پس از تاختن اسکندر مقدونی به مرزهای ایران و فروپاشیده شدن فرمانروایی هخامنشیان و روی کار آمدن فرمانروایی نیمه ایرانی/یونانی سلوکی -که به وارونهی باور همگان- این دو فرهنگ تاثیر دو سویهای بر هم داشتند و تنها تاثیر از سوی فرهنگ هلنی نبود بلکه از سوی ایرانیان نیز فرهنگ یونانی هناییده شد; اشکانیان روی کار آمدند و عنصر بیگانه را از کشور ایران بیرون رانده و یک فرمانروایی کاملا ایرانی برپایهی دین، آیین و زبان ایرانی در ایران برپا ساختند.
اشکانیان اندیشهی بازپس گیری گسترهی مرزی ایرانی زمان هخامنشیان را در سر داشتند و به شیوهی شاهان هخامنشی رفتار میکردند (همان گونه که اسکندر چنین میکرد).
پس از روی کار آمدن ساسانیان و برکناری اشکانیان و فرمانروایی شاهَکان، همین راه دنبال شد و سرانجام این رویا -یعنی باز پس گیری مرزهای هخامنشیان- در زمان ساسانیان به سرانجام رسید و ایرانیان بار دیگر سَروَر و سرآمد جهانیان شدند با این تفاوت که این بار قدرت بزرگی همانند دولت روم را در کنار خود میدیدند. ولی سرانجام درگیری 400 ساله با ترکان و هر آینه اقوام آریایی تبار -به اصطلاح تورانی- از شمال و شرق مرزها و درگیری پیاپی با ارتش روم و فشارهای دولت چین، درگیری درونی و در پایان رخنهی دین زرتشتی و موبدان در دستگاه سیاسی باعث شد تا سرانجام این شاهنشاهی بی همتا از دید توان جنگی، اقتصاد، هنر و فرهنگ و... روز به روز سست و سست تر شده و به دست اعراب بیابان نشین برافتد.
ایرانیان با همهی سختیها و دشواریها که بر آنها روا شد، به گواهی تاریخ به مانند همیشه شکوه و توان پیشین کشورشان را فراموش نکردند و از همان آغاز جنبشها و خیزشهایی را برای بازگرداندن شکوه گذشته و بیرون راندن بیگانههای عرب آغاز کردند. هر کدام از اینها به بهانهای برای سرکشی بر ضد تازیان دست یازیدند که از این جمله میتوان به ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین، مازیار، سنباد، استاسیس، المقنه (پیامبر نقابدار) اشاره نمود. ویژگی یکسان همگی آنها در این بود که هر کدام خود را به گونهای با نیاکان خود در گذشته و در زمان شکوه ساسانیان پیوند میدادند.
آرمان یعقوب لیث از سیستان در برپایی دولتی که آرزو داشت از سوی برادرش عمرو دنبال نشد و سامانیان با همهی دلبستگی که به ایران و فرهنگ کهن آن نشان میدادند آرمان وی را بلند پروازی میدانستند و دست کم به صورت اسمی خلیفه را به رسمیت میشناختند و هیچ گاه به جنگ با وی نپرداختند. تنها سالها پس از یعقوب بود که دو تن از جنگجویان ایرانی در گیل و دیلم طرح بزرگ یعقوب را پیگیری کردند و این دو "اسفار دیلمی" و "مرداویج گیل" بودند و پس از اینها آل بویه کار را دنبال کرد و تا اندازهای آن را به سرانجام رساند.
نخستین چالش ستیزهجویانه در این زمینه به دست "اسفار پور شیرویه" انجام شد. اسفار (=اسوار، سوار) جنگجویی دلیر و نستوه بود که خلافت را به رسمیت نشناخت و گرگان و تبرستان را از هرج و مرج و درگیریهای محلی برهاند. این پیروزی از سوی سامانیان پذیرفته شد و امارت بخارا به وی واگذار شد. همچنین او ری ، قزوین و سایر شهرها را به قلمرو خود افزود و به گیل و دیلم که کانون جنبش های ضد عربی بود نزدیک شد. چندی بعد قلعهی "الموت" را به ترفند از چنگ صاحب آن یعنی "سیاه چشم دیلمی" در آورد و سر از فرمانبری سامانیان برآورد و ضد خلیفه شورید. این کار برای نخستین بار انجام میشد و آشکارا به بازیابی جهان پرشکوه ایران گذشته برخاسته بود و سه سده چیرگی اعراب و خلافت در ایران را به چالش کشیده بود. خلیفهی آن زمان "المقتدر" (295-320 ه) سپاهی را به سوی او فرستاد که سپاه وی از سربازان اسفار شکست خوردند. او به آیین گذشتهی نیاکان خویش پایبند بود و دعوی تخت و تاج و زنده سازی فرهنگ و مرزهای ایران را داشت.
سرانجام همپیماناش "مرداویج پور زیار" از سرکردگان گیلها بر وی شورید ولی هیچگاه رویاهای او را از یاد نبرد و همان اندیشهی بازپسگیری مرزهای ایران زمان ساسانیان را در سر داشت. اسفار از نواحی لاریجان برخاسته بود و مرداویج از گیلان بود و به خاندان ارغش منسوب بود. در زمان او جشن سده با شکوه تمام برگزار میشد و حتی وی یک بار به دلیل مشکلاتی که در برگزاری جشن سده نزدیک اصفهان ایجاد شده بود با شماری از سپاهیان (احتمالا ترکان) به سختی برخورد کرد و سرانجام هم به دست همین ترکان در گرمابه کشته شد. مرداویج برای خود تاجی مرصع سفارش داده بود همانند تاج کسری (خسرو) و به عامل خود در اهواز دستور داده بود تا ایوان مداین را تعمیر کند و تاق کسری (خسرو) را به همان گونه که در زمان خسرو بود از سر بسازد تا او بار دیگر تیسفون را تختگاه سازد و دولت باستانی ایران را تجدید نماید. آرزویش این بود که در مداین تخت بر تخت زرین خسروان بنشیند و درباریان و لشکریاناش او را با نام شاهنشاه صدا بزنند. این راه راهی بود که بعدها از سوی صفویان نیز دنبال شد.
----------------------
منابع:
محسنی، محمد رضا 1389: پان ترکیسم، ایران و آذربایجان, انتشارات سمرقند
زرین کوب، عبدالحسین 1387: روزگاران، انتشارات سخن
برگرفته از : تارنگار آریا پارس . کورش محسنی