگی کردن خویش

از بهر جهان دوندگی کردن خویش

و آنگه چو رسد مرگ ، دهان پر افسوس

پرسیم ز سود زندگی کردن خویش


یک کوزه ی کار ِ دست کاشان دارم

یک قـالی دست باف کـرمان دارم

یک جعبه ی خاتم از صفاهان دارم

یک سینه ی پُر ز مهـــر ایران دارم


استاد جلال خالقی مطلق

دیدگاه‌ها  

0 # علی شجاع 1402-03-27 11:46
روان، رسا، با صلابت و پرمعنی سهل ممتنع
دست مریزاد البته از دکتر خالقی جز این نباید انتظار داشت
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه