نقشه ی شوم اسکندر و ارسطو برای ایرانیان

اسکندر مقدونی پادشاهی خردمند، همانا ستمگر بود و به سرزمین های بسیاری تاخت و ویرانی ها و کشتارهای فراوانی ببارآورد . اسکندر وارونه ی دیگر پادشاهان ، توان بدنی چندانی نداشت و آنگونه که فردوسی بزرگ فرموده است : سکندر سواری بسانِ قلم/ سلیحی سبک بادپایی دژم !  در جنگ ها و پیکارها بیشتر از آنکه از نیرو و توان بدنی خود بهره ببرد از خرد و هوش خود بهره می برده است و نمونه های آن را می توان در نبردهای گوناگون او با داریوش سوم و همچنین در نبرد با سردار دلاور ایران آریو برزن ، دید .

http://www.mehremihan.ir/images/stories/f2/alexander.jpg

روانشاد حمزه ی اصفهانی در فصل چهارم کتاب خود آنجا که گزارشی از پادشاهان ایران به دست داده ، می نویسد :

پس از آنکه اسکندر بزرگان و فرمانروایان ایران را برانداخت به استاد خود ارسطاطالیس (ارسطو) نوشت که من همه ی پادشاهان مشرق را از بیم آن که قصد سرزمین مغرب کنند ، کشتم و شهرها و دژهای آنها را ویران کردم و اکنون می خواهم فرزندان پادشاهان را نیز گردآورم و به پادشاهان آنها ملحق سازم . تو در این باب چه میگویی ؟ ارسطو در پاسخ به اسکندر نوشت که اگر شاهزادگان را بکشی حکومت به دست اراذل و افراد پست پایه می افتد و اینان چون به قدرت برسند ستم و تجاوز می کنند . پس شایسته است که شاهزادگان را گردآوری و به هر یک شهری یا ولایتی بخشی تا با یکدیگر به ستیزه ایستند و به خود مشغول شوند و به اهل مغرب نپردازند .

اسکندر همین نیرنگ را بکار بست. جانشینان اسکندر نیز همان روند را در پیش گرفتند و ملوک الطوایفی پدیدار شد و هر گوشه ای پادشاهی به فرمانروایی پرداخت و آنگونه که فردوسی بزرگ فرموده است :

 

بزرگان که از تخم آرش بدند

دلیر و سبکسار و سرکش بدند

به گیتی به هر گوشه‌ای بر یکی

گرفته ز هر کشوری اندکی

چو بر تختشان شاد بنشاندند

ملوک طوایف همی خواندند

برین گونه بگذشت سالی دویست

تو گفتی که اندر زمین شاه نیست

نکردند یاد این ازان آن ازین

برآسود یک چند روی زمین

سکندر سگالید زین‌گونه رای

که تا روم آباد ماند به جای

شمار پادشاهان اشکانی روی هم به 90 تن می رسید که همه ی آنان پادشاه تیسفون ( حکومت مرکزی ) را بزرگ می داشتند . این پادشاه در نامه نگاری با پادشاهان دیگر ، نام خود را در آغاز نامه می آورد .

از میان پادشاهان اشکانی که همت جنگ داشت ، شاپورِ اشک بود .حضرت مسیح در زمان او پدیدار شد . شاپور با رومیان که پادشاه آنان انطیخس ( آنتیوخوس ، نام چند پادشاه سلوکی ) ، سومین پادشاه پس از اسکندر بود ، جنگید و بسیاری از رومیان را بکشت و گروهی را اسیر گرفت و فرزندان ایشان را به کشتی گرد آورد و همه را به انتقام دارا (داریوش سوم هخامنشی) غرق کرد و بسیاری از اموال را که اسکندر از سرزمین ایران برده بود ، به ایران بازگرداند .

در زمان بلاش پسر خسرو ، رومیان بایران تاختند .بلاش به پادشاهان محلی نامه نوشت و از ایشان یاری خواست و با لشکر و اموالی که این پادشاهان برای او فرستاده بودند ، یکی از ملوک الطوایف بنام صاحب الخضر یا بروایت بلعمی ( 1/499) ملک خضر را که به سرزمین روم نزدیک بود ( نزدیک مرز ) ، تجهیز کرد و او پادشاه روم را بکشت و با غنایم بسیار بازگشت و یک پنجم آن را برای بلاش فرستاد . ( حمزه اصفهانی : 29-31 . مجمل التواریخ 59-60 )

یاری نامه ی نوشتار :

تاریخ جامع ایران – زیرنظر: کاظم موسوی بجنوردی – تهران 1393 – جلد دوم – اشکانیان در حماسه ی ملی – نگارش:  ابوالفضل خطیبی