عشق وطن
- توضیحات
- دسته: چامه های میهنی
- بازدید: 2929
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکي به سر کنم؟
آوخ کلاه نيست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهي دگر کنم
مرد آن بود که اين کلهش برسر است و من
نامردم ار به بي کله، آني به سر کنم
من آن نيام که يکسره تدبير مملکت
تسليم هرزهگرد قضا و قدر کنم
زير و زبر اگر نکني خاک خصم ما
اي چرخ! زير و روي تو، زير و زبر کنم
جاييست آرزوي من، ار من به آن رسم
از روي نعش لشکر دشمن گذر کنم
من آن نيام به مرگ طبيعي شوم هلاک
وين کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقي، اي وطن، اي عشق پاک
اي آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
عشقت نه سرسري است که از سر به در شود
مهرت نه عارضيست که جاي دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شير اندرون شد و با جان به در کنم
ميرزاده عشقي