تازش عثمانی ها بر تبریز

شش سال پس از آن‌كه آرتيمي پطروويچ والنسكي سفير پطر كبير و پزشك اسكاتلندي وي جان بل تبريز را ترك گرفته بودند، طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسين كه از برابر غلجايي‌ها گريخته بود، در همان شهر خود را پادشاه قانوني ايران ناميد و مقرر داشت كه خطبه به نام وي خوانند. در زمستان همين سال (1135 ‌ق) مهاجمان غلجايي شهر رشت را محاصره كردند.

عثمانی

حاكم رشت كه از طرف شاه طهماسب دوم و كمك لشكريان حكومت به كلي مايوس بود، نماينده‌اي به هشترخان نزد پطر فرستاد و خواستار پشتيباني سپاهان روس شد. پطر كه اين پيش‌امد فرخنده فال را براي اجراي آرمان‌هاي خويش پرارزش مي‌ديد، بي‌درنگ گيلان را متصرف شد. اينك طهماسب دوم پادشاه اسمي ايران به اميد آن‌كه پطر با افغان‌ها از در ستيز درآيد با عقد معاهده‌اي شيروان، داغستان و تمامي صفحات كرانه خزر يعني گيلان و مازندران و استرآباد را به روسيه بخشيد. اما از اين اقدام نسنجيده و احمقانه، نه فقط نتيجه‌اي كه منظور نظر طهماسب بود عايد نگرديد بلكه امنيت تمامي سرزمين‌هاي بين ايروان و تبريز نيز به خطر افتاد.

عثمانی

هنوز يك سال از عقد چنين پيماني نگذشته بودكه ميان روسيه و عثماني بر سر تقسيم ميراث طهماسب دوم موافقت حاصل آمد و به دنبال همين توافق، لشكريان عثماني در خزان سال 1137 هجري ]1104 خ[ پس ار گرفتن ايروان و نخجوان و مرند خود را به شهر تبريز رساندند.
جوناس هنوي بازرگان انگليسي كه در عهد نادري در ايران بوده است، عده لشكريان مهاجم را در اين مورد بيست و پنج هزار نفر ضبط كرده است. هنوي مي‌نويسد: «‌‌هر چند قسمت اعظم تبريز چنان كه گفته شد بر اثر زلزله ويران شده بود اما هنوز شهر مزبور، يكي از زيباترين شهرهاي خاور زمين به شمار مي‌رفت. تبريز نه بارو داشت و نه صاحب توپخانه بود و به همين سبب مثل سرزمين باستاني اسپارت، فقط مي‌بايست متكي به عده و نيروي شهروندان خود باشد. انبوه لشكريان عثماني مانند مور و ملخ تمامي يكي از كوه‌هاي تبريز را متصرف شده بودند و مردم تبريز از اطراف و اكناف شهر گرد آمده در كوچه‌ها سنگر بستند و چون رابطه‌ي آن‌ها با لشكريان ايراني قطع شده بود. چهار هزار تن از ايشان به ناچار تسليم گرديدند و از دم تيغ دشمن گذشتند.

مقاومت دليرانه‌ي مردم شهر تبريز و خرابي‌هاي وارده بر شهر در اين جنگ و محاصره بعدي آن، بخشي از شگفت‌انگيزترين رويدادهاي دوران پرفضاحت هجوم غلجايي‌ها بر ايران مي‌باشد. شكي نيست كه فرار لشكريان عثماني و بيرون آمدن بيست هزار نفر از تبريزيان به دنبال آن‌ها در اين مورد گواه صادقي است بر آن‌كه هنوز در قبال هجوم‌هاي پياپي غلجايي‌ها و روس‌ها و عثماني‌ها، مردم ايران را غيرت و شهامت دفاع از خويشتن باقي بود. در تابستان بعد، پس از چهار شبانه‌روز محاصره و يكي از خونين‌ترين جنگ‌هاي ايراني و عثماني سر انجام تبريز به دست تركان افتاد. جوناس هنوي مي‌نويسد: «‌‌پس از هجوم‌هاي پياپي لشكريان عثماني و پايداري دليرانه تبريزيان، چهار شبانه‌روز پس از محاصره شهر، در سوم ماه اوت ]1725 م/12 امرداد 1104 خورشيدي[ در حدود بيست هزار نفر از ايرانيان كه به دو سنگر آخري شهر پناه برده بودند ديگر پايداري نتوانستند كرد و به ناچار تسليم شدند. عثماني‌هاي پيروزمند به اين گروه رخصت دادند كه از اثاثه و اموال خود هرچه مي‌توانند بردارند و به اردبيل عقب نشينند.(1) در تاريخ كمتر محاصره‌اي اين سان خونين بوده است. ايرانيان تقريبا سي هزار نفر و تركان، حدود بيست هزار نفر تلفات دادند. از آن جمله عثمان پاشا، پاشاي اورفه كه فرماندهي جناح راست با وي بود و پاشاي قرامانيا و گروهي ديگر از افسران بلندپايه‌ي عثماني در اين مبارزه به هلاكت رسيدند.
جوناس هنوي كه سفرنامه‌اش حاوي ارزنده‌ترين اطلاعات در پيرامون رويدادها، طرز حكومت و سازمان‌هاي اداري، وضع اجتماعي، بازرگاني، پول، وزن و مقادير و طبقه‌بندي ارتش ايران در عهد نادري است، درباره‌ي قزوين و همدان و ايالات كرانه درياي خزر مطالب جالب و بسيار مفصلي دارد. اما متاسفانه چون گذارش به تبريز نيفتاده است درباره آن شهر چيزي نمي‌گويد و به همين اندازه بسنده مي‌كند كه در اواخر سلطنت نادر ماليات آذربايجان همه ساله يك هزار و پانصد ميليون دينار (برابر با 375000 ليره آن روزي) بود، و صرف‌نظر از هندوستان، فقط خراسان، ايروان و نواحي متعلق به ايران در سرزمين ارمنستان بود كه ماليات سالانه آن‌ها از اين مبلغ تجاوز مي‌كرد.

ابوالقاسم طاهري

دیدگاه‌ها  

0 # ايراني06 1394-08-15 00:13
چه ها كه برسرمردوم سرزمين من چه غرب جه شرق شمالوجنوب كه نيامده
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه