اي دلاورخيز خاک پاک کردستان من
چشمه زاينده، چشم روشن ايران من
کوه کوه و سنگ سنگ و چشمه چشمه، رود رود
از يکايک بشنوي پژواک کردستان من
نيستم از تو جدا و نيستي از من جدا
من کيام؟ از آن تو؛ تو کيستي؟ از آن من
از زبان تو سخن گويد به گيتي، پور تو
اي که فرزند تو هستم، اي که هستي جان من
من گرامي خاک کردستانم و نبوَد به دهر
نقطهاي همپاية من، خطهاي همشان من
ريشه ايرانم و از او نميگردم جدا
ها من و تاريخ من! ها من و برهان من
دشمن مردمفريب سفله را از من بگوي:
هان که در جانت نگيرد آتش عصيان من
نيستند از يکدگر هرگز جدا اي بيخبر
نام جاويدان ايران، نام جاويدان من
شهرهشير بيشة ايرانم و جوياي خصم
تيز باشد بهر دشمن چنگ من، دندان من
از دليري، پاکي و آزادگي، شيراوژني
داستانها بشنوي از مرغ صددستان من
هست تاريخم گواه از حادثات روزگار
خم نياوردم به ابرو، تر نشد مژگان من
چون نيارد هيچ کس نامرديي با من کند
گوش گيتي تاکنون نشنيده است افغان من
راستي را دوست دارم، در ستيزم با کژي
اين بوَد کيش من و عهد من و پيمان من
موجخيز آتشم، پاياب من خط امان
دل به دريا داده باشد آگه از طوفان من
تا نگردد عبرت چشم جهان، هرگز مباد
بي سر و سامان کند قصد سر و سامان من
سختتر از کوه پولادم به چشم بخردان
سست فکر است آن که خواهد سستي بنيان من
چشم گيتي خيره در من بوده در هر دورهاي
ديدة تاريخ در هر عهد شد حيران من
سرنگون خاک ذلت گردد آن بيچاره کو
از سبکرايي درآيد در پي خذلان من
من به درياي حوادث در امانم هر زمان
ناخدايم عزم و تدبير است کشتيبان من
زندگيبخش است مهرم دوستداران را ولي
زندگيسوز است در چشم عدو، پيکان من
مأمن آزادگانم، خطة کرد غيور
زان بلندآوازه بيني اين بلند ايوان من
هست فرياد عظيمم در سکوت دشت من
هست آواي اميدم در ني چوپان من
جلوهگر بيني به هر جا کوه و باغ و راغ و دشت
شوق من، انديشه من، عشق من، عرفان من
در سنندج مهد علم و مأمن عرفان نگر
تا ببيني آفتاب عشق نورافشان من
سقز و سردشت و اورامان، مريوان، بانه بين
يا مهاباد عزيز، آن شهرة دوران من
شهر شهر و قريه قريه، کوي کوي و جاي جاي
زندگيبخشند چونان چشمة حيوان من
رشک ارژنگ است در چشم خداوندان ذوق
دامن سرسبز من، يعني نگارستان من
جانفزاي عشقبازان است گلگشتم همه
دلنواز روزگاران لاله و ريحان من
چشمه جوشان من، رود خروشانم نگر
مزرع سرسبز من، جاليز من، بستان من
پهنه سرسبز کردستان بود رشک جنان
زينتافزاي جهان، گلدستة الوان من
زادگاه پاک من، اي طرفه کردستان من
در امان دارد تو را از هر بلا يزدان من
در سراپاي وجودم نيست جز حبالوطن
هست نام و ياد تو عشق من و ايمان من
سر به پايت ميسپارم، جان به راهت ميدهم
نيست غير از جان و سر در راه تو امکان من
گر چه مينازد به من ايران به شعر پارسي
شعر کردستان بود ديباچة ديوان من
«گلشن» است آزاده فرزند خلف، اي خاک پاک
مشکل من درد تو، درمان تو آسان من
...........
زندهياد استاد سيدمحمود گلشن کردستاني