بهشت برين است ايران زمين

بهشت برين است ايران‌زمين

بسيطش سليمان‌وشان را نگين

بهشت برين باد جان را وطن

مبادا نگين در كف اهرمن

بود تا بر افلاك، تابنده هور

ز بوم و برش چشم بد باد دور

كسي كو به بينش بود ديده‌ور

جهان را صدف داند، ايران گهر

زمين، سرخوش از ابر نيسان اوست

گهر، خاك ريگ بيابان اوست

دماغ خرد از هوايش‌ تر است

نم چشمه‌ساران او كوثر است

مسيحاي خاكش به تن جان دهد

ز هر خشت او نور ايمان دمد

نظر در تماشاي آن بوم و بر

بود چشم يعقوب و روي پسر

خراشد دلي گر به ويرانه‌اش

كند دلدهي خاك مردانه‌اش

كهن قلعه‌هايش چو حصن فلك

كبوتر مثالان برجش ملك

سوادش بود ديدة روزگار

يك از خانه‌زادان او نوبهار

گر از فخر بالد به كيهان، كم است

كه استخر او تختگاه جم است

فريدون، يك از خوشه‌چينان اوست

سليمان هم از خوش‌نشينان اوست

بود لرزه در كشور روم و روس

ز روزي كه مي‌كوفت كاووس، كوس

كهين كاخش ايوان كيخسروي است

كمين طاق او غرفه كسروي است

دهد بيستونش ز فرهاد ياد

همان كارپرداز عشق‌اوستاد

بود غنچة لاله‌اي در حساب

به دامان الوند او آفتاب

دهد جوي شيرين ز شيرين نشان

شكرخيز خاكش بود اصفهان

حزين لاهيجي