دانش مداری در ایران باستان

تا آنجا که می توان به گذشته رفت، نخستین جایگاه های دانش در جهان باستان مصر، بابل و ایلام بوده اند که در میان آنها بابل اهمیت ویژه ای یافت. ایلام نخستین دولتی است که در هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح بازرگانی میان کشوری را پدید آورد و این کار پیشرفت در دانش های کاربردی  چون کاشی سازی و شیشه گری را موجب شد.  ورود ایرانیان به ایران و آمیزش با مردم بومی آن و همچنین اشنایی با فرهنگ ایلامی و از این ها گذشته آموزه های زردشت پیامبر بزرگ ایران باستان در بزرگداشت راستی و حقیقت گرایی، ایرانیان را به دانش آموزی فرا می خواند.

بنیاد فلسفه ی جهان از آموزه های زردشت سرچشمه می گیرد و این حقیقتی است انکار ناپذیر.  ایرانیان با بهره گیری از آموزه های زردشت به استدلال و منطق رو آوردند. تاثیر پذیری پلاتو(افلاطون) از فلسفه و نظام اجتماعی ایران برکسی پوشیده نیست. از هرمیپوس یونانی نقل شده که: اوستا به یونانی برگردانده شده بود و گویا بسیاری از فرزانگان یونانی از جمله افلاطون آن را خوانده بودند. سیسه رو نویسنده ی رومی کتاب " ماهیت بد و خوب" خود را برپایه ی آیین زردشت و باورهای او نگاشته است.و درکتاب دیگرش "درباره ی درستی" بسیاری از آموزه های زردشت را رونویسی کرده است.

با نگاهی گذرا به سیر دانش و فلسفه در یونان که اکنون آن را گاهواره ی  دانش می نامند در می یابیم که دانشمندان و اندیشمندان یونانی همه پس از روی کارآمدن دولت هخامنشی و ایجاد ارتباط  میان خاوران و خوربران پدید آمدند. گسترش دانش در یونان بسیار مقطعی بوده است و گواه آن این است که با تغییر شرایط سیاسی در روزگار ساسانی بسیاری از بزرگان یونان به ایران کوچیدند و در دانشگاه گندی شاپور به علم آموزی ادامه دادند.

گزارش های یونانی از سده ی ششم پیش از میلاد از آمدن دانشمندان یونانی به ایران برای فراگیری دانش حکایت می کنند. برای نمونه پیتاگورس (فیثاغورس) که از نخستین فرزانگان و ریاضیدانان یونانی است بیست سال در ایران و  بابل بسر می برده است. در زندگینامه ی او نوشته شده که وی دانش مغان را آموخته است.  اما این دانش مغان چه بوده است؟

افلاطون درباره ی آموزش پسران شاهنشاه هخامنشی می نویسد: پسران شاه را از چهارده سالگی به آموزگاران می سپارند. مغان نیز در میان آموزگاران جای دارند، چراکه داناترینشان دانش مغان را می آموزد. به نوشته ی سیسه رو هیچ کس نتواند شاه پارس شود مگر انکه دانش مغان را فراگرفته باشد. روشن است که منظور از دانش مغان بیشتر فلسفه و استدلال و منطق است، اما افزون بر این پزشکی نیز در دانش مغان جای دارد، چنانکه بخش هایی از اوستا به دانش پزشکی اشاره هایی دارد. ایرانیان خود یکی از بنیادگذاران دانش پزشکی هستند. پزشکان توانایی که در یونان پدید آمدند  باید از پزشکی ایرانی تاثیر پذیرفته باشند. بقراط که او را پدر پزشکی می نامند، در روزگار اردشیر یکم می زیسته است( دانش پزشکی پیش از بقراط در ایران و پیش از آن در مصرو شاید بابل شکوفا شده بود، اما چون او برترین پزشک یونانی بوده او را پدر پزشکی می نامند چراکه نشانه های دانش و فرهنگ در ایران و مصر در اثر تاخت و تاز ها از میان رفته و تنها با پژوهش های نوین می توان دریافت که بنیاد دانش در کجا بوده است، جالب است که اروپاییان خود را واضع همه ی دانش ها می دانند ، و همه ی پدران را از یونان در می آورند، برای نمونه هرودت هم پدر تاریخ است، اما می دانیم که تاریخ نویسی نوین را ایرانیان برآوردند، که نشانه ی روشن آن همین نبشته ی بیستون است).  ایرانیان از پزشکان مجرب یونانی دعوت به همکاری می کردند، چنانچه کتزیاس خود را به دروغ پزشک دربار داریوش دوم می نامد اما نوشته های او روشن می کند که او هیچگاه در ایران نبوده است. می گویند که اردشیر از بقراط دعوت کرد تا به ایران آید اما او نپذیرفت و گفت که بهتر است به درد همیهنان خود برسم.

از نوشته های شاهنامه بر می آید که مغان اعمال جراحی ساده را انجام می دادند برای نمونه درباره ی زایش رستم آمده :

بیامد یکی موبدی چرب دست

مرآن ماهرخ را به می مست کرد

بکافید بی رنج   پهلوی  ماه

بتابید  نربچه  را ، سر ز   راه

چنان بی گزندش برون آورید

که کس در جهان این شگرفی ندید

"ابتکار عمل سزارین در زایمان نخستین بار در ایران و به دست پزشکان ایرانی بوده است در حالی که اروپاییان برای اینکه این عمل روی مادر سزار شاهنشاه روم انجام شده به نام او گفته اند. برپایه ی شاهنامه موبدی  چربدست با خنجری آبدیده (استریل) شکم رودابه را می شکافد  و رستم چشم به جهان می گشاید. سپس موبد جای برش را بخیه زده روی آن مرحم گیاهی می گذارد. امروزه نیز در روستاهای ایران به این کار رستم زایی می گویند"

برپایه ی گفته ی پرفسور مسعود خاتمی استاد دانشگاه نیویورک

باری، نام های ویژه ی تک تک گیاهان و بویژه گیاهان دارویی در زبان پارسی خود گواه اهمیت پزشکی در ایران بوده است. بعدها در روزگار ساسانی دانش پزشکی در دانشگاه گندی شاپور پیشرفت شایانی داشت.

بگذریم، به گزارش هرودت یونانیانی که به ایران رفته بودند مفهوم قطب نما و آفتاب سنج و بخش کردن دوازده گانه ی روز و شب و کارکردن با ساعت خورشیدی را با خود به یونان بردند.

فلسفه ی نور پیتاگورس تحت تاثیر دانش در ایران بوده است که بر پایه ی گردی زمین و گردش آن به دور خورشید بوده است.

ایرانیان در تعیین گاهشماری همگام با بابلیان  از پیشگامان بوده اند، چراکه زردشت گاهشماری آریایی را پدید آورد که دقیق ترین گاهشماری در جهان به شمار می رود و گاهشماری جلالی که خیام آن را پدید آورده از روی آن بوده است.

نبشته ها روشن می کند که در نیمه ی نخستین روزگار هخامنشی دانش اخترشناسی به اندازه ای پیشرفت کرده بود که در مصر و میانرودان (بین النهرین) شکوفایی ستاره شناسی و هندسه را سبب شده است و دانشمندی ایرانی در روزگار داریوش بزرگ به مصر اعزام می شود تا به تشکیل و بنیادگذاری فرهنگ سراها و سازماندهی دوباره ی کتابخانه ها و بنیاد های علمی در مصر بپردازد.

همزمان با آغاز شاهنشاهی کمبوجیه دانش اخترشناسی بابل شکوفا شده برای رصد اجرام آسمانی کوشش های بسیاری شد. رصد مشتری که در زمان کمبوجیه آغاز شده بود منجر به تدوین نگره ی حرکت مشتری شد که در روزگار داریوش منتشر شد.

دیموکرت(در عربی او را ذیمیقراتیس می گویند) که او را واضع فلسفه ی اتمی و ذره گرایی می دانند، این نگره را از استاد ایرانی خود به نام اوستان که در مصر تدریس می کرد آموخته است.

شیوه ی مناسب دولت هخامنشی در برقراری ارتباط مسالمت آمیز با دیگر مردمان و یادگیری خلاقانه از آنان نقش بسیاری در دانش مداری ایرانیان داشته است. در روزگار هخامنشی دانش تا به آن اندازه پیشرفت کرد که بسیاری از مردم و فرهنگ آن روزگار از آن تاثیر پذیرفتند.

در همین زمینه