نیشخند (لطیفه)

نیشخند و لطیفه های شیرین ایرانی

باز پندارم تویی

جامی در محفلی این شعر را می خواند:
بس که در جان فگار و چشم بیدارم توئی
هر که پیدا میشود از دور پندارم توئی
یکی گفت اگر خری پیدا شود چی ؟ جامی گفت باز پندارم توئی !!

بازدید: 4666

قیامت

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبیدا این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟» گفت:«می دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!

بازدید: 2096

حسابداری

از مردی پرسیدند: "حساب بلدی یا نه؟" جواب داد: "بله و در راه یاد گرفتنش سال‌ها دود چراغ خورده‌ام و در آن به درجه‌ی استادی رسیده‌ام." گفتند: "حالا اگر بخواهی چهار درهم را بین سه نفر تقسیم كنی چكار می‌كنی؟" گفت: "به دو نفرشان یكی دو درهم می‌دهم و به سومی نصیحت می‌كنم صبر كند تا دو درهم دیگر پیدا شود."

بازدید: 2084

حرارت عسل

شخصی وارد خانه بخیلی شد که یک ظرف عسل و یک قرص نان در جلوی خود گذارده , مشغول خوردن بود قبل از آنکه شخص وارد شود , صاحب خانه نان را پنهان کرد و در پنهان کردن عسل ضرورتی ندید .زیرا گمان کرد مهمان او عسل را بدون نان و خالی نخواهد خورد . وقتی که وارد شد . صاحبخانه گفت :عسل را خالی خالی می خوری ؟ گفت : بلی با کمال میل . این را گفت و انگشتان خود را در عسل فرو برده و شروع به خوردن کرد .صاحبخانه دید به زودی تمام آن را خواهد خورد گفت :حتما اطلاع دارید که عسل خیلی حرارت دارد و خالی خالی خوردن آن دل را می سوزاند ؟مهمان گفت : دل شما را , نه دل من را !

بازدید: 1923

دخالت در کار خدا ؟!

روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در كند در این موقع چشمش به كدو تنبل‌هایی كه آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: "خدایا! همه‌ی كارهایت عجیب و غریب است! كدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این كوچكی می‌رویانی و گردوهای به این كوچكی را روی درخت به این بزرگی!" همین كه حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: "خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در كارت دخالت نمی‌كنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، كدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود."

بازدید: 2817

ارباب جرائم یا جراید !

در کرمان شخصی بود به نام قاسم فوت انداز که نمایندگی روزنامه ها را داشت. او از سواد چندانی برخوردار نبود و همیشه خود را نماینده متفوعات معرفی می کرد , و نیز می گویند :وقتی در مجلسی,ستایش حاضران مجلس که بیشتر ارباب جراید آن زمان بوده اند ,چنین دعا می نموده است :خداوندا,از گناهان همه حاضران در این مجلس ,طبقات مختلف,خصوصا "ارباب جرائم" در گذر!

بازدید: 1774

اعرابی و قربانی

اعرابی‌ در روز عید شتری‌ قربانی‌ كرده‌ بود و در هر مجلسی‌ كه‌ می‌رسید می‌گفت‌ كه‌ من‌ شتری‌ در راه‌ خدا قربانی‌ كرده‌ام‌. به‌ او گفتند: «چه‌ معنی‌ دارد كه‌ هر جا می‌رسی‌ ذكر قربانی‌ كردن‌ شتر می‌كنی‌؟ قربانی‌ كردن‌ در راه‌ خدا كه‌ این‌ همه‌ گفتن‌ ندارد!» اعرابی‌ گفت‌: «سبحان‌ الله! خدای‌ تعالی‌ خودش‌ یك‌ گوسفند فدای‌ اسماعیل‌ كرد، در چند جای‌ قرآن‌ آن‌ را ذكر كرده‌، آن‌ وقت‌ من‌ شتری‌ به‌ این‌ بزرگی‌ قربانی‌ كردم‌ هیچ‌ جا نگویم‌؟»

بازدید: 1747

سرانجام سخن حق

منصور دوانیقی روزی به یکی از اعراب شام گفت : شکر خدای را به جای آورید که چون حکومت شما به من واگذار شد , بیماری طاعون از شهرهای شما رفع گردید .
عرب گفت :عدالت خدا حکم می کند که هرگز دو بلا بر بندگان خود نازل نکند .منصور از این سخن بسیار خجل و شرمنده شد و کینه او را در دل گرفت تا سرانجام او را کشت .

بازدید: 1886

قرض و مشورت

مردى با يکى از دوستان خود مشورت همی  کردی، که فلانى، از من قرض مى خواهد پولی، آيا صلاح دانى به او زبان بسته پولم را قرض دهم؟ دوستش گفت: بلى، خيلى بجاست. آن مرد پرسيد چرا؟ گفت: چون اگر قرضش ندهى، به سراغ من خواهد  آيد.

بازدید: 1720

علی الحساب

جوانی که مدتی بیکار و بی پول مانده بود سرانجام خود را به دفتر یک تاجر ثروتمند رساند , تاجر که او را می شناخت گفت : حتما آمده اید از من درخواست کمک مالی کنید ؟ جوان جواب داد :
ابدا این طور نیست . من آمده ام از دختر شما خواستگاری کنم.
تاجر حیرت زده گفت :
ولی دختر من کوچک ست و زمان شوهر کردن او فرا نرسیده است.جوان گفت :من عجله ندارم. فعلا بابت جهزیه او مبلغی به طور علی الحساب به من بدهید تا او بزرگ شود .

بازدید: 2389