عرب های خوزستان
- توضیحات
- دسته: تیره های ایرانی
- بازدید: 54860
نژاد: اعراب خوزستان معمولاً سامی نژاد از نظر ظاهری سبزه با موهای سر پرپشت و در عین حال از نظر بدنی کم مو هستند. اما در میان ایشان سفید پوست چشم رنگی و موبور و حتی سیاهپوست نیز دیده میشود و این تفاوت رنگها مربوط به مبداء اصلی مهاجرت ایشان است. بعضی از عربهای خوزستان دارای نژادی عیلامی هستند.
مذهب: مسلمان-شیعه اثنی عشر
درمیان مردم خوزستان، عربهایی وجود دارند که دارای دین ومذهب صابئی هستند که در واقع بازمانده پیروان حضرت یحیی نبیاند و در کنار رودخانه کرخه و رودخانه کارون سکنی دارند و بیشه اکثر آتها طلا فروشی است. لباس محلی: مردان دشداشه میپوشند که لباسی یکسره و بلند تا مچ پا و معمولاً سفید رنگ و در تابستان نیز خنک است.
زبان: خوزستانیها به دو لهجه عربی تکلم میکنند :
۱-کارونی: که نزدیک لهجه کویتی هاست وشامل شهرهایی همچون آبادان وخرمشهرو شادگان و.. میشود)
۲- کرخهای : همسان لهجه استانهای جنوبی عراق بصره، عماره و ناصریة است وشامل شهرهایی همچون اهواز وسوسنگرد وهویزه و.. میباشد).
تعصب: معمولاً عربهای خوزستان نسبت به عشیره و زبان وفرهنگ خود پایبندی دارند.
شیخ: عرب خوزستان قبایل مختلفی هستند که هر قبیله برای خودش یک شیخ دارد که به اصطلاح نماینده و رئیس آن قبیلهاست.اولین طایفه عرب تبار ایرانی بنام کعب ازحاشیه کوشک وهویزه وارد خوزستان شده ودرکنارههای مرز به دام داری وگذران زندگی سپری میکردندبعلت باز بودن مرزها جمع دیگری ازاعراب ایرانی تبار وارد ایران شده این مهاجرت حتی در رژیم گذشته ادامه داشته وممعانعتی وجود نداشتهاست
فصل در میان اعراب خوزستان
به جبران خسارت مادی یا معنوی و یا جانی در میان اعراب جهت حل اختلاف میان دو طرف از دو عشیره و یا از دو طرف از یک عشیره، فصل میگویند. فصل در لغت به معنی جدا کردن و فیصل دادن است و از نظر عرف عشایر جهت رفع فتنه و برقراری صلح میان دو طرف دعوا به کار میرود که بخش عمدهٔ آن را به خانوادهٔ آسیبدیده میدهند. پرداخت فصل بسته به نوع خسارت بر عهدهٔ خانوادهٔ فاعل (زیان زننده) یا خانواده و عشیرهٔ فاعل به صورت مشترک است؛ مثلاً در پرداخت فصل قتل، مبنا بر این است که خانوادهٔ قاتل یک سوم مبلغ فصل را بپردازند و دو سوم دیگر از میان عشیرهٔ قاتل جمعآوری میشود. هر فرد از عشیره که به سن قانونی رسیده باشد باید در پرداخت این دو سوم مشارکت ورزد. معمولاً اعراب خوزستان ترجیح میدهند که مسائل و اختلافات میان خودشان را بدون مراجعه به مراجع قانونی، به صورت داخلی حل و فصل نمایند. فصل میتواند پول یا حتی زن باشد که در آن صورت به آن فصیله میگویند.
عرب کَمَری
عربهایی را میگویند که در مجاورت بختیاریها زندگی میکنند با ایشان وصلت کردهاند؛ از نظر رسم و رسوم و زبان و... اشتراکات زیادی با بختیاریها پیدا کردهاند. اما در اصل بختیاری نیستند. در حقیقت عرب کمریها اعرابی هستند که اصطلاحاً در کوه و کمر زندگی میکنند و وجه تسمیه ایشان نیز همین است. زبان ایشان در اصل عربی است که به عربی عراق بیشتر نزدیک است تا اعراب خوزستان و به مرور زمان با گویش بختیاری ترکیب شدهاست و اصطلاحاتی مخصوص به خود پیدا کردهاست طوری که فهم آن هم برای اعراب و هم برای بختیاریها ممکن نیست. مثلاً: اصطلاح «چطور هستی؟» که در احوال پرسی به کار میرود به لهجهٔ عرب کمری میشود «چی چینَک» در حالی که همان به لهجهٔ عربهای خوزستان و همچنین عربهای عراق میشود «اِشلونک». اما عبارت «تخم مرغ» به لهجهٔ عرب کمری میشود «بیاض» که عراقیها نیز همین اصطلاح را به کار میبرند در حالی که به لهجهٔ عربهای خوزستان میشود «دحرویة». همچنین تلفظ «ج» که اعراب خوزستان در بیشتر کلمات آن را به «ی» تبدیل کردهاند مثل «ریل» به جای «رجل» یا «دیایة» به جای «دجاجة» اما عرب کمریها همچنان «ج» را تلفظ میکنند.
عرب کمریها معمولاً هم به گویش بختیاری و هم به لهجهٔ عرب کمری و گاهی نیز به عربی خوزستانی تسلط کامل دارند. عرب کمریها به دیگر اعراب خوزستان، اصطلاحاً عرب بَرّی میگویند عرب برّی یعنی عربهایی که در برّ یا زمین مسطح زندگی میکنند.
دیدگاهها
اصل سامی از نام سام فرزند نوح علیه السلام گرفته شده که جد همه ی این اقوام و تمدنهاست که در تورات ذکر شده است (4) .لاذم به ذکر است که طبق روایت تورات عیلام و آشور فرزندان سام هستند. در روایتی از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آمده که ( سام ابو العرب و یافت ابو الروم و حام ابو الحبش) (سام پدر عرب است و یافث پدر روم و حام پدر آفریقایی ها است) (5) چندین حدیث دیگر نیز به این معنی از رسول الله روایت شده است.
در زبان سامی عیلامیان 760 کلمه و فعل یافت شده که با عربی مشترک است. البته بعضی کلمات عیلامی هنوز در بین بومیان عرب خوزستان رواج دارد. به طور مثال کلمه "عگله" که در عربی فصیح به آن بئر گفته میشود به معنای چاه و یا "حوش" که در عربی بیت به معنای خانه است.
و اما در مورد زبان کنعانیان که اقوام نخستین ساکن فلسطین در هزاره سوم قبل از میلاد هستند دانشمند لغت شناس ایتالیایی دکتر فرانز اروللی، کسی که فهم زبان ایبلائی( لهجه ای آکدی کنعانی) را آسان کرد، ارتباطی محکم بین زبان عربی و کنعانی قائل است. ایشان تاکید میکنند که این ارتباط از ظاهر مفردات کنعانی به تنهایی قابل تشخیص است. مانند: فمو (الفم=دهن) ، عینو ( العین=چشم)، ابو (الاب= پدر)، بن (الابن=فرزند پسر) ، برت (البنت= فرزند دختر)، یدو (ید=دست) ، بکر (الابن البکر)، دبیحه (ذبیحه=قربانی) و همچنین الفاضی واضح مانند تدبیرو، کلماتو و ...
مورخان لغت های سامی را به 4 گروه تقسیم کرده اند: لغت های سامی شرقی، که شامل بابلی و آشوری و عیلامی. لغت های سامی شمالی که شامل اموری ارامی . لغت های سامی غربی: شامل کنعانی و عبرانی و موابی و فینیقی و مجموعه لغات سامی جنوبی: معینی سبئی و امهریه و فصحی. البته ابن تقسم بندی بر اساس پیشرفت های تاریخی که بر این لغت ها وارد شد نیست و یک تقسیم بندی جغرافیایی است.
ذکر این نکته جالب است که سبب نامگزاری لغت قرآن کریم به (اللسان العربی المبین) بر میگردد به اینکه زبان قرآن کریم لغتی (لهجه ای) عربی واحدی نیست. بلکه مجموعه ای از لهجه های عربیست که در آن زمان در بین ملل عرب سامی رواج داشته(6). و بدین سبب برای همه عرب های آن زمان مبین (روشن) بوده. و اگر دقت کنید در تمام قرآن لفظ لسان عربی به معنای زبان عربی وجود دارد و نه لفظ لغة عربی به معنای لهجه. (لسان العربی المبین) زبانیست که از حیث فصاحت و بلاغت همه ملل سامی شرق میانه را حیران خود ساخت.و این زبان که تنظیم کننده آن خالق هستیست، تبدیل به عاملی در اتحاد لغوی همه عرب ها و سامی ها شد. و ناگاه سامی ها با وجود اختلاف مناطق زندگی و قبائل و مللشان در در روزگاری که از زبان سامی مادر فاصله گرفته بودند، کم کم شروع به تکلم به زبان فصیح قرآن کریم کردند.
آنچه در علم تاریخ وجود دارد عیلامیها از نظر زبانی یک گروه تک زبانه هستند.یعنی متعلق به هیچ یک از دسته های زبانی دنیا مانند هندواروپایی،سامی،آلتایی،دراوید ی و ... نیستند.از نظر جغرافیایی هم تمدن عیلام در سرزمینهایی بوده است که در انها هیچ گاه و همچنین امروزه نیز عربها زندگی نمی کنند.
در مورد اشتراک واژگان نیز باید گفته شود که در همه زبانهای دنیا با دسته بندی های مختلف واژگانی رسوخ ونفوذ کرده اند.همانطور که در زبان فارسی که از نظر ساختاری و گرامر و قواعد جز دسته زبان های هندواروپایی است از زبان عربی که جز دسته زبان های سامی است واژگانی وجود دارد و همچنین برعکس واژگان زیادی از فارسی میانه و فارسی امروزه در زبان عربی وجود دارد که عربها انها را یا به همان شکل فارسی آن و یا به شکل معرب تلفظ می کنند مانند کلمه عسکر که معرب کلمه لشکر است.
پس تبادل وازگان در زبانها زبطی به اینکه هر دو زبان یک ریشه دارند ندارد.
اینکه سامی ها وعیلامی ها را از یک ریشه و خانواده بدانیم بسیار حرف غیر علمی و در واقع من دراوردی است چون در علم تاریخ و زبان شناسی اصلا چنین نظریه ای وجود ندارد.
دوستی در یکی از کامنتها در جمع بندی زبان هایی که جز دسته بندی زبان های سامی هستند زبان عیلامی را آورده است که همانطور که اشاره کردم زبان عیلامی هیچ ربطی به دسته زبان های سامی ندارد.به نظر نمی رسد گروهی از روی تعصب سعی دارند با جعل و تحریغ علم تاریخ و زبان شناسی عربها را ساکنان باستانی خوزستان و ایران بدانند امااینگونه جعل و تحریفات حتما نتیجه برعکس خواهد دشات چون تاریخ و زبان شناسی علم هستند و نمی شود علم را تحریفو جعل کرد و از ان در جهت اهداف سیاسی استفاده کرد.
اکثریت زبان شناسان زبان عیلامی را یک زبان تک حانواده می دانند یعنی ان را متعلق به هیچ یک از دسته زبان های دنیا نمی دانند اما گروهی دیگر زبان عیلامی را جز دسته زبان های دراویدی می دانند.دراویدی به مردمان آسیای جنوبی گفته میشود.بنابراین همیشه فرضیه کوچ عیلامیها به فلات ایران وجود داشته است.
برای مطالعه بیشتر در مورد زبان عیلامی می توانید به دو منبع زیر رجوع کنید.
1. David W. McAlpin: Proto-Elamo-Dravidian. The Evidence and its Implications. The American Philosophical Society, Philadelphia 1981. ISBN 0-87169-713-0
2. http://starling.rinet.ru/Texts/elam.pdf
ما همه بندگان خدا هستیم و هرکس عملی انجام دهد چه خوب و چه بد در مقابل باری تعالی جوابگو خواهد بود و هیچ کس به جای دیگری مجازات نمی بیند خلاصه کلام ((ان اکرمکم عند الله اتقاکم))همانا برترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست پس باهم برادر باشیم تا دشمن
گویش اون دگرگون میشه یا یک بندواژه افزوده یا کم میشه یا کاربرد واژه دگرگون میشه. برای نمونه همسانی زبان انگلیسی و پارسی چون هر دو از یک خانواده هستند //// سگ = dog --- تاریک = dark ---- پرچین (با شاخ برگ دیوار دور چیزی کشیدن)== prison یعنی زندان --- اردک = duck -- گاو = cow -- نو = new -- پا = pumice(سنگ پا)و هزاران واژه دیگر گه در این زمان نمی گنجد . یک نمونه دیگر برای وام واژه( کاب )و در انگلیسی(cube) که در سانسکریت یعنی چهارگوش که از زبان پارسی به درون زبان عربی رفته که به راستی یک واژه هندو اروپایی است . در زبان عربی چند واژه از کاب ساخته شد یعنی عربیزه شده ( کعبه - مکعب )---- خواهش میکنم دانش زبان شناسی خودتون رو افزایش بدهید تا دیگران را خواسته یا ناخواسته گمراه نکنید یا چیزی رو بی خودی به خودمون بچسبونیم -- اینجانب 4 سال زبان های باستانی توی دانشگاه تهران خوندم اما هیچ همسانی میان زبان عیلامی و عربی پیدا نکردم .تازه هر خانواده زبانی ویژگی گفتاری خودش رو داره برای نمونه در خانواده زبانهای سامی 90 درصد واژه ها با لب و یک چهارم پایانی زبان یا با زبان کوچک و ته (حلق ) بیان میشه اما در زبانهای هند واروپایی 98 درصد واژه ها با لب و زبان و دندان ادا میشود (از جمله پارسی). تازه هر خوانواده زبانی سامانه واژه سازی خودش رو داره برای نمونه خوانواده زبان های هندو اروپایی به پیشوندی پسوندی نامور است .یعنی باافزودن پیشوند و پسوند به واژه مادر واژه ای نو ساخته میشود. که این سامانه بیشترین توان واژه سازی را نسبت دیگر خانواده های زبانی داراست .
به نظر بنده بهترین نظر و دیدگاه آقای امیر محمد دادن وبس
ولی خدمت دوستان عزیزی که میفرمایند عیلام سامی نیست من فقط اشاراتی بکنم و بقول مثل اگر عاقل است یک اشارت بس است
شما لطف کنید مراجعه کنید به کتاب تاریخ گمشده عیلام از والتر هنتس و یا ایران در سپیده دم تاریخ از جرج کامرون ویا تاریخ ایران از دکتر گوستاولوبون ویا الواح بابل از ادوارد شی یرا ویا سیرتمدن از رالف لینتون ویا الواح سومر از سمیوئل نوآکرامر وکتب زیاد دیگر .......
تا یادم نرفته کتب و نظریات دکتر پاتس فوق العاده مستند و باستان شناسانست و نه فقط پاتس بلکه تمام نویسنده گان فوق باستان شناسند وآثار شان مستند نه اراجیف تاریخی که به عللی کم و زیاد شده باشد
ومن الله التوفیق
یعرب بن قحطان شخصیتی در اساطیر عرب است که فرمانروای یمن بوده و نسل اعراب قحطانی (یا اعراب اصیل) جملگی به او میرسد.
برخی حتی اعتقاد دارند که او پدیدآورندهٔ زبان عربی بوده و از همین رو به یعرب (یعنی عربیگو) ملقب شده و برخی دیگر او را اولین کسی میدانند که به عربی نوشتن آغاز کرد و نوحهٔ آدم بر غم فرزندش هابیل را به زبان عربی و به شعر درآورد.
یعرب به قولی نوهٔ هود پیامبر و به قولی دیگر از نوادگان سام بن نوح بود.
عرب عاربه به معنای عرب خالص است و عرب مستعربه، عرب غیر خالص هستند.(صحاح اللغه جوهری، ماده عرب). در مجمع البحرین در ماده عرب آورده است که عرب مستعربه، عرب هایی هستند که به زبان حضرت اسماعیل(ع) سخن گفته اند.
جوهری در صحاح اللغه گفته است که اولین کسی که به زبان عربی سخن گفت یعرب بن قحطان است و ریشه همه قبایل عربی یمن همین شخص است. (صحاح اللغه، ماده عرب). در مجمع البحرین این دیدگاه جوهری را آورده است. در کتاب لسان العرب هم آورده است که اولین کسی که خداوند زبان او را به زبان عربی به سخن آورد، یعرب بن قحطان است و این یعرب پدر و ریشه قبایل یمن است و همین قبایل یمنی را عرب عاربه می گویند.(لسان العرب، ماده عرب). در لسان العرب گفته است که حضرت اسماعیل در میان عرب عاربه نشو و نما یافت و به زبان آنان سخن گفت و اسماعیل پدر و ریشه عرب مستعربه است.(لسان العرب، ماده عرب).
بر اساس آنچه که مورخان و نسب شناسان گفته اند، مردم شبه جزیره عربستان در یک تقسیم بندی کلی به دو قسم تقسیم می شوند: جنوبیان و شمالیان. همه قبایل ساکن در یمن و اطراف آن را قبایل جنوبی و قبایل دیگر را که در جاهای دیگر عربستان ساکن بودند قبایل شمالی می نامند. قبایل جنوبی به یعرب بن قحطان می رسند و به این خاطر این قبایل را قحطانیان هم می نامند. قبایل قحطانی را عرب اصیل و خالص می گویند و اولین بار در میان اینها زبان عربی کنونی پیدا شد.(این اطلاعات را می توانید در این کتابها ملاحظه کنید: صحاح اللغه، لسان العرب و مجمع البحرین. تاریخ اسلام، ج 1، ص 86 نوشته جعفریان، فروع ابدیت، ج 1، ص 16، چاپ اول، سیره ابن هشام، ج 1، ص 1 به بعد، چاپ مهر، اسلام و عقاید و آراء بشری، ص 237 به بعد، قبیله قریش، نوشته دکتر خضیر عباس الجمیلی، ص 48 به بعد، تاریخ العرب القدیم، نوشته شیخ احمد مغنیه، ص 6 به بعد، تاریخ العرب فی الجاهلیه نوشته دکتر رشید الجمیلی، ص 24 به بعد و نسب معد و الیمن، نوشته ابوالمنذر کلبی و غیر اینها).
از قبایل یمنی قبیله ای به نام قبیله جرهم به حجاز کوچ کردند و در حجاز مستقر شدند. حضرت ابراهیم، همسرش و پسرش اسماعیل را به مکه آورد و در آنجا اسکان داد و رفت. جناب هاجر و بچه کوچکش اسماعیل در آن بیابان تنها بودند و قبیله جرهم آنها را در آنجا دیدند و در همان جا ماندند. حضرت اسماعیل در میان قبیله یمنی جرهم که زبانشان عربی بود، رشد کرد و از بچگی زبان عربی را مانند زبان مادری یاد گرفت. پس از آن فرزندان حضرت اسماعیل همه به زبان عربی سخن می گفتند. در طول زمان نسل حضرت اسماعیل رو به فزونی گذاشتند و قبایل زیادی به وجود آمدند. این قبایل را عرب مستعربه می گویند.
اگر از حضرت اسماعیل آغاز کنیم و به طرف پیامبر اسلام بشماریم به شخصی به نام عدنان می رسیم. همه قبایل شمال را که عرب مستعربه هستند، قبایل عدنانی هم می گویند:
حضرت اسماعیل = نابت = یشجب = یعرب = تیرح = ناحور = مقوم = ادد = عدنان = معد = نزار = مضر = الیاس = مدرکه = خزیمه = کنانه = نضر = مالک = فهر = غالب = لوی = کعب = مره = کلاب = قصی = عبد مناف = هاشم = عبد المطلب = عبد الله = حضرت محمد(ص).
همانطوری که ملاحظه می کنید پیامبر اسلام(ص) با بیست و یک واسطه به عدنان می رسد و بر این اساس پیامبر ما عدنانی است و همه قبایل عدنانی، عرب مستعربه هستند و با این محاسبات، پیامبر اسلام(ص) در اصل عرب نبودند و جد بیست و هشتم آن حضرت عرب شده است.(این اطلاعات، در همان منابع و مآخذ آمده است).
پیامبر اکرم(ص) از سلاله حضرت ابراهیم (ع) است ولی حضرت ابراهیم علیه السلام عرب نبوده است، وقتی حضرت اسماعیل وارد طایفه جرهم در اطراف مکه شد، با آنان ارتباط خویشی برقرار کرد و طایفه آنان را مستعربه می گفتند. در ضمن عرب بودن یا نبودن به دو معنا است:
الف: لغت و زبان عربی داشتن
ب: نژاد عربی داشتن
پیامبر اکرم (ص) به معنای اول عربی بود و به معنای دوم از جانب پدر غیر عربی و از نژاد حضرت ابراهیم(ع) محسوب می شود. البته عرب جاهلی دو دسته بودند:
1- قحطانیان، فرزندان یعرب بن قحطان و بومیان یمن و جزیره العرب بوده که عرب عاربه نامیده می شدند.
2- عدنانیان، فرزندان حضرت اسماعیل بن ابراهیم(ع) بوده که نتیجه ازدواج حضرت اسماعیل(ع) با طایفه جرهم بوده و اینان را عرب مستعربه می گویند و طوایف فراوانی از آنان پدید آمد که معروف ترین آنها همان قریش است و بنی هاشم از قریش می باشند.
این نکته را هم یادآوری می کنیم که در کتاب [تاریخ تحلیلی اسلام] نوشته دکتر سید جعفر شهیدی، عرب قحطانی و عرب عدنانی، به شکل دیگری معرفی شده اند. در این کتاب عرب قحطانی را عرب ناخالص و عرب عدنانی را عرب خالص معرفی کرده اند در حالی که بر عکس این است و عرب قحطانی عرب خالص هستند و عرب عدنانی عرب غیر خالص هستند. پیامبر اسلام(ص) به عرب عدنانی مربوط است و در نتیجه عرب ناخالص می شود
بله که قبر غیر عرب در اهواز هست پس فکر کردی علی ابن مهزیار عرب بوده. علی ابن مهزیار خوزی اصیل بوده و فارسی به لهجه ی خوزی زبان مادری اش بوده. در ضمن تا سن 40 سالگی مسیحی بوده و پس از اسلام آوردن و آشنایی با دین و مذهب شیعه نام علی رو برای خود انتخاب کرده. قصه ی علی ابن مهزیار هم مثل قصه ی علی ابن سینا میمونه که شما اونها رو عرب فرض میکنید. اما در اصل عرب نیستند. حتی شما هم در اصل عرب نیستید. همانطور که در دنیای امروزی انگلیس و آمریکا مردم ملل مختلف رو تحت تجاوز فرهنگی قرار دادن همانطور هم عرب های شبه جزیره ی عربستان که در اصل فقط اونها عرب هستند
بله دقیقا مهزیار اسم ایرانی هستش اما پسرش علی اسم اسلامی داره چون مسلمان شده بودند اون موقع دیگه مهزیار مخفف اسم ماه زیار هست که به غلط مازیار مینویسن درستش همون ماه زیار هست الان تو گویش لری بختیاری مهزیار میگن چون ماه و راه و کاه و...نمیگن مه ره که تلفظ نمیکنن معمولا الف از حروف می افته تو این واژه ها
اولا زبان عرب های خوزستان لهجه نیست بلکله یک زبان کامل است .ما مستعرب نیستیم عرب اصیل هستیم متاسفانه خیلی توهینها به عرب های اصیل خوزستان شده واین خود یک سیاست خطرناکی است وسبب فتنه خواهد شد .عرب های خوزستان مهاجر نیستن بلکه از زمان های خیلی دور ساکن منطقه ی خوزستان کنونی هستند.
مسئله سر نژاد و زبان هست...
صحبت از نژاد که اصلا منسوخ شده چون نژاد خالص دیگه معنی نداره خصوصا ایران...
صحبت سر زبان هست، که علم زبان شناسی خیلی مسائل رو مشخص کرده...
خیلی از ساکنان شبه جزیره عربستانو عراق و ایران و شام شمال آفریقا زبان عربی رو گرفتن و این به معنای نژاد عربی نیست. ولی شما اگر بخواهید کسی که زبان عربی داره رو بگویید عرب حق دارید، ولی اینکه بگویید عرب اصیل که مربوط به هزاران سال پیش هست، زیاد علمی نیست.
این قضیه در مورد ترک زبانان هم صادقه.
در مورد استرالیایی ها و آمریکایی ها هم همینطور...
در کل مهم ایران و اسلام و اتحاد امت اسلام هست نه قوم و قبیله و زبان..
اعراب خوزستان برخی مهاجر از عراق و عربستان وبحرین بوده ولی اکثریت آنها ایرانی الاصل هستند
یعنی قبل از اینکه آریایها وارد ایران شوند در خوزستان یعنی تمدن عیلام اعراب زندگی می کردند
فرمانده لشکر داریوش شاه یک عرب خوزستانی بوده
به عبارتی اعراب خوزستان ایرانی ترین قوم ایران هستند
عیلامی ها قومی تکخانواده هستند که بازماندگان انها خوزی ها هستند که اسم خوزستان از نام قوم باستانی انها برخاسته است واینکه باید بکویم که همه ی خوزستان عرب نیستند که فقط در مورد انها بحث می کنید بلکه بختیاری ها و لر ها وفارس ها و ترک های قشقایی نیز ساکن این استان هستند
ابن بطوطه کمی پیش از به قدرت رسیدن صفویان در ایران از خوزستان بازدید کرده و می نویسد که مردم هویزه هم عجم هستند(↑ ایرج افشار سیستانی_خوزستان و تمدن دیرینه آن جلد۱، ص۳۵_۴۶) .
در رمضان ۸۴۵ه. ق. سید محمد مشعشع با بسیاری از عشایر عرب به خوزستان حمله کرد و هویزه را که ساکنانش پارسی زبان و عجمبودند، تصرف کرد. ابن بطوطه، که یک سده پیش از ورود سید محمد مشعشع از هویزه عبور کرده بود، نوشته است که مردم آنجا عجم بودهاند. این حمله در مبحث تطورات نام سرزمین خوزستان، فصل نوینی بازنمود، بدین نحو که اعرابی که از واسط، دوب، ثبق، نازور و جزایر عراق، با سید محمد به خوزستان آمدند(↑ ایرج افشار سیستانی_خوزستان و تمدن دیرینه آن جلد۱، ص۳۵_۴۶)
با وجود مهاجر بودن اعراب خوزستان، با توجه به خصوصیات فیزیکی و حتی چهره، واژه های فارسی خوزستانی که در زبان اعراب خوزستان وارد شده نشان از ترکیب و اختلاط با برخی بومیان خوزستان مانند بختیاری ها در ایشان هویداست. علاوه بر این حتم روایت تاریخی که هویزه، گبان یا قبان و دورک قدیم (شادگان امروزی) که در نوار مرزی جنوب غرب خوزستان واقع شده بودند و همگی تا پیش از عهد صفویان و عبور سید محمد مشعشع از اروند رود و حمله به شهرهای یاد شده، عجم بوده اند(در جایجای سفرنامه ابن بطوطه ذکر شده است)
نشان می دهد با توجه به اینکه اثری از آن بومیان عجم نیست انها در مردم مهاجمان مختلط گشته اند. چنانچه طایفه ساکی در هویزه نسب خود را عجم می دانند. هسته قدیم شهر شادگان امروزی نیز مردمی زندگی می کنند که به زبانی غیر عربی و مشابه قنواتی(گویشی از فارسی خوزستانی قدیم) سخن میگویند.
نکته ای دیگر که از همه این منابع تاریخی مستند تر است حفظ "علم نسب" در میان طوایف عرب خوزستان است. نسب اینان مشخص و در مجالس عشیره ذکر گردیده و بدان افتخار می شود. در اینجا طوایف عرب خوزستان و تاریخچه انها را ذکر می نماییم.
نام و تاریخچه طوایف عرب ایران
"""""بنی طرف""""""
(شامل زیر شاخه های عبیداوی، بیت سیاح، حردانی، حمادی، مزرعه، فریسات، سواری و.. می باشد)
این طایفه از طوایف معروف عرب و یمانی است. این طایفه به قبیله طی منسوب است و طی سلسله مراتب نسبشان به "حاتم طائی یمنی" می رسد که مثل سخاوتمندی وی حتی در ادبیات فارسی نیز وارد شده است. این طایفه در قرن هشتم از "یمن" وارد "عراق" شد. . "سیصد سال" پیش دستههایی از بنی طرف به طریقی که نامعلوم است از اروند رود عبور کرده و وارد ایران شدند (قبایل و عشایر عرب خوزستان، عزیزی بنی طرف، یوسف، ص۶۷) .
"""""بنی کعب"""""
(شامل زیر شاخه های الهایی، عساکره، خنافره، دریس، البوغبیش، شریفات و.. می باشد)
این طایفه یمانی است و نسب آنان به کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن از مشهورترین تیره های قبیله هوازن عدنانی برمیگردد. بنی کعب پیش از ورود به عراق در ناحیه حفرالباطن میان """"حجاز و عراق""""ساکن بودند، اما براثر قحط و خشکسالی به العماره در عراق مهاجرت کردند(عبود خالدی، سیره قبائل عرب ایران فی خوزستان، ج۲، ص۳۹، قم ۱۳۷۳ ش.) .کسروی [۱۲] آن (مهاجرت به ایران) را با سالهای آغازین سلطنت شاه عباس کبیر (۹۹۶ـ ۱۰۳۸) مقارن دانسته است؛ بدین ترتیب که افراسیاب پاشا، حکمران سلسله مستقل دیّریان بصره ، شهر قُبان، میان خرمشهر و دهانه بهمنشیر، را تصرف کرد و برای حفظ امنیت مرزهای قلمرو خویش، کعبیان را از عراق بدانجا کوچاند(↑ احمد کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ج۱، ص۱۳۰، تهران ۱۳۶۲ ش.)
"""""عباده"""""
(شامل زیر شاخه های آل قاطع،بروایه، عچرش، دغاغله، کروشات، طویرات و ..)
عباده قبيله ايست یمانی از اعراب عدناني ، كه رشيد نسبي آنها بدين شرح است : ((عباده بن عقيل بن عامر بن كعب بن ربيعه بن عامر بن صعصعه بن معاويه بن بكر بن هوازن بن منصور بن عكرمه بن خصفه بن قيس عيلان )). عباده از بزرگترین طوایف عرب است که در زمان پیامبر از یمن به مدینه کوچ کردند تا پیامبر را در جنگ یاری نمایند اين قبيله پس از مهاجرت به عراق در مناطق مختلف عراق پراكنده شدند. برخی از طایفه عباده در حمله سید محمد مشعشع در زمان صفویان با وی همراه بودند (احمد کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ج۱، ص 21). اما برخی دیگر از تیره های عباده مانند دغاغله بعد ها به ایران کوچیدند.عشیره دغاغله تا 150 سال قبل در منطقه ای به نام شط خیضر واقع در عراق زندگی میکردند پس بوجود امدن تنشی با عشیره میاح و کشت و کشتاری که حسب نقل ناقلان بسیار فجیع بودتصمیم به مهاجرت به ایران کردند.
"""""باوی"""""""
(شامل زیر شاخه های سلامات، العمور، آل حمید(الحمید)، زرگان، نواصر و.. می باشد)
این طایفه شاخهای از قبیله مشهور عرب «ربیعه بن نزار» است که از طوایف عدنانی و یمانی است.
اخیرا شیخ سمیر باوی بزرگ این طایفه صحبتهای وطن پرستانه ای نموده که خشم عمال استعمار را برانگیخته است.
"""""خزرج"""""""
خزرج یا محرف آن خسرج یکی از دو قبیلهٔ عرب اصلی مدینه بود. قبیلهٔ دیگر اوس بود. انصار از این قبایل بودند. خزرجیان از نوادگان اوسیان بودند. داستان جنگ اوس و خزرج تا زمانی که پیامبر اسلام در میانشان صلح بر قرار کرد معروف است و نیازی به توضیح ندارد. خزرج پس از خروج از یمن در یثرب ساکن شدند و تا زمانی مطیع یهودیان مدینه بودند. اینان دردوره قاجار در محدوده عراق عثمانی می زیستند که ظاهرا پس از تنش با گروهی از سربازان دولتی، به ایران پناهنده شدند.
"""""آل کثیر"""""
برگنیسی هم زمان مهاجرت آل کثیر به خوزستان را همزمان با حکومت صفویه می داند(برگ نیسی، کاظم، "آل کثیر"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 2، 1374 ش).به گفته جهانگیر قائم مقامی آل کثیر در زمان مشعشعیان( سید محمد مشعشع) از عراق به خوزستان مهاجرت کرده اند. بنا به روایتی (تاریخ قبایل و عشایر عرب نوشته یوسف عزیزی) آل کثیر شاخهای از عشیرهٔ آل فضل است (تحقیقات محلی موسسه آل کثیر).
""""مفتقح"""""
(شامل زیر شاحه های عبدالخان، مزرعه، خصرج، آل بوروایه، کعب و سادات، دیلم و..)
عشایر مفتقح که در قرن نوزده میلادی از جور دولت عثمانی از عراق به خاک ایران مهاجرت کرده اند. به عشایر ،اعراب میانآب (مین او یا مینو در گویش شوشتری )میگویند، چون در بین دو رود کرخه و دز میزیند و در نزدیکی شوشتر محلی به همین نام نیز وجود دارد.
""""مذحجیان یا نیسی"""""
مذحجیان، عرب جنوبی و ساکن یمن بودند و فرزندان مذحج اند که نسب شناسان عرب، نسب او را مذحج بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان آورده اند. از این رو مذحجیان از قحطانیان اند و افزون بر آن از پشت سبأ بن یشجب( مسعودی، علی بن حسین. مروج الذهب و معادن الجوهر. علمی فرهنگی، ۱۳۸۲.)
بیشتر مذحجیان در خوزستان از بنی نخع و از فرزندان نیس پسر ابراهیم پسر مالک پسر حارث نخعی اند و از همین رو به خاندان نیس خوانده میشوند. اینان در زمان قاجار از محدوده عراق به خوزستان کوچیدند. خود نیسی های خوزستان نسبشان را به هانی بن عروه معروف که عقیل فرستاده امام حسین را پناه داد می دانند.
""""بنی کنانه یا چنانه یا چنانی""""""
نسب این قبیله به کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مُضَر بن نزار بن مَعَد بن عدنان که جد قبائل عدنانیست میرسد. این طایفه نیز یمانی است. از دوران پیش از اسلام، فرهنگ و زبان فارسی در میان قبیله کنانی که در شبه جزیره عربستان و در مجاورت مرزهای ایران ساسانی زندگی میکردند نفوذ زیادی داشت و برخی از آنان نیز زرتشتی شدهبودند.اینان بیشتر به نام چنانه شهرت دارند. ازپیش از انقلاب اسلامی چنانه وکعب دردو سوی کرخه در نوار مرزی شهرستان شوش مستقر بودند، چنانه از محدوده شوش بیشتر به عنوان قشلاق استفاده می کرد، اول در محلی دورتر از کرخه مستقر بود، به تدریج به کرخه نزدیک شد، وقتی در دوره رضاشاه به کعب ها زمین دادند تا آنان رابه کشاورزی و یکجا نشینی تشویق کنند برخی در کنار کرخه ماندگار شدند. اثری از حضور طایفه چنانه در خوزستان پیش از عهد صفوی نیست چنانچه حمزه اصفهانی و مقدسی (عبدالحسین سعدیان،سرزمین و مردم ایران، مردم شناسی و آداب و رسوم اقوام ایرانی، انتشارات علم و زندگی، ص۴۶۳_۴۶۴) زبانهای رایج در خوزستان را نام برده و ابن بطوطه تمام سکنه خوزستان را عجم نوشته است.
کاملا صحیح است ولی همه بنده خداییم برتری انسانها به رعایت انسانیت است
همه اقوام ایران از عرب،لر،کرد،بلوچ،ترک،گیلکی،شیرا زی و کل اقوام و زبان و گویش و لهجه ها و...مسلمان و ایرانی و برادریم و هیچ اختلافی بین ما نیست و همه کنار هم کشور سرافراز ایران رو تشکیل می دهیم.
تو ایران هیچ قومی بر قوم دیگری برتری نداره همه و همه ایرانی،مسلمان و برادریم...
زنده باد تمام اقوام و زبانها و مردم ایران زمین.
ما نژادی بنام عیلامی نداریم،دوما کلمات عیلامی در عربی نیستن بلکه به هم سباهت دارن مثل کلمات عبری. شما روی نقشه تمدن عیلام رو بکش!می بینی در جایی بوده که اصلا اعراب پاشون اونجا نرسده.مثل استان فارس یا همدان یاکوههای بختیاری! اگر عیلامیها عرب بودن پس چرا در زمان حمله اعراب به ایران در شهرها فارسها مقاومت کردن پس عیلامیها کجا رفتن؟
در اغاز باید بگم که ارزش هر انسان به خرد و دانایی و انسانیت اون بستگی داره رنگ و نژاد برتری نیست . --- اما این جوری که شما میگین نژاد سامی سپید بوده و پس از امیختگی با دیگر نژاد ها مانند ایرانی ها و ... این شکلی شده / اگه اینجور باشه حتما نژاد روسها و دیگر اروپایی ها چون با نژاد سامی امیخته شده به این صورت دراومده . اقا جان از دید بوم شناسی مردمان سردسیر و معتدل این ویژگی ها رو دارن نه گرمسیر . اگه اشاره به مردمان سوریه و لبنان داری ! اونها که از نژاد سامی نیستن تنها به خاطر چند صده حکومت اسلامی زبانشون عربی شده مانند مصری ها
محل حکومت با محل سکونت دو مقوله متفاوت هستند.
این است قرار نیست در سرزمینی که زندگی میکنی به شما اطلاعات کاملی و واضحی داده شود..درهر علمی باید بکوشی تا حقیقت را بدست آوری .ثانیا اطلاعات علمی باید با شواهد باشد یعنی اگر شواهد باشد یقیننا اثبات حقیقت روشن است.
الیماییان پاسخ به ابهامات تمدن ایرانی و بومیِ #هَلتَمتی با نام اکدی بابلیِ #ایلام، #عیلام است. این تمدن ایرانی نژاده هیچ ربطی به آرامی، آشوری، تازی عربی ندارد. . هَلتَمتیها_ایلامیان یکی از پایههای حکومت هخامنشی و در کنار پارس و ماد از میراثداران این حکومت بودند. پس از نابودی هخامنشی و در زمان سلوکی دوباره به عنوان یک قدرت از خاکستر هَلتَمتی سر برافراشتند و در مناطق کوهستانی جنوب غربی ایران به حیات خود ادامه دادند. پایتخت : ایذه ، شوش تأسیس : ۱۴۷ پ.م انقراض : ۲۲۴ م حکومت : حدود ۳۷۰ سال ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﮑﻮﻣﺖﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ایرانی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ در نواحی ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ_لرستان_کهگیلویه و بویراحمد_چهارمحال بختیاری امروزی ﻇﻬﻮﺭ ﮐﺮﺩ، ﺍﻟﯿﻤﺎییﻫﺎ (ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ایلامیهای ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ) میباشند. ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﯽ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭ ﺷﺮﻕ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺩﻭﻟﺖﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺷﺪ. . ﺍﻟﯿﻤﺎیی، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ ﻇﻬﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﺘﺨﺘﺶ ﺩﺭ #ایذه ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺳﺪﻩ ﺩﻭﻡ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﯿﺎﺳﯽ مطرح میشد ﺗﺎ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺳﺪﻩ ﺳﻮﻡ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩادند. ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﻮﺩﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻟﯿﻤﺎیی، ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﻩ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽِ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻤﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﻘﺶ ﻓﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﻠﻮﮐﯽ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ ﺑﻪ آﻧﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ. . آثار و سنگ نگارههای الیمایی در اندیکا، ایذه، مسجد سلیمان بختیاری (خونگ یارعلی وند ، شیمبار ، خونگ اژدر ، کمالوند، شهسوار ) و تنگ سروک بهمئی هنوز پایرجاست. .
عیلامیان اجداد لرها..... دکتر والتر هینتس عیلام شناس آلمانی در کتاب (دنیای گمشده عیلام) و ...
عیلامیان اجداد لرها.....
دکتر والتر هینتس عیلام شناس آلمانی در کتاب (دنیای گمشده عیلام) و (شهریاری عیلام) عیلامیان را پروتو لر (proto Lor ) معرفی میکند و عیلامیان را نیاکان مردم لر میداند.تمامی آثار باستانی عیلام_کاسیت هم در جغرافیای زیستی مردمان لر است از پشتکوه_خوزستان_لرستان_بختیاری_ کهگیلویه_ممسنی_بوشهر…طبق نظر پروفسور کنتنو و آندره گدار عیلامیان و کاسیتها جزو نژاد آسیانیک (بومی آسیا) دسته بندی میشوند و با سامیها هیچ ارتباطی ندارند.رومن گیرشمن در کتاب (تاریخ ایران قبل از اسلام)_پروفسور مارسلا رمپوف هلندی_دانیل تی پاتس در کتابهای (باستان شناسی عیلام و تاریخ عیلام)_دکتر پرویز رجبی در تاریخ ایران باستان صفحه ۶_حسن پیرنیا در جلد ۱ تاریخ مفصل ایران قدیم صفحه ۱۳۸_دکترشیرین بیانی درکتاب تاریخ ایران باستان جلد ۲ صفحه ۱۹_مهدی وزین افضل در تاریخ ایران باستان ص ۲۶ به لر بودن عیلامیها اشاره داشتند.عیلامیها سرزمینشان را تمتی (تم=کبود ، تی=چشم) سرزمین چشم سیاهان مینامیدند.در کتاب تاریخ ماد (ایلیا گرشویچ) صفحه۹۶ کاسیتها را ساکن لرستان میداند.
کاوش های بین الملی و جهانی دیرینه شناسی و کشف فسیل انسانهای هوشمند با قدمت بیش از ۵۴ هزار سال در ایران و لرستان در غار کلدر خرم آباد پس آزمایشات ژنتیک که روی فسیل انسانهای هوشمند و مردم ایران و اروپا انجام شد به این نتیجه رسیدند که لرستان مبدأ حرکت انسانهای هوشمند به اروپا میباشد. دیگه دوران قصه گویی و جعل تاریخ و تمدن به پایان رسیده الان دیگه با علم باستان شناسی و ژنتیک همه چی مشخص شده و جای تعریف و جعل کردن نیست
همچین سلام میدم به تمامی عرب های ایران خصوصا عربهای خوزستان و بنی طرف و بنی مطر
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (قرن چهارم ه.ق. ) در کتاب التنبیه و الاشراف در شمردن نژاد های هفتگانه، هنگامی که از ایرانیان سخن می دارد، زبانهای خانواده فارسی آن زمان را نام برده می نویسد:
ایرانیان مردمی بودند که قلمروشان دیار جبل بود از ماهات و غیره و آذربایگان تا مجاور ارمینیه و آران و بیلقان تا دربند که باب الابواب است و ری و تبرستان و مسقط (ماساگت) و سیستان و کرمان و پارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان .. همه این ولایت ها یک کشور بود و پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود و اگر در زبانی تنها برخی واژه ها و ترکیب واژه یکی باشد، زبان یکی است. اگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد. چون پهلوی و دری و آذری(باستان) و دیگر زبانهای ایرانی [۷۷]
زبانی که امروزه در ایران به نام «ترکی آذری» می شناسیم ترکیبی است ازآذری باستان که گونه از پارسی قدیم بوده – که مسعودی ذکر کرده – با زبان ترکان سلجوقی که سالیان دراز بر آذربایجان استیلا داشتند.[۷۸]
ماساگت یا مسقط امروزه پایتخت کشو عمان است که پس از سالیان تسلط مسلمانان زبان اکثریت مردمش به عربی تغییر یافته اما در برخی از مشخصه های فرهنگی از جمله جامه زنان و نیز برخی نام گذاریها نشان از هویت قدیمی خود دارد.
کهن ترین ماخذی که در آن به زبان خوزی و نیز آذری اشاره گردیده ، گفته عبدالله بن مقفع در گذشته به سال ۱۴۲ ه.ق. است.(به نقلابن ندیم در الفهرست)که گفته بود:
«زبان های فارسی عبارت است از پهلوی، دری، پارسی، خوزی و .. پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اسپهان، ری، همدان، ماه نهاوند، و آذربیگان»[۷۹]
مقدسی در قرن چهارم هجری ..استدلال می کند که فارسی متداول خوزستان فارسی دری بود با اینحال زبان خوزی نیز وجود داشته که شاید لهجه های بختیاری، لری، دزفولی، شوشتری، بهبهانی، زیدانی و گناوه ای که همه متکلمان در حوزه خوزستان بوده اند بخصوص کششی که در برخی الفاظ لهجه های دزفولی و شوشتری شنیده می شود نشانه ای بر زبان خوزی قدیم می باشد »{این گویشها از شاخه های پارسی میانه هستند که هم اکنون نیز در میان مردم شهرهای یاد شده تکلم می شوند}[۸۰]
حمزه اصفهانی نقل کرده است که زبان خوزی زبان پادشاه با محارم خود بوده است زبان خوزی با لهجه لری، دزفولی، شوشتری و ...به هم شباهت دارد.
زبان مردم عیلام باستان به کدام زبان امروزی شبیه است؟
عیلام (به زبان عبری) یا هالتامتی (به زبان خود عیلامی ها) یا خوزی ها مردمی بودند که محدوده سرزمینشان لرستان، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد و مناطقی از فارس، بوشهر و اصفهان امروزی را شامل می شد. شهرهای اصلی آنها شوش، ماداکتو (خرم آباد)، انشان (ایذه کنونی) بودند.
نام این سر زمین واقعا چه بود؟
نام مرسوم عیلام یا ایلام از نوشته های تورات اقتباس شده است که از مردمی که در سرزمین های بلند تر از میانرودان زندگی می کردند. علام در زبان عبری به معنای بلندی است. در متن ایلامی کتیبههای مزبور، جز در یک مورد، همه جا به زبان بومی، "هلتامتی" ضبط است و یک مورد آن در کتیبه بیستون، ستون پنجم میباشد که.. اوژ، ذکر شده است. این واژه در نوشتار ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است. در هنگام ورود اعراب مسلمان به ایران مردم خوزستان که بنابر شرج ادریسی 77 شهر بزرگ و آباد بوده، سرزمینشان را خوزستان می خواندند که در همه نوشته های اعراب نیز به همین نام یا به شکل " خوزیستان" ثبت شده است.
تمامی واژه های اوژ، هوژیا هووج، هوز، خوز از یک ریشه بوده و به این سرزمین اشاره دارد. این نام به یونانی "اوکسی" ذکر شده که نام اخیر اهواز در متون یونانی اوکسین ذکر شده است. مورخان یونانی گفتهاند که در ناحیه شرقی شهر کنونی اهواز، مردمانی به نام اوکسی ساکن بودهاند. این واژه، یونانی شده«اوژ» است (رجوع کنید: قائم مقامی، جهانگیر، همان مقاله، صص۳۹۰_۳۹۱و ایرج افشار سیستانی_خوزستان و تمدن دیرینه آن جلد۱، ص۳۵_ ۴۶).
نمونه هایی از واژه های خوزی باستان در ذیل می آیند:
شاد.................................. خوزی: شت شیات / اوستایی: شیا، شیات /پهلوی: شات
شادمانی....................... ...... خوزی؛ شیاتیم
می شود شاد باشم؟.................خوزی: شت هنو / فارسی باستان: شیات اهنی
تیز خود ...........................خوز ی: تیگر کئود /فارسی باستان: تیگر خئود
تخت........................... .... خوزی: کت KAT(این واژه در گویش دزفولی هنوز هم به معنای تختگاه به کار می رود)
قدغن.......................... .... خوزی: کیتن
کپه(روی هم انباشته، زیاد)....... خوزی: کپ ( این واژه هنوز هم در گویش دزفولی ، شوشتری، لری به همین معنا به کار برده می شود)
خانه خوب(کوشک)............... خوزی: کوت/ اوستایی؛ اوت/ پهلوی کهن: اود( این واژه هنوز هم در گویش دزفولی و لری , نواحی مرکزی ایران به همین معنا به کار برده می شود مانند :گوت گاپن یا کوت بان در کاروانسراها)
پس از اين بمن................... خوزی: پسَ وَ ماي / فارسی باستان: پس مم
سوی (سمت)..................... خوزی: ایسون(اینجا)، اوسون(آنجا)/تاجیکی: سون/ در زبان باستانی آذربایجان: سون Soon ( ایسون و اوسون به همین معنا در گویشهای مردم بومی قدیم خوزستان مانند دزفولی ، شوشتری، بهبهانی ، رامهرمزی و.. هنوز رواج دارد.) (رجوع نمایید به پژوهشی در زبان خوزی، جنیدی، فریدون،روزنامه شرق هفت خرداد ۱۳۹۰)
به روایت پیر آمیه کر (Kor) به معنای پسر نیز واژه ای عیلامی است همانگونه که وش (خورشید) نیز عیلامی است. پیر آمیه می گوید که کروش یا کوروش (پسر خورشید) یک نام عیلامی است. (تاریخ عیلام، پیر آمیه، چاپ دانشگاه تهران).
لرهای کوچک و برخی طوایف اطراف هنوز به پسر "کر" می گویند.[۸۱]
در کتاب مجمع التواریخ و القصص خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمدهاست که به نظر میآید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان «» برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره میگیرند. بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافتهاست.[منبع بعدی فقط مربوط به جمله بعدی است] در متون پارتینیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد.[۴۸]
در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفتهاند.
در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی که در خوزستان و جنوب غربی ایران تکلم میشده (و هنوز میشود) «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفتهاند. البته تا سالهای اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز مینوشتهاند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نامهای «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه میداند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بودهاست. پس ازهخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بودهاست. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به شهر تازه تاسیس اهواز که در ان زمان به نام ناصرالدین شاه ناصریه خوانده میشد منتقل شد و تا کنون نیز اهواز است.
در رمضان ۸۴۵ه. ق. سید محمد مشعشع با بسیاری از عشایر عرب به خوزستان حمله کرد و هویزه را که ساکنانش پارسی زبان و عجمبودند، تصرف کرد. ابن بطوطه، که یک سده پیش از ورود سید محمد مشعشع از هویزه عبور کرده بود، نوشته است که مردم آنجا عجم بودهاند. این حمله در مبحث تطورات نام سرزمین خوزستان، فصل نوینی بازنمود
پس از سرنگونی شاهنشاهی ساسانیان، مردم خوزستان تا چند سده آرام آرام اسلام را پذیرفتند. مناظره داننده بافنده اهوازی (نیایعلی بن عباس مجوسی اهوازی پزشک و دانشمند بزرگ دربار عضدالدوله دیلمی[۹۶]) با نماینده مامون عباسی درباره ظلم و ستم دستگاه حکومت عباسی و فساد آنها، به مجوس ماندن ایشان اشاره دارد و تصویری از زبان، فرهنگ و تبار مردم خوزستان و اهواز باستان ارائه می نماید:
«ما همان احرار فارس و آزادگانیم که برگزیدگان شما از آن سخن گفته اند ولی اکنون چه بگویم. مدتی در دستگاه حاکم اهواز مترجم بودم، آخر او فارسی نمی دانست و فارسی زبان مادری من است..
(دستگاه حاکمان عباسی)می آیند دم از مسلمانی می زنند و به مردم بدی می کنند آن وقت می خواهند مردم مسلمان و هواخواه ایشان باشند. نه خیر نمی شود.. با مردم راست باشید و حق مردم را بشناسید آن وقت مردم دست شما را می بوسند و در راه شما جان می دهند. من داشتم می رفتم بغداد تا از دست حاکم(منصوب خلیفه برای مردم شهر اهواز) به قانون پناه ببیرم اما دزدهای شما بیخ گوش خلیفه خودم را هم لخت کردند، آن وقت تو می خواهی من مرید مامون باشم؟ نه خیر نیستم. همه خاندان ما مجوسی بوده اند و هنوز هستند شاید هم بمانند چون خیری از شما ندیده اند. شما نگذاشته اید معنی اسلام را بفهمند. به هر حال آنها بهتر از شما زندگی کرده اند، در میان ما دزد و راهزن نیست، زن خیانتکار نیست، مرد گدا نیست، ..
ما سلمان فارسی را به شما دادیم که پیغمبر شما او را از اهل بیت خود می شمرد، شما برای اهواز ما حاکم ظالم می فرستید.»[۹۷
طوایف عرب خوزستان همگی از دسته کوچ نشین ، غیر ثابت و با اصل و نسب مشخص در شبه جزیره عربستان بودند. مهاجرت ایشان به جنوب غربی خوزستان از سده نهم ه.ق پس از دعوی سید محمد مشعشع از روئسای قبایل عرب شبه جزیره عربستان ، پس از فتح هویزه شروع گردید و تا زمان معاصر ادامه یافت.[118] بزرگترین این طوایف بنی طرف است که حدود سیصد سال پیش [119] پس از گذر ازاروند رود وارد خوزستان شدند. بسیاری از عشایر عرب در دهه های اخیر یا به برخی از شهرها مانند خرمشهر و اطراف اهواز کوچیدند یا روستاهای کوچکی بویژه در نزدیکی راههای ارتباطی ایجاد کردند. آخرین مهاجرین عرب که به خوزستان آمده اند سیزده خانواده عرب عراقی بودند که در زمان محمد رضا شاه پهلوی به منطقه اروند کنار در شهرستان آبادان کوچ کردند که به جز یک خانواده بقیه شیعه شده اند.
تعداد زیادی از پناهندگان عراقی جنگ خلیج فارس در دهه ۹۰ میلادی که تابعیت ایران را گرفته اند و به معاودین عراقی معروفند علاوه برقم، مشهد ، شهر ری در شهرهای بزرگ خوزستان مانند اهواز و خرمشهر نیز ساکن شده اند. جمعا حدود ۸۵ هزار عراقی در ایران مقیم هستند.۴۱ هزار عراقی کارت پناهندگی یاکارت سفید دارند. شش هزار عراقی هم کارت پناهندگی سبز دارند و بیش از شش تا هفت هزار نفر هم با پاسپورت عراقی مقیم ایران هستند.[120]
در رمضان ۸۴۵ه.ق. سید محمد مشعشع با بسیاری از عشایر عرب به خوزستان حمله کرد و هویزه را که ساکنانش پارسی زبان و عجمبودند، تصرف کرد. ابن بطوطه ، که یک سده پیش از ورود سید محمد مشعشع از هویزه عبور کرده بود، نوشته است که مردم آنجا عجم بوده اند. این حمله در مبحث تطورات نام سرزمین خوزستان، فصل نوینی بازنمود، بدین نحو که اعرابی که از واسط، دوب، ثبق، نازور و جزایر عراق، با سید محمد به خوزستان آمدند.[۹۸]
سید محمد فلاح معروف به سید محمد مشعشع که ادعای مهدویت داشت توانست با این دعوی بسیاری از عشایر عرب شمال عربستان را با خود همراه کرده و پس از عبور از اروند رود وارد خوزستان شدو پس از فتح هویزه، نوعی حکومت عشیره ای را در این شهر برقرار ساخت. اینان ابتدا دست والیان تیموریان را از هویزه کوتاه نمودند و حدود هفتاد سال خارج از سیطره حاکمان خوزستان حکومت عشایری داشتند. اما مدتی پس از روی کار آمدن صفویان، تسلیم شده و حکومت نیز ایشان را به عنوان والیان دست نشانده خود در هویزه منصوب ساخت و این «والی گری» منطقه هویزه در جنوب غربی خوزستان بود که تا زمان معاصر به دست شیخ خزعل نیز رسیده بود.[۹۹]
در اواخر قرن ۱۶ میلادی قبیله کعب از عراق به جنوب غرب خوزستان مهاجرت کردند. در طی قرون موفقیت آمیز[۱۰۰]قبایل عرب بیشتری از جنوب عراق به نوار مرزی جنوب غربی خوزستان مهاجرت کردهاند..[۱۰۱]
ایرانیان مردمی بودند که قلمروشان دیار جبل بود از ماهات و غیره و آذربایگان تا مجاور ارمینیه و آران و بیلقان تا دربند که باب الابواب است و ری و تبرستان و مسقط (ماساگت) و سیستان و کرمان و پارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان .. همه این ولایت ها یک کشور بود و پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود و اگر در زبانی تنها برخی واژه ها و ترکیب واژه یکی باشد، زبان یکی است. اگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد. چون پهلوی و دری و آذری(باستان) و دیگر زبانهای ایرانی [۷۷]
زبانی که امروزه در ایران به نام «ترکی آذری» می شناسیم ترکیبی است ازآذری باستان که گونه از پارسی قدیم بوده – که مسعودی ذکر کرده – با زبان ترکان سلجوقی که سالیان دراز بر آذربایجان استیلا داشتند.[۷۸]
ماساگت یا مسقط امروزه پایتخت کشو عمان است که پس از سالیان تسلط مسلمانان زبان اکثریت مردمش به عربی تغییر یافته اما در برخی از مشخصه های فرهنگی از جمله جامه زنان و نیز برخی نام گذاریها نشان از هویت قدیمی خود دارد.
کهن ترین ماخذی که در آن به زبان خوزی و نیز آذری اشاره گردیده ، گفته عبدالله بن مقفع در گذشته به سال ۱۴۲ ه.ق. است.(به نقلابن ندیم در الفهرست)که گفته بود:
«زبان های فارسی عبارت است از پهلوی، دری، پارسی، خوزی و .. پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اسپهان، ری، همدان، ماه نهاوند، و آذربیگان»[۷۹]
مقدسی در قرن چهارم هجری ..استدلال می کند که فارسی متداول خوزستان فارسی دری بود با اینحال زبان خوزی نیز وجود داشته که شاید لهجه های بختیاری، لری، دزفولی، شوشتری، بهبهانی، زیدانی و گناوه ای که همه متکلمان در حوزه خوزستان بوده اند بخصوص کششی که در برخی الفاظ لهجه های دزفولی و شوشتری شنیده می شود نشانه ای بر زبان خوزی قدیم می باشد »{این گویشها از شاخه های پارسی میانه هستند که هم اکنون نیز در میان مردم شهرهای یاد شده تکلم می شوند}[۸۰]
حمزه اصفهانی نقل کرده است که زبان خوزی زبان پادشاه با محارم خود بوده است زبان خوزی با لهجه لری، دزفولی، شوشتری و ...به هم شباهت دارد.
استان خوزستان تیرههای گوناگون انسانی را در بر میگیرد. خوزستان از لحاظ خردهفرهنگها متکثرترین استان ایران است.
بومیان خوزستان، مردم بومی فارس زبان شوشتر، دزفول، بهبهان، ماهشهر، رامهرمز، هندیجان، رامشیر (رام اردشیر)، زیدون،سربندر (قنواتی)، شادگان (قنواتی) از بازماندگان مردم شهرنشین باستان خوزستان هستند و هر کدام گویش مخصوص به خود دارند که با هم متفاوتند.[۴۰]
بختیاریها که از هزارههای دور در خوزستان و عراق (تا سدههای اولیه اسلامی) حضور داشتهاند. شهرهای اهواز، آبادان، ایذه،مسجد سلیمان، هفتکل ،باغملک ،اندیکا، لالی، سالند (سردشت دزفول)، صفی آباد، قلعه خواجه، دهدزو.. بصورت اصلی و سایر شهرهای خوزستان نیز جمعیت قابل توجهی از ایشان را در خود دارند. طرح لباس اینان، ترسیمی از معبد چغازنبیل شوش است. ایذه به نام پایتخت بختیاری ایران شناخته میشود. بر خلاف نام استان چهار محال و بختیاری، مرکزیت جمعیتی اینان خوزستان است. در نقشههای زمینشناسی، زمینهای وسیعی از نیمه مرکزی خوزستان به سمت شمال و شرق، به نام کنگلومرای بختیاری[۴۱] شناخته میشود. اوکسیان (هوزیان) زمان هخامنشی که از سپاهیان ویژه امپراتوری ایران بودهاند تطبیق با ایشان دارد که به روایتی نام خوزستان نیز از نام ایشان گرفته شده است: پارسیها (۲۷۰۰ سال قبل) با عیلامیها (هالتامتیها) درآمیختند و نژاد واحدی به وجود آوردند که بعدها در دورههای هخامنشی و ساسانی «هسی یا اوکسی یا خوزی یا هوزی» نامیده شدند و در سده ۶ هجری قمری به نام لر بزرگ، و در اوایل دوره صفویه، بختیاری خوانده شدند.[۴۲]
عربهای خوزستان، طوایف عرب خوزستان همگی از دسته کوچ نشین، غیر ثابت و با اصل و نسب مشخص در شبه جزیره عربستان بودند. مهاجرت ایشان به جنوب غربی خوزستان از سده نهم ه. ق پس از دعوی سید محمد مشعشع از روئسای قبایل عرب شبه جزیره عربستان، پس از فتح هویزه شروع گردید و تا زمان معاصر ادامه یافت. بزرگترین این طوایف بنی طرفاست که حدود سیصد سال پیش پس از گذر از اروند رود وارد خوزستان شدند.[۴۳] در دهههای اخیر بویژه از زمان جنگ به این سو، در برخی از شهرهای این منطقه نیز ساکن گردیدند. تا پیش از جنگ ایران و عراق عمده تمرکز جمعیتی عربهای خوزستان، شادگان، سوسنگرد، هویزه و روستاهای جنوب غربی خوزستان بود که پس از شروع جنگ، جنگزدگان عرب در (بیشتر شهرکهای اطراف) شهرهای امیدیه، ماهشهر و اهواز سکنی یافتند. شهر صنعتی و تجاری خرمشهر که پس از جنگ کاملاً خالی از سکنه بوده است نیز محل اسکان جمعیت زیادی از عشایر عرب شد.[۴۴]
لرها (لر کوچک)، قلمرو اینان که در سدههای اولیه اسلامی نیز حضورشان در این منطقه گزارش شده، در منطقه شمال غرب خوزستان، ازشوش تا الوار در شمال اندیمشک امروزی بوده است و امروزه نیز تمرکز شهری جمعیتی ایشان نیز در اندیمشک، شوش، حسینیه و الواراست. (رج:همان منبع)
قشقاییها، در حدود شهرستانهفتکل زندگی میکنند. (رج:همان منبع)
شهرهای صنعتی تجاری و نوبنیان خوزستان مانند اهواز، آبادان و خرمشهر و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) نیز ترکیب جمعیتی از تمام مردم یاد شده در خود دارند. (رج:همان منبع)
همچنین با اینکه بیشینه مردم این استان مذهب شیعه دارند، از دیرباز پیروان دیگر آیینها نیز در این استان زیستهاند و میزیند. در شهر اهواز گروه اندکی صابئین (در خوزستان به آنهاصُبّی میگویند) در کرانه رود کارون ساکنند و بیشتر به کار زرگری مشغولند.
همچنین پیروان آیینهای کهن زرتشتی و نیز کلدانی در این استان و به ویژه شهر اهواز زندگی میکنند که پس از انقلاب ۵۷ از شمارشان کاسته شدهاست. در شهر آبادان شماری ازارمنیان میزیند. این گروه تا پیش از انقلاب جمعیت بیشتری داشتند ولی امروزه تنها چند خانوار از اینان در شهرهای آبادان میزیند. پیروان دیگر آیینها و مردمان دیگری نیز در اینجا میزیستهاند که امروزه به جا نماندهاند. تا پیش از انقلاب شماری از پیروان آیینهای هندو و سیک و... نیز در بخشهای صنعتی این استان میزیستند که امروز تنها بازمانده معبدهایشان در شهر آبادان ماندهاست
بیشتر قبایل عرب چه در خوزستان و چه در استان فارس حداقل در مقام نسب عرب یمنی و حجاری هستند اما عموما از همان زمان مهاجرت(قبل از زمان صفویه در هیچ نوشته و سفرنامه ای ذکری از حضور اعراب در هیچ جای خوزستان نیست) با بومیان خوزستان (فارس و بختیاری و لر و بندری و...) ترکیب شدن ابن از لحاظ قیافه و زبونشون مشخصه. البته بعضی از طوایف عرب هم هستن که اصلشون فارس خوزستانی (مثل ساکی های هویزه که بازمانده های هویزه باستانن) و باوی که اصلشون از همون طوایف لر یا بختیاری خوزستانه. از عربا هم لر شدن مث بختیاریهای کمری یا سادات