مسعود لقمان
مردمان آذربايجان همان گونه كه نام سرزمينشان نشان ميدهد، مردماني هستند ايراني نژاد . نام آذربايجان از آتروپات سردار هخامنشي كه آذربايجان را از چنگال اسكندر رهاند و تا ساليان دراز خود و خاندانش سر رشتهدار اين سرزمين بودند، گرفته شده. اين سرزمين پيش از آتروپات، ماد خرد ناميده ميشد.
آتروپاتكان (خانه آتورپات) (سرزمين آتورپات) آذرپادگان
آذرپادگان - آذربايجان
«استاد پورداوود» در معني آتروپاتكان ميگويد: «نام آتروپات، نامي است كه به گستردگي در ايران باستان به كار گرفته ميشد، از دو بخش درآميخته آتر (آذر) و پات كه اسم مفعول از مصدر پا كه در اوستا و پارسي باستان به معني نگاه داشتن و پاس داشتن و پناه دادن، بسيار به كار رفته و همين واژه است كه در پارسي، پاييدن شده است. جزو كان كه در آتروپاتكان و آذرپادگان افزوده شده، همان است كه در بسياري از نامهاي ديگر سرزمين ايران هم ديده ميشود مانند گلپايگان (گلبادگان)».
آذربايجانيان فرزندان مادان آريايياند، همان قومي كه كردان و لران امروزي بازماندگان اينانند، اينان تا سدههاي اخير، گويش آذري خود را به سختي در برابر تركتازان نگه داشته، اما در پايان،دگرگونيها به گونهاي شد كه دگر توانايي در برابر اين يورش بيرحمانه را از كف دادند.
تركان كه ايلهاي دامدار و كوچ نشيني بودند، در زمان سلجوقيان به هوس چمنزارهاي خرم و سرسبز آذربايجان به آن جا درآمدندي، و با بيشي گرفتن ايلهاي ترك در آذربايجان و سپس در هنگامهي مغولان- كه زبان ايشان از زبان تركان جدا بودي اما ايشان نزديكي بيشتري به تركان داشتندي تا به ايرانيان همچنين برخي از لشگر آنها نيز ترك بودي- كه در آذربايجان نشيمن گرفته و مراغه و سلطانيه و تبريز را به پايتختي برگزيدندي و راه را براي تركتازي تركان باز نمودندي و بوميان شهر آيين (متمدن) آذربايجان را كه بيشتر كشاورز بودند، زير يورش آنها قرار گرفتندي و به سبب نيازي كه بوميان براي رابطه با مهاجمان سر رشتهدار داشتند، كم كم واژگان تركي به گويش آذري راه يافتندي و با گذشت زمان از يك سو با قدرت گرفتن هرچه بيشتر مهاجمان و كوچهاي گلهاي پي در پي آنان به آذربايجان و از سوي دگر با زير دست رفتن بوميان و رو به سستي نهادن ايرانيان، با اين حال نزديك به 700 سال به درازا كشيد تا زبان تركي بتواند، آذري را كنار زند. اين يورش و كنار زدن تركي، آذري را، نخست در بيرون از شهرها آغاز گرديد، ولي كم كم به شهرهاي بزرگ نيز رسيد، به گونهاي كه زكريا بن محمد قزويني در كتاب «آثار البلاد» كه در سال 674 هجري در زير عنوان تبريز نوشته: «منجمين گفتهاند كه تبريز را از تركان آفتي نخواهد رسيد، چه طالع آن شهر عقرب است و مريخ صاحب آن است و تاكنون حرف ايشان راست درآمده است، چه از جميع بلاد آذربايجان هيچ شهري از دستبرد تركان محفوظ نمانده است جز تبريز».
«احمد كسروي تبريزي» در دفتر «آذري زبان باستان» زير عنوان آذربايجان پس از مغولان مينويسد: «پس از مغولان در ايران شورش بس سختي برخاست زيرا چون ابوسعيد در سال 735 درگذشت و او را جانشيني نبود ميان سران مغول كشاكش افتاد كه هر يكي مغول پسري را به پادشاهي برداشتند و با هم به جنگ و كشاكش برخاستند و هنوز يك سال از مرگ ابوسعيد نميگذشت كه سه پادشاهي بنياد يافت و برافتاد و تا سالياني اين كشاكش و لشكركشي پيش ميرفت و ايرانيان كه اين زمان بسيار خوار و زبون ميبودند زير پا لگدمال شدند و چون آذربايجان تختگاه مغول بوده بيشتر اين كشاكشها و جنگها در آنجا رخ ميداد و بيشتر زيان و آسيب به آنجا ميرسيد و مردم از پا افتاده نابود ميشدند. در آن زمانها بود كه شهر تبريز گزند سختي ديد. زيرا آذربايجان كه در دست سلطان احمد ايلكاني ميبود و او امير ولي استرآبادي را به فرمانروايي تبريز گماشت و در سال 787 تقتمش خان پادشاه دشت قپچاق به دشمني سلطان احمد، ناگهان پنجاه هزار سوار مغول بر سر شهر فرستاد كه امير ولي بگريخت و مردم بيش از يك هفته جنگ و ايستادگي نتوانستند و مغولان به شهر درآمده آن چه گزند و آسيب بوده دريغ نگفتند. پس از اين گزندها نوبت تيمور و لشكركشيهاي او رسيد. در زمان او آذربايجان چندان آسيب نديد. ليكن چون دوره او به سر رسيد آذربايجان بار ديگر ميدان كشاكش گرديد زيرا چنان كه در تاريخهاست، نخست خاندان قراقويونلو (سياه گوسپندان) با دستههاي بس انبوهي از تركان به آنجا درآمدند و بنياد پادشاهي نهادند و هميشه در جنگ ميبودند و پس از آن نوبت آق قويونلو (سپيد گوسپندان) رسيد كه همچنان با ايلهاي انبوهي به اينجا رسيدند و بنياد پادشاهي نهادند و هميشه در جنگ و كشاكش ميبودند و تا برخاستن شاه اسماعيل صفوي صفوي در سال 906 كه هفتاد سال از تاريخ ابوسعيد ميگذشت، آذربايجان هميشه ميدان لشكركشيها و جنگها ميبود و به گمان من بايد انگيزه برافتادن زبان آذري را از شهرهاي آذربايجان و رواج تركي را در آنها اين پيشامدهاي هفتاد ساله دانست. زيرا در اين زمان است كه از يك سو بوميان لگدمال و نابود شدهاند و از سوي دگر تركان به انبوهي بسيار رو به اينجا آوردهاند و بر شمارهي ايشان بسيار افزوده. در زمانهاي پيشين، تركان بيشتر در ديهها مينشستهاند ولي اين زمان چون فرمانروا ميبودند، شهرها را فرا گرفتهاند و زبانشان در آنجا رواج يافته است.».
جستار (موضوع) از ميان رفتن يك زبان و حل شدن آن در زبان دگر، جستار نويني نيست، در تاريخ از اين دست بسيار بوده، نمونههاي آن از ميان رفتن زبانهاي مردم مصر و شمال آفريقاست كه جاي خود را به زبان تازي داده و نيز زبانهاي برخي از مردم ماورالنهر، اران، آذربايجان و روم شرقي (آسياي صغير) كه در زبان تركي حل شدند. بر اثر سلطه استعمار بر قاره آفريقا، ميتوان گفت كه زبانهاي بومي به حاشيه رانده شدند و در زبان استعمارگران حل شدند. افزون بر مردم شمال افريفا كه در سدههاي نخستين اسلامي، زبان خود را از دست داده و عرب زبان شدند، در دو سده اخير، بقيه آفريقاييها نيز زبان خود را از دست دادند و انگليسي زبان، فرانسه زبان و پرتغالي زبان شدند. حتا بخش قابل توجهي از مردم الجزيره كه زبانشان به عربي برگشته بود، دو زبانه شدند. يعني در كنار زبان تحميلي عربي، فرانسهزبان نيز شدند و... (پژوهشكده تاريخ و فرهنگ ايران زمين)
ما ميدانيم تا زمان سلجوقيان پاي تركان به آذربايجان باز نشده يا درست باز نشده بودي، پس چگونه زبان آنها پيش از خود آنها در آن گوشه رواج يافتي. اين به مانند اين است كه گوييم زبان مصريان پيش از گشايش اسلام كشورشان را، تازي بوده.
در كتاب «تاريخ آذربايجان» چاپ باكو در اين مورد ميخوانيم:
«بسياري از اقوام مشرق زمين در روزگار كنوني به زباني كه نياكانشان گفتگو ميكردند، سخن نميگويند. براي نمونه در آسياي ميانه زبانهاي ايراني خوارزمي، سغدي، باختري و پارتي جاي خود را به زبان تركي دادهاند، ولي نفوذ يك زبان به مفهوم تنگ كردن تمام ميدان بر بوميان نيست. از اين رو اقوام كنوني، فرزندان مستقيم نياكان بومي سرزمين خوددر روزگار گذشتهاند. اينان تا روزگار ما ريشههاي فرهنگي، تاريخي، قومي و نژادي خود را نگاه داشتهاند».
شايان نگرش است كه زبان امروز آذربايجان داراي بسيار واژگان ايراني است كه اگر فردي آشنا به زبانهاي ايراني و تركي باشد به آساني آگاه ميگردد كه بسياري از واژگاني كه با فرهنگ و شهر آييني در پيوند است از واژگان زبانهاي ايراني است كه نشان ميدهد كه تركان هر واژگاني كه نداشتند، از زبانهاي ايراني به ويژه پهلوي آذري گرفتهاند، به گونهاي كه امروزه، زبان آذربايجانيان بسيار با زبان ساير تركي زبانها متفاوت است، به گونهاي كه زبان آذربايجانيان براي آنان قابل فهم نيست.
گذري كوتاه به تاريخ ايران پس از اسلام
تاريخ نگاران برجستهاي چون ابن حوقل و مسعودي در سده چهارم هجري هنگام سفر به بخشهاي ايران از قومهاي مختلف ايران ياد كردهاند كه در اران، آذربايجان، دربند، قفقاز، خراسان، سيستان، ارمنستان و دگر بخشهاي شرق و غرب و جنوب ايران زندگي ميكنند و همه به زبان پارسي سخن ميگويند.
مسعودي تاريخ نگار برجسته در سده دهم ميلادي/ چهارم هجري، مينويسد:
«ايرانيها مردمانياند كه، حد كشورشان كوهستانهاي ماهات و جز آن و آذربايجان تا بلاد ارمنستان و اران و بيلقان تا دربند كه باب الابواب است، و تا ري و طبرستان و مسقط و شابران و جرجان و ابرشهر، كه نيشابور است، و هرات و مرو و ديگر از شهرهاي خراسان و سجستان و كرمان و فارس و اهواز و آن چه كه اكنون بدين قسمت پيوسته است... و همه اين شهرها كشور واحدي بوده كه پادشاه و زبان واحدي داشته... جز اينكه در پارهاي موارد زبانشان با هم مبانيت داشته اما اين زبان واحدي است زيرا الفباي آن واحد است و يكسان نوشته ميشود و بهم پيوستن حروفش مشابه است اما جداييهاي آن در فهلوي يا دري يا آذري و جز اينها، از زبان فارسي است.»پس به آساني آشكار است مسعودي آذريها را به عنوان بخشي از خانواده بزرگ پارسي زبان به شمار ميآورد.
استخري، جهانگرد هم زمان مسعودي نيز زبان آذربايجانيان را پارسي ميداند.
ياقوت حموي (سده سيزدهم ميلادي)، نيز مينويسد: «سكنه آذربايجان، چهرههايي زيبا و پوستي خوش رنگ دارند و به زباني كهآذري خوانده ميشود سخن ميگويند كه اين را خودشان ميفهمند و لا غير».
رسميت زبان پارسي و موقعيت ممتاز آن، تا سده دهم هجري حتي در دربار تركان عثماني ادامه داشت، به گونهاي كه در دوران تركان عثماني نامهها و نوشتهها به پارسي بود و در مكتب خانههاي عثماني زبان پارسي، زبان نخست بود.
آوردن رباعيهاي بيش از سد چامه گوي (شاعر) آذري و اراني در كتاب «نزهت المجالس» در سده هفتم هجري نشان ميدهد كه بخشهاي اران و آذربايجان از ديرباز پايگاه فرهنگ و زبان ايراني بوده است.
تا اين كه همان گونه كه پيشتر رفت آذربايجان به سبب ويژگيهاي ممتاز جغرافيايي و چمنزارهاي سرسبز كه همواره براي بيابان گردان دامدار كشش فراوان داشت پس از يورش تركان غز در نيمه سده ششم هجري،كم كم دستههاي دگر از تركان به آذربايجان روي نهادند، با اين حال تا آغاز صفويه، زبان پارسي هنوز در اران و آذربايجان موقعيت ممتاز داشت.