چامه ی ایران و توران

درود ای هم نفس
ای داور احیاگر تاریخ
فرود آ از نهان تیره مریخ
و چشمی را تماشا کن
که اندر گوهرش
گردون گردان را بچرخاند
ولی خود را ز دیده نشناسد
درود ای آشنا
ای هم صدا
ای راوی دل ها
دلی را بر تماشای تو بگذارم
که اندر شه رگ اعجاز خود
دنیای دنیا را بگنجاند
ولی خود را، دریغا، با گناه دیده نشناسد
الا ایران!
الا توران!
شما مانند دو چشمید
هجران در میانه
چون دماغی که ز نقش ناصوابش
شرم بادش، شرم!
شرود اولین و آخرین این محبت را و نفرت را
تو گویی نامه عشق فریدون را
بخواند با زبان بی زبانی
موج کارون، وارث محزون
گهی با نعره
گاهی با ستیزه
گاه با آزرم ...
الا ایران!
الا توران!
شما دو دیده و یک دل
شما یک بحر و دو ساحل
شما یک جان و یک روحید
شما از هجر مجروحید ...
شما هم قافیه
هم قافله هم زاد و بنیادید
شما محزون ترین یادید
یاد کاهل تاریخ
یاد خسته هجران
الا ایران!
الا توران!
شما هم دیده هم قلب فریدونید
شما پیوند جاوید فریدونید
شما از خون و از جان فریدونید
شما توران و ایران فریدونید
الا ایران!
الا توران!

گل رخسار صفی آوا

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه