مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

نابودسازی سازه های ایرانی در زمان قاجار

نقل مي‌كنند كه ظل‌السّلطان از فرزندان ناصرالدين شاه قاجار از عقده‌هاي رواني بسيار رنج مي‌برد. او نه تنها نمي‌توانست جلال و شكوه حاكمان زمان خويش را كه در شهرهاي ديگر ايران حكومت مي‌كردند تحمّل كند، بلكه از ديدن قصرها و آثار تاريخي مربوط به معماري گذشتة ايران نيز رنج مي‌برد و به بهانه‌هاي گوناگون آنها را خراب مي‌كرد. «هنري رنه‌د. الماني» كه در سال 1880 از ايران بازديد كرده است، مي‌نويسد:


«ظلّ‌السّلطان بسياري از كاخهاي عالي و شاهكارهاي ممتاز اصفهان را كه موجب حيرت جهانيان بود نابود كرد. در واقع، آخرين سالهاي حكومت ظلّ‌السّلطان در اصفهان به منزلة طوفان ويرانزايي بود، زيرا او كه با به شاهي رسيدن برادرش مظفّرالدّين شاه اميد سلطنت خود را از دست رفته مي‌ديد به تلافي، بيشتر اين شاهكارهاي برجسته را كه در دنيا بي‌نظير بود خراب كرد و مصالح آنها را فروخت.

از آن همه كاخهاي گوناگون كه شاردن (سيّاح فرانسوي) در اصفهان ديد و شرح مبسوطي دربارة هر كدام از آنها در سفرنامة خود به قلم آورده اكنون جز دو سه بناي خراب چيزي باقي نمانده و تقريباً بيست و پنج الي سي سال مي‌شود كه تمامي را ظلّ‌السّلطان ويران كرده است. اين شاهزاده در سنّي به حكومت اصفهان منصوب شد كه در آن سنّ كودكان عموماً در فكر بازي و سرگرمي هستند، ولي او در همان خردسالي به وظيفة مهمّ خود پي برد و توانست با كوشش و رفتار جابرانه و مجازاتهاي سخت در قلمرو حكومتي خود امنيّتي برقرار كند.

يكي از علل طولاني شدن دورة زمامداري او در اصفهان اين بود كه ماليات را به قوّة قهريّه وصول مي‌كرد و به طور مرتّب به تهران مي‌فرستاد. ظلّ‌السّلطان در غارت و تعدّي به اموال مردم تنها نبود بلكه پسران و عمّال او هم در آزار رساندن به مردم و گرفتن دارايي آنها فروگزار نمي‌كردند.

ظلّ‌السّلطان بعد از آنكه برادرش (مظفّرالدّين شاه) تاجگذاري كرد و اميد او از رسيدن به سلطنت تبديل به نااميدي شد، درنده‌خويي در او اوج گرفت و با شهر اصفهان مانند كشوري فتح شده معامله كرد. يعني تمام يادگارهاي صفويان و بناهاي با شكوه و كاخهاي اين پايتخت قديمي را كه معرّف شكوه و عظمت گذشتة ايران بود بكلّي ويران كرد و مصالح آنها را فروخت و مساجد و ديگر بناهاي عمومي را هم كه نتوانست ويران كند به سارقين آثار عتيقه تسليم كرد تا كاشيهاي نفيس و ظريف و ديگر تزيينات آنها را كنده، به خارجيان بفروشند.»

علت اقدامات ظل السلطان

مهدی بامداد در شرحي که از ظل‌السلطان در کتاب « شرح حال رجال ایران » نوشته، اشاره کرده ‌است که از کارهای بسیار زشت، بلکه جنون‌آمیز ظل‌السلطان، قطع اشجار خیابان‌ها و تخریب شمار زیادی از ساختمان‌های زیبای صفوی در اصفهان بود. گرچه بنا بر گفته بسیاری از صاحبنظران و مورخین (از جمله خود بامداد) علت اصلی این اقدام جنون‌آمیز، محو شکوه و عظمت عصر صفوی از دیدگان عموم توسط قاجارها بوده ‌است که پیوسته نظیر آن در تاریخ ایران تکرار مي شد، اما از قرار معلوم ظل‌السلطان جدای از این دلیل، دلیل دیگری هم برای این اقدام ناشایست خویش داشته و آن این بوده که عمارات صفویه و زیبایی خیره کنندهٔ شهر اصفهان، توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب ننماید.

در این ارتباط حتی چند نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغ هنگفتی به ظل السلطان بدهند تا وی را از این کار زشت بازدارند، اما با این وجود وی از تصمیم خود منصرف نگردید و در نتیجه اکثریت باغها و عماراتی که فهرست برخی از آنها در ذیل آورده شده، بدست بیدادگری ظل‌السلطان و برخی امرای او، تخریب و ویران گردیدند.

مهدی بامداد در تحلیل این اقدام زشت ٔ ظل‌السلطان نوشته‌است:

« قرنها در ایران و در ممالک عقب افتاده رسم و معمول چنین بوده که هر سلسله‌ای روی کار می‌آمد و زمامدار می‌شد، آثار برجای مانده از سلسله‌های قبل از خود را، به کلی از بین می‌برد و این عمل فقط ناشی از عدم رشد ملت و جهالت و خودخواهی سلسلهٔ بعدی بود. »

فهرست برخی از ابنیهٔ عصر صفوی تخریب شده توسط ظل‌السلطان به شرح ذیل است:
1. باغ و قصر سعادت آباد
2. عمارت هفت دست
3. قصر نمکدان
4. آئینه خانه
5. بهشت برین
6. بهشت آئین
7. انگورستان
8. بادامستان
9. نارنجستان
10.کلاه فرنگی
11. باغ تخت
12. باغ آلبالو
13. باغ طاووس
14. عمارت و باغ نقش جهان
15. باغ فتح آباد
16. گلدسته
17. تالار اشرف
18. عمارت خورشید
19. سرپوشیده
20. عمارت خسروخانی
21. باغ زرشک
22. باغ چرخاب
23. باغ محمود
24. باغ صفی میرزا
25. باغ قوشخانه
26. باغ نظر
27. عمارت و سردر باغ هزارجریب
28. عمارت جهان نما
29. و....
لازم به توضیح است که ظل‌السلطان علاوه بر فهرست فوق، اقدام به تخریب و نابودی حدود چهل باغ و عمارت دیگر، از باغ‌ها و عمارت‌های عصر صفوی در اصفهان نمود، که گرچه شهرت و اهمیت موارد مندرج در فهرست فوق را نداشتند، امّا هریک در جای خود از شاهکارهای معماری عصر صفوی محسوب می‌شدند.

ظل‌السلطان همچنین آینه کاری‌های روی ستون‌های عالی قاپو و چهل‌ستون را از میان برد و علاوه بر این دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند. توصیف برخی از این عمارتهای تخریب شده بدستور ظل‌السلطان، در برخی سفرنامه‌ها و بخصوص سفرنامه‌های مربوط به مستشرقین و اروپائیانی که از اصفهان در عصر صفوی بازدید کرده اند، ذکر شده است.

عارف قزوینی سراینده ی نامدار دوره ی قاجار در این باره سروده است :

خرابی آن چه به دل کرد والی حسنش

به اصفهان نتوان گفت که ظل السلطان کرد

چو جغد بر سر ویرانه های شاه عباس

نشست عارف و لعنت به گور خافان کرد

مرگ ظل السلطان

مرگ سلطان مسعود ميرزا معروف به ظل‌السلطان حاكم ظالم اصفهان در چنين روزي از سال ۱۲۹۷ هجري شمسي به وقوع پيوست.
سلطان مسعودميرزا، فرزند ارشد ناصرالدين‌شاه قاجار در حدود سال ۱۲۲۸ش به‌دنيا آمد. وي سه سال از مظفرالدين‌شاه بزرگ‏تر بود ولي چون مادرش از خاندان قاجاريه نبود، به ولايت‌عهدي منصوب نگشت. مسعودميرزا در ابتدا با لقب يمين‌الدوله، حكومت مازندران و استرآباد و سپس فارس و اصفهان را به عهده گرفت تا اين‌كه لقب ظل‌السلطان يعني سايه‌ي پادشاه را اخذ كرد.
در زمان حكومتش بر فارس به‌خاطر ظلم فراوان، عزل شد ولي مدتي بعد به اصفهان رفت و تا ۳۴ سال بعد با ستم حكم‌راني نمود. ظل‌السلطان، قشون مجهز و منظمي پديد آورد و با باج‏گيري و اخذ ماليات‏هاي سنگين از رعيت، ثروتي افسانه‏اي گرد آورد كه به اعتراف خودش، براي ده نسل پس از او هم كافي بود. وي، املاك مردم را با زور و قهر، غصب و تصرف مي‏كرد و شورش‏ها را با سنگدلي سركوب مي‏نمود.
در حدود سال ۱۲۵۹ش - كه به اوج قدرت رسيده بود - به پشتوانه‌ي ارتش محلي خود، اوامر حكومت مركزي را ناديده مي‏انگاشت و در سال ۱۲۶۱ به ناصرالدين‌شاه پيشنهاد كرد كه حاضر است در ازاي دريافت مقام ولايت‌عهدي، مبلغ هنگفتي پيشكش نمايد. وي اندكي بعد به فكر تصاحب سلطنت افتاد و تا پايان عمر درصدد يافتن آن بود كه هيچ‏گاه به اين آرزوي خويش نرسيد.
ظل‌السلطان افزون بر بيست و يك هزار سرباز در اختيار داشت و اصرار مي‏كرد تا وزارت جنگ به او واگذار شود. وقتي كه خبر مظالم او به گوش ناصرالدين رسيد، شاه قاجار درصدد سفر به اصفهان و بررسي اوضاع آنجا برآمد. در اين هنگام، ظل‌السلطان بيمناك به تهران آمد و به شاه و درباريان هداياي نفيسي تقديم نمود. با اين‌همه، شاه پس از مدت كوتاهي با صدور فرماني، او را از سراسر قلمرو حكومتي غير از اصفهان بركنار نمود.
او در تمام دوران سلطنت مظفرالدين‌شاه نيز حاكم اصفهان بود و با مشروطه‏خواهان به‌شدت برخورد مي‏كرد. از ديگر كارهاي جنون‏آميز او، تخريب آثار و ابنيه‏هاي باارزش دوران صفوي در اصفهان بود تا شاه به اين شهر توجهي نداشته باشد و او مطلق‌العنان آن ديار گردد. مسعودميرزا در اواخر عمر، مدتي را در اروپا گذراند تا اين‌كه پس از دچار شدن به اختلال حواس، در دهم تيرماه ۱۲۹۷ش برابر با ۲۲ رمضان ۱۳۳۶ق در حدود هفتاد سالگي به كام مرگ افتاد.

این نوشتار از پایگاه پارسینه آورده شده است .

...........

منابع :
هنري رنه آلماني ، سفرنامه از خراسان تا بختياري ، ترجمه همايون فره وشي ، انتشارات اميركبير ، تهران ، ص 906
بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری(جلد ۴). چاپ اوّل. تهران: انتشارات زوار، ۱۳۴۷

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

+1 # ر.مولود 1396-04-12 13:21
درود بر شما
سپاس از پست خوبتان و دیگر اینکه شوربختانه کم نیستند و نبودند کسانی که یک نفر بودند اما به اندازه هزاران هزار سال و لشکر ها به تاریخ و ریشه ما آسیب رسانده اند . کسانی که کمر برای ویرانی و نابودی فرهنگ و تاریخمان زده اند کسانیکه گفتمان و گویشمان را دستخوش چپاول کرده و آستین برای نابودی ریشه ای مان بالا زده اند . باشد روزیکه هم میهنان با توانایی همراه با آگاهی در برابر همه این ویرانگری ها هوشمندانه و شیرانه باستیم . در پناه مهر یزدان پاک شاد و تندرست باشید
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML