مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

دلبستگی جعفر و عباسه و پایان کار برمکیان

جعفر فرزند یحیی از شخصیت‌های برجسته برمکیان است که نزد هارون بسیار محبوب بود. سیطره و نفوذ وی در دستگاه خلافت بی‌مانند بود.شدت محبت هارون الرشید نسبت به جعفر به اندازه ای بود که هرگز تاب جدائی او را نداشت، و همچنین خواهرش عباسه دختر مهدی را خیلی دوست می داشت و عزیزترین زنان پیش او بود و بر دوری او تاب و تحمل نمی آورد. و هر گاه با جعفر بود بعلت جدائی عباسه عیشش ناقص بود و هر گاه که به خواهرش خلوت می کرد از نبودن جعفر سرورش ناتمام بود.

از این رو روزی به جعفر گفت: شادی من به منتها درجه نمی رسد مگر با تو و عباسه، من او را به تو تزویج می کنم تا اجتماع شما جایز و مشروع گردد و لیکن مشروط بر اینکه فقط در حضور من باشد، با این شرط عباسه را به عقد جعفر در آورد. هارون هر دو را در مجلس عیش و عشرت خود جمع می کرد و به سبب دیدارشان سرورش کامل و عیشش تام و تمام می شد.

جعفر برمکی پس از ازدواج با عباسه طبق قراداد می بایست در غیر حضور هارون با عباسه دیدار نکند بنابراین بدون او از خلوت کردن با عباسه خودداری می کرد.

چون جعفر جوانی زیبا و خوش صورت و دوست داشتنی بود در در اندک زمانی عباسه شیفته او شده و طالب وصال وی گشت و خواست در خلوت با وی بنشیند و به آرزوی خود برسد. عباسه تصمیم گرفت که برای نیل به اهداف خویش علاج و چاره ای بیندیشد و از این رو از طرق مختلف و راههای گوناگون وارد شده و حیله های نیک و نقشه های لطیف به کار برد ولی از کوشش و جدیت خود سودی نبرد و به کام دل نرسید.

هنگامیکه بی طاقت شد نامه ای به جعفر نوشت و واژگان دل آفرین و سخنان مهر آمیز نگاشت و درخواست ملاقات خصوصی نمود، عباسه نامه عاشقانه را بوسیله محرمی به جعفر فرستاد.

جعفر پس از اطلاع از محتوای نامه پیک عباسه را با خشونت و تندی رد کرد و مورد تهدید قرار داد، عباسه نامه ای به او نوشت و بیش از پیش اظهار اشتیاق کرد و محبت و دوستی مفرط خود را در آن منعکس ساخت.

محبت نامه را توسط محرم به دست جعفر رساند، جعفر این بار نیز از خود تندی نشان داده و قاصد عباسه را دشنام داد و با شدیدترین لحن او را برگردانید و چون عباسه از جعفر ناامید شد به عتابه مادر جعفر رو آورد و او هم، بینا و دوراندیش نبود.

عباسه با سخنان محبت آمیز و ارسال اموال فراوان و فرستادن هدایای نفیس و جواهرات گران قیمت به عتابه، محبت او را به خود جلب کرد و دلش را ربود تا آنجا که او را در اطاعت و فرمانبرداری مانند کنیز، و در مهربانی و دلسوزی مانند مادر پنداشت. در این هنگام گوشه ای از آرمانها و مقاصدش را به او گفت و آگاه ساخت که مصاحرت و داماد شدن امیرالمؤمنین سبب افتخار و باعث مباهات پسر تو است و هر گاه رابطه قوی و نیرومند گردد و اتصال دست تو و جعفر از زوال نعمت و سقوط مرتبه و مقام ایمن خواهید شد.

اکنون شایسته است که در مواصلت ما کوشش نمایی و سهل انگاری بر خود راه ندهی. مادر جعفر به درخواست عباسه جواب مثبت داد و او را خاطر جمع ساخت از هر راهی که ممکن باشد هر دو را در یک جا جمع کند. پس از آن عتابه مادر جعفر روزی به او گفت: کنیزی در یکی از قصرها به من تعریف و توصیف شده از ادب و دانایی و هوش و حلاوت و شیرینی، با جمال و دلپسند و شگفت انگیز، قامت موزون و هیکل جالب به حدی رسیده که نظیرش دیده نشده است و در خاندان بزرگ تربیت یافته تصمیم گرفته ام او را برای خدمت به تو بخرم و معامله میان من و مالک او نزدیک شده و بزودی پایان خواهد یافت.

جعفر گفتار مادر را پسندید و به کنیزی که مادرش او را می ستود دل بست و بی صبری را آغاز نمود ولی مادر جعفر از آوردن او مضایقه می نمود و پیوسته او را امروز و فردا می کرد و به حدی مسامحه نمود تا اینکه اشتیاق قلبی جعفر نیرومند شد و رغبت و تمایلش نسبت به ملاقات او شدت یافت و می گفت: خریدن اینچنین کنیزی ضرورت دارد و هر چه زودتر باید آنرا خرید. هنگامیکه مادرش دانست که جعفر از شکیبایی ناتوان شده و پیمانه صبرش لبریز شده به پسرش گفت: من آن کنیز را در فلان شب برای ملاقات تو حاضر و آماده خواهم کرد آنگاه عباسه را از موضوع باخبر ساخت و چون شب وعده فرا رسید عباسه خود را به هفت قلم آرایش کرد و به منزل عتابه آمد و برای ملاقات با جعفر آماده شد. جعفر در آن شب از نزد هارون نوشیده بود زائل نشده بود از مادرش پرسید کنیز کجاست؟ گفت هم اکنون می آید. آنوقت عباسه را که انتظار می کشید با زینت هر چه تمامتر بر جوان مست وارد کردند که نه بر رخسار و چهره عباسه آشنایی داشت و نه از خلقتش واقف بود جعفر مست و اسیر شهوت او را نشناخت و با او هم بستر شد و امری که مقتضای طبیعت بشریت است میان آنان بوقوع پیوست هنگامی که جعفر به کام دل رسید عباسه به او گفت: نیرنگ دختران پادشاهان را چگونه دیدی؟ جعفر گفت: کدام دختران شهر یاران را قصد و آهنگ کرده ای و جعفر گمان می کرد او بعضی از دختران پادشاهان روم باشد. عباسه گفت: من عباسه دختر مهدی هستم.

جعفر وقتی که این سخن را شنید تکان خورد و حالت مستی از او نائل شد و نزد مادرش رفت و به او گفت: براستی که مرا به بهاء ناچیزی فروختی و بر مرکب تند و سرکش سوار نمودی بنگر حال من در آینده چگونه خواهد شد و سرانجام این امر شدید خواهد رسید. عباسه از جعفر باردار شد و پس از پایان مدت حمل پسری زیبا زائید و خادمی با دایه برای او قرار داد و آن کودک را به آنان سپرد و چون ترسید که هارون از جریان باخبر شود آن فرزند را با خدمتکار و دایه به مکه فرستاد تا در حرم به تربیت او قیام نمایند.

هارون که مردی مستبد و متعصب بود از اقتدار فوق العاده ی برمکیان و میل باطنی ایشان به علویان و شعوبیه و زنادقه در وحشت افتاد و مصمم شد که ریشه ی آن طایفه را از بیخ برکند و پیوسته در پی بهانه و فرصتی مناسب می گشت تا سرانجام به این بهانه که جعفر از عباسه برخلاف پیمانی که بسته بود دو فرزند آورده با اینکه مدت ها از این داستان آگاهی داشت و عمل نیز به هیچ وجه نامشروع نبود جعفر و عباسه و دو کودک ایشان را در سال ۱۸۷ کشت و سرجعفر را در بغداد آویخت و هر پاره از پیکر او را به یک سوی دجله نصب کرد. سپس برادران و پدر او را به زندان انداخت و در بغداد و ولایات همه ی دارایی ایشان و عمال برمکیان را ضبط نمود. پیکر جعفر تا سال ۱۸۹ همچنان آویخته بود تا خليفه دستور داد آن را در این سال سوختند!

این عمل در حقیقت خلافت هارون را ننگین کردهT چه عمده رونق ایام او نتیجه کفایت و هنر و ادب پروری و کرم خاندان برمکی است و نام برامکه پیش مردم همه وقت با جوانمردی و کرم و فضل و فرهنگ توأم بوده و فضایل و صفات ایشان را عوام و خواص پیوسته به عنوان مثل ذکر می کردند.

این پایانی دردناک بود بر عشقی پاک که آرمان های سیاسی باعث نابودی عاشق و معشوق و ثمره های عشق آنان شد .

جعفر برمکی و عباسه

...............

آبشخور :

1 - تاریخ ایران – عباس اقبال آشتیانی 2- مرکز اطلاع رسانی غدیر

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML