پیرامون تاریخ کهن ایران و تیره ها و شخصیت های آن زمان سخنان فراوان و البته دگرگونه ای بیان می گردد . مهرمیهن همواره برترین دیدگاه ها از بهترین استادان ایرانشناس  را در این پایگاه به نمایش در می آورد اما این شوند آن نمی شود که دیدگاه های دگرگونه و یا مخالف را نمایش ندهیم . در یکی از تارنگار های اینترنتی دیدگاه دگرگونه ای پیرامون کورش بزرگ و یکی بودن او با فریدون پدر آریاییان جهان بیان شده است که البته نوشتار درخور و دانشی ای می باشد . در اینجا این نوشتار را سر به سر بازگو می کنیم:

چرا نام کورش در شاهنامه تحت همین نام ذکر نشده است؟
______

خیلی هم عجیب نیست که ما ایرانیها و افغانها و تاجیکان (صرف نظر از من عاشق و مریض و معتاد استوره ها) نام شاهنامه ای کورش بزرگ  را نمی شناسیم. اصلاً می دانیم که این کورش بزرگ، کورش سوم هخامنشی است یا پدر بزرگش کورش دوم خاندان هخامنشی؟
از سوی دیگر، مگر ما نامهای قهرمانان شاهنامه ای کیخسرو  و گرشاسپ/رستم بزرگ شاهنامه ای و اوستایی را در عرصه تاریخ می شناسیم : اولی متعلق به ویرانگر امپراطوری بزرگ آشوریان یعنی کیاکسار مادی خبر هرودوت (در اصل کی آخسارو، یا کی خشثرو) همان هوخشتره است و دومی نخستین شکست دهنده ایرانی آشوریان که در پای حصار شهر آمل مازندران لشکریان متجاوز ایشان را کشتار کرد و خشتریتی (کیکاوس، سومین پادشاه بزرگ ماد/کیانیان) از محاصره نجات داد یعنی همان آترادات پیشوای مردان که کورش سوم را برای افتخار فرزند وی می خواندند و...

کلاً ما ایرانیها یا کشورهای فارسی زبان یک کتاب تاریخ اساتیری به نام شاهنامه داریم و یکی هم تاریخ مدون است که بر پایه منابع یونانی و رومی و اسلامی است که این یکی در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود. واین دو به موازات هم موجود هستند ولی غالباً بیگانه از هم. قسمتش اول تاریخ اساتیری که با پیشدادیان و کیانیان و نوذریان باشند تا حال بیشتر افسانه تصور شده اند تا تاریخ...
در حالی که حقیقت این است که آن تاریخ افسانه ای شده کهن ایرانیان است و تنها احتیاج به غور و بررسی علمی تطبیقی دارد که بیش از آن که کار یک محقق صرفاً تاریخ دان باشد کار یک ریاضی دان است که افکارش با علم تطبیق ریاضی پرورده شده باشد و هر وجه اشتراک لفظ و واقعه و معنی را در این باب نه تنها نادیده نگیرد بلکه به دیده منت بنگرد.
با کنکاش در داستان کودکی کورش به نقل از هرودوت ، می توان شباهتهای بسیاری میان آن و داستان کودکی فریدون (یعنی جهانگشا از خاندان نوذری= پادشاهی جدید) داشت که در اوستا اسمش ثراتئونه (سومین"کورش") یا قوچ دوشاخ آمده است که این دومی را همچنین می توان معنی نام شاهنامه ای وی یعنی فریدون به شمار آورد. کلمه سرو (ثرو) به اوستایی به معنی شاخ است. همان کورشی که مولانا ابوالکلام آزاد به درستی با ذوالقرنین (یعنی قوچ دوشاخ) در قرآن یکی دانسته است. ولی وی هم که در راه  این تحقیق سنگ تمام گذاشته، هنوز نمی دانسته که نام کوروش در زبان پارسی باستان و پهلوی (فارسی میانه) خود به معنی قوچ است. پدر بزرگ مادری کورش دوم یعنی آستیاگ اول (=تاجدار،منظور فرورتیش، فرائورت، سیاوش) و نواده اش آستیاگ دوم (آژدیاک= ثروتمند) را از قدیم از عهد لااقّل از عهد موسی خورنی مورخ ارمنی عهد قباد ساسانی با آژی دهاک (پادشاه ماروش= در اصل منظور مردوک خدای بابلیها و پادشاهان بابلی که با مادها متحد و خویشاوند شده بودند) یکی به شمار آورده اند.

داستان کودکی فریدون و کورش در اساس یکسان است: فرانک، مادر فریدون همان سپاکو (دایه شیر دهنده کورش) است. این نام از آنجا پیدا شده است که نام پارس به زبان سکایی به معنی پلنگ/یوزپلنگ (معروف به سگ بالدار) بوده است. پلنگی که پوستش بدنه درفش کاویانی فریدون/کورش تشکیل بوده است. ولی در اوستا و شاهنامه آژی دهاک (ضحاک، آستیاگ دوم) پدر بزرگ فریدون/کورش سوم نبوده است. و این درست است زیرا که این کورش دوم یعنی توس نوذری سپهسالار کیخسرو /کیاکسار بوده که نواده دختری آستیاگ اول (=تاجدار نخستین، فرائورت/سیاوش) بوده است. طبیعی است تشابه نامها، سبب یکی شدن اخبار مربوط به کورش دوم و نواده اش کورش سوم در قرون و اعصار بعد گردیده است.
چنانکه در کورشنامه گزنفون این دو کورش بزرگ تاریخ ایران یکی و یگانه شده و سردار همان کیاکسار (کیخسرو، هوخشتره) به شمار آمده است. کورش سوم این آستیاگ دوم پسر کی آخسارو را شکست داده و موجب قتل وی گردید، همانطوریکه در نقش ملی اش فریدون همین معامله را با اژی دهاک/ضحاک (خندان= آشّور، اسحاق) نمود.
سه پسر فریدون یعنی سلم (سرور بزرگ)، تور (وحشی) و ایرج (نجیب) به ترتیب به جای مگابرن ویشتاسپ (نخست فرماندار ماد سفلی و سپس در زمان کورش، فرماندار گرگان)، کمبوجیه سوم و گئوماته بردیه (ایرج، آرای آرایان، سپیتاک زرتشت، نخست حاکم آذربایجان و اران و ارمنستان و بعد زمان کورش حاکم بلخ و شمال غربی هندوستان) بوده اند که از این میان مگابرن ویشتاسپ و برادر کوچکش سپیتاک زرتشت (برمایون، داماد و پسرخوانده/برادر خوانده محبوب کورش) پسران سپیتمه جمشید (داماد و  ولیعهد آستیاگ دوم) پادشاه ولایات جنوب قفقاز بوده است که کورش سوم برای زنده باقی نگذاشتن رقیب وی را هم مقتول ساخت ولی با همسر او آمیتیدا (دانای منش نیک، دختر آستیاگ) ازدواج کرده و  دو پسرش را به حکمرانی گرگان و سمت هندوستان و بلخ بر گماشت و رسماً به پسر خواندگیشان پذیرفت.
بنابراین دو پسر خوانده کورش از جانب پدری از خاندان سپیتمه جمشید پیشدادی، از سوی دیگر از جهت مادر نسب از خاندان وجیه المله کیانی یعنی پادشاهان ماد (فرتریان= پادشاهان پیشین) و از جانب دیگر پسر خواندگان فریدون/کورش سوم هخامنشی بوده اند. البته دور از ذهن نیست که در نزد ایرانیان نام رسمی کورش سوم (سومین قوچ) در مقابل لقب پر طمطراق وی یعنی فریدون (جهانگشا) رنگ باخته و فراموش شده باشد.

از میان ایرانشناسان کارهای هرتسفلد و آرتورکریستن سن در باب تاریخ تطبیقی ایران باستان تحسین انگیزترین هستند. هرتسفلد بزرگ که نخستین کسی است که زرتشت بزرگ را در وجود سپیتاک بردیه داماد و پسر خوانده کورش سوم  دیده (گرچه در صد کمی از شخصیت تاریخی وی را شناسایی نموده) و در باب خود کورش سوم کاملاً به خطا رفته و در عرصه اساتیر ملی شاهنامه و اوستا وی را با کیخسرو (در اصل کی خشثرو= هوخشتره) معادل دانسته است. آتوسا (ملقب به استر در تورات، در واقع ملقب به ایشتار الهه عشق) که در روایت خارس میتیلنی، رئیس تشکیلات دربار اسکندر در ایران همسر زریادر (زرین تن= زرتشت) بوده، همان همسر گئوماته بردیه / زرتشت است که در روایات زرتشتی در رابطه با زرتشت تحت لقب هووی (نیک نژاد، شاهدخت) دختر فرشوشتر (شهریار جوان، کورش نوذری) ظاهر شده است. داریوش قاتل گئوماته بردیه/زرتشت با همین همسر وی ازدواج نمود و از وی خشایارشا (بهمن اسفندیار) را به دنیا آورد. نام اسفندیار (سپنداته= مقدس) گسترش دهنده آیین زرتشتی را هم که کتسیاس طبیب و مورخ یونانی دربار پادشاهان میانی لقب گئوماته بردیه آورده هرتسفلد به نادرستی به قاتل و دامادش داریوش اول منتسب می نماید. این موضوعات مربوط به یکی بودن این آتوسا و آن مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت/اسفندیار پسران سپیتمه جمشید که در رابطه با هم ، هم در تاریخ اساتیری و هم در تاریخ مدون حضور دارند، این افراد مشترک تاریخ اساتیری و تاریخ مدون ایران با ردیف شدنشان کنار هم پرده از روی تاریخ اساتیری کهن ایران بر می دارند، و این امر را ایرانشناسان هرتل و هرتسفلد به طور ناقص ولی نخستین بار انجام داده اند.