تنبور در دیدگان نامورترین استاد تنبور نواز ایران زمین

شادروان سید خلیل عالی نژاد

يكي از ويژگيهايي كه انسان شرقي را از سايرين تا حدودي جدا مي كند عشق به طبيعي زيستن است كه ريشه در نسلهاي كهن دارد، او به دنبال معنويت است و ذاتاً صداي مبدأ هستي را مي جويد. صداي موسيقي درون را كه بر روح و جان انسان مراقبه گر جاري است- صدايي كه با تمام قدرت و محدوده اي تخيل ناپذير انسان را به  وجود و جوهره تماميت هستي سوق مي دهد- ياد بابا غلام همت آبادي به خير كه مي گويد: كوك ساز بايد طوري باشد كه دل نوازنده اش را بلرزاند و كوك زماني اين چنين مي شود كه با ساز دل هم كوك باشد.

حال ما با اين دل بي قرار چه كنيم؟ تا به دروني ترين نقطه صدا، هنگام خلقت برسيم؟ براي رسيدن به اين كوك تحقيقاتي انجام داده ام كه شرح آن در ذيل آمده است، غرض از نگاشتن اين مقاله يك كنجكاوي است براي ارضاي حس شنيداري آنچه كه در گذشته بوده و مسلماً ذائقه و سليقه هنري در هر دوراني دستخوش تغييراتي است و ساز و صدادهي آن نيز از اين امر مستثني نيست. ولي امروز آن قدر سرخوش از شنيدن نواها و نغمه ها هستيم كه بخش عمده و مهمي را كه در موسيقي ما به فراموشي سپرده شده ناديده گرفته ايم و آن چگونگي صدادهي سازهاست.
در واقع با ورود به دنياي جديد قسمت عمده اي از فرهنگهاي اصيل سرزمينمان رو به نابودي است، در اين ميان نگاهي داريم به سازهاي موسيقي ايران و نوع صدادهي (سنوريته) كه در قديم داشته اند و مقايسه آنها با صدادهي امروزشان عامل مهمي كه بعد از كاسه طنيني ساز در صدادهي آن تأثير به سزايي دارد. تار يا سيم به  قول قدما «وتر» مي باشد كه بررسي نوع جنس آن ، چه در قديم و چه در دنياي امروز از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و هست. حتي از يك نظر اهميت نوع جنس وترها براي ساز مهمتر از كاسه طنيني ساز مي باشد، چه آنكه با نگاهي كوتاه مي توان به اين مهم پي برد و دريافت كه اين نوع و جنس سيمها (وترها)  بوده كه باعث تغيير كاسه طنيني برخي از سازها شده. در گذشته سازها ، نسبت به وضعيت امروزي حجم كوچكتري داشته اند و هر چه به عقب بر مي گرديم حجم كاسه ساز كوچكتر و عمق آن كم تر مي شود. تا جايي كه بعضي از سازها را (تار) در دوره هايي روي سينه مي نواختند و يا حتي از روي نگاره هاي سنگي متعلق به ۲۵۰۰ قـ. م. مي توان دريافت كه تنبور را نيز بر روي سينه مي نواختند، (شايد به دليل آنكه كوچك بوده و روي پا ايستايي خوبي نداشته است). بعد از طي اين دوره  ها در عصر حاضر شاهد اين نكته هستيم كه بيشتر سازها (تار- سه تار- تنبور) وقتي بعضي از سازهاي كماني مانند كمانچه هاي كاسه اي پشت بسته از لحاظ حجم و اندازه و كاسه بسيار بزرگتر و عميق تر شده اند در صورتي كه اين اتفاق در عود و بربط يا رباب رخ نداده و يا شايد به ميزان خيلي كم حادث شده باشد.
مهمترين عامل اين تغيير در تار- سه تار- تنبور- كمانچه روي كار آمدن سيم هاي فلزي است. سيمهايي كه نه از نظر كيفي و نه از لحاظ كمي فاقد صدادهي استاندارد و مطلوب ايراني هستند.
با از بين رفتن نسبي سنت ساخت تارهاي ابريشمي و زهي(روي سازهاي آن دوره كه طنيني نسبتاً بم را ايجاد مي كرده) سيم هاي فلزي روي كار آمدند. سيم هايي كه از لحاظ كيفي به هيچ وجه براي مصرف موسيقي طراحي نشده اند ، سيم هايي كاملاً غيرطبيعي ، خشك و فاقد استانداردهاي مشخص از لحاظ كمي و كيفي بخصوص براي سازهاي ايراني. (در واقع اين سيمها براي مصارف صنعتي تهيه مي شوند).
به هر حال بعد از روي كار آمدن اين نوع سيمها، نوازندگاني كه تهيه تارهاي ابريشمي و زهي برايشان قدري دشوار بود طبق معمول بدون هيچ گونه مطالعه و ارزيابي شروع به بستن سيمهاي فلزي روي ساز نمودند كه البته با اشكالات فراواني مواجه شدند.
شايد يكي از مشكلات بسيار مهم اين سيمها بر روي سازهاي كم حجم و كوچك آن دوره (آخرين دوره تاريخي مورد نظر است) صدادهي نامطلوب و زنگ بسيار زياد آنها بود كه با توجه به شرايط اقليمي ايران و با نگاهي به تاريخ موسيقي اين مرز و بوم به هيچ وجه رضايت بخش موسيقيدانان و حتي مردم عادي نبود.
بر فرض مثال مي توان از زبان مردم عامي متذكر شد كه هرگاه صداي مطلوب و باب دلشان را مي شنوند بي اختيار جمله (چه صداي گرمي) را به زبان مي آورند.
در اين سرزمين صداي گرم مطلوب و باب طبع مردم است البته اين ادعا ريشه در قرون گذشته و ناخودآگاه جمعي دارد. ما مي دانيم كه بيش از هفتاد درصد ايران عزيزمان را مناطق خشك و كويري و نيمه كويري پوشانده است و اين شرايط تأثير بسزايي در لهجه و صداي ساز مي گذارد و اگر چنانچه قبول كنيم انسان شرقي، ذاتاً (با توجه به شرايط اقليمي و ريشه برخورد با موسيقي در شرق) انسان درون گراست، مي پذيريم كه توليد صدايي دروني توسط نوازندگان و خنياگران گذشته امري كاملاً طبيعي بوده و اين مائيم كه پا به پاي اين عصر بي گفتگو بخشي از يادگار گذشتگان را فراموش كرده ايم.
تحفه نوگرايي (بدون آموزش صحيح) زخمي هم بر صداي سازهاي ايراني  زد كه يحيي و هم نسلانش التيام بخش اين زخم بودند. تا قبل از دوره يحيي تمام تارهايي كه تا امروز حفظ شده اند و بيشتر آنها از ساخته هاي استاد فرج الله مي باشد، همگي سازهاي كوچك و كم حجم هستند. استاد يحيي اولين سازنده اي بود كه با توجه به همان الگو (دهنه نقاره و كاسه) ضمن تغييراتي از حيث زيباشناختي (كه با معماري ايراني و حتي خط نستعليق و نقاشي مينياتور ايراني بي ارتباط نيست)عمق كاسه ساز تار را بيشتر كرد.

شايد يكي از دليلهاي مهمي كه در مورد تغيير فيزيكي كاسه اين ساز در تاريخ موسيقي ايران ناگفته ماند و كمتر توجهي نسبت به آن شد همين مسئله از بين رفتن تارهاي زهي و ابريشمي و صدادهي نامطلوب سيم هاي فلزي روي كاسه هاي كم حجم بوده باشد و يا در تنبور كه مكرراً هم در مسائل موسيقيدانان برجسته اي چون فارابي، صفي الدين، عبدالقادر مراغه اي و ابن سينا آمده وترهاي سازها از روده تابيده شده و استفاده مي شده يا از نوعي تار ابريشم.
استاد نريمان نيز اقدام به ساخت تنبور تركي مي كند كه بسيار كاسه عميق و حجيمي دارد. (البته نسبت به تنبورهاي قديم، امروزه تنبورهايي درست مي كنند كه از تنبور نريمان بزرگتر است)
وقتي تنبورهاي قديمي تر را كه مربوط به دوره هاي قاجار يا قبل تر از آن است مورد بررسي قرار مي دهيم به وضعيتي نظير تار برمي خوريم با كاسه هاي كشيده و كم حجم.
تنبور بر دو نوع است كاسه اي و تركه اي (چمني) كه از تنبورهاي كاسه اي مي توان به تنبور چنگيز گهواره و تركه اي به تنبور استاد ابراهيم كاوه اشاره كرد كه همگي بسيار كم حجم و كشيده هستند.
نگارنده كه خود سالها پيرامون موسيقي و چگونگي صدادهي اين ساز در گذشته تحقيقات فراواني كرده و به نقاط و مراكز مختلف تنبور نوازي سفر كرده ام در يكي از سفرها به جيحون آباد صحنه ، با تنبوري مواجه شدم كه با وجود داشتن كاسه اي كوچك صداي بمي را ايجاد مي كرد، وقتي بيشتر دقت كردم، متوجه شدم كه به جاي سيم فلزي روي آن تنبور زده تابيده شده بسته اند. اين تنبور به تكيه آقا سيد نصر الدين جيحون آبادي تعلق داشت و از قرار معلوم ساز دست خود سيد بوده.
اين ساز صدايي شبيه به ساز رباب داشت و حزن بسيار زيبا و دل انگيزي از صداي آن توليد مي شد كه اين مدتها در ذهنم جلوه گر بود.
تا اينكه چند روز قبل از بزرگداشت استاد سيد امرالله شاه ابراهيمي با يكي از هنرجويان (آقاي رضا ايزدي) مشغول پرده بندي سازها بوديم كه به طور غريبي ياد خاطره ساز مزبور و صداي سحركننده آن سراسر وجودم را فرا گرفت و به اين فكر افتادم زه پرده اي را كه براي دستان بندي به كار مي رود به جاي سيم به كار ببرم و اين كار را روي يكي از تنبورهاي معمولي (امروزي استاد اسدالله امتحان كردم كه صدايي كم ، ولي باب طبع توليد كرد.
بعد از آن با استاد محمد رضا درويشي تماس گرفتم و به شرح ماجرا پرداختم با همان تنبور مذكور براي ايشان قطعاتي اجرا مي كردم ، ايشان ضمن تشويق اينجانب متذكر شدند كه كوك را كمي پائين تر بياورم و در ضمن روي ساز كوچك امتحان كنم بهتر است و دليلش را هم طراحي سازهاي بزرگ و كاسه هاي طنيني براي طنين بيشتر ذكر كردند و فرمودند كه ممكن است تارهاي زهي روي آن گونه سازها خوب جواب ندهد، بعد از تماس تلفني ساز كوچكي از استاد اسدالله را كه در منزل داشتم، زه كشي كردم.
صداي تنبور كوچك به مراتب عالي تر و خوب تر بود با توجه به اينكه زه هاي مربوطه براي بستن دستانها و پرده ساخته شده بودند، نه براي وتر. به هر ترتيب بعد از دو روز نوازندگي با اين ساز با آقاي درويشي تماس گرفتم، ايشان از ساز زهي پرسيدند و بنده هم عرض كردم كه خيلي خوب شده كمي هم براي ايشان نواختم. ايشان پيشنهاد كردند كه در برنامه بزرگداشت آقاي شاه ابراهيمي از اين تنبور استفاده كنم و تأكيد ايشان بر اين بود كه: بگذاريد مردم قدري صداهاي طبيعي را بشنوند ، اتفاقاً اينجانب در مراسم مذكور از ساز زهي استفاده كردم كه قضاوت در مورد صداي آن را به جمعي كه در سالن حضور داشتند مي سپارم.
اما حسي كه اينجانب به عنوان نوازنده در حين اجرا با آن ساز داشتم اين بود كه اين صدا ، صدايي معمولي نبود. صدايي بود از جنس بغض خنياگراني كه نواي سازشان براي امروز غريب است و شايد تكرار صداي گمشده هزاره ها بود كه در دل كوچك تنبور و زيردستان من از جدايي ها شكايت مي كرد، جدايي از اصل اصلي كه خود نوترين است زيرا كامل است و به زم دنياي مدرن هيچ گاه تغيير هويت نمي دهد به دليل ساده طبيعي بودن و باز به دليل طبيعي ساده بودن .

به کوشش گروه پژوهشی آریارمن