کشته شدن ناصرالدین شاه بدست میرزا رضا

درباره انگیزه میرزارضاکرمانی برای قتل ناصرالدین شاه مسائل مختلفی مطرح شده است؛ برخی قتل ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت می دهند، برخی قتل شاه را توطئه دولت انگلیس و عثمانی می‌دانند و برخی معتقدند که صدراعظم وقت یعنی علی اصغر خان امین السلطان در این قضیه نقش داشته است.

شرح حال
میرزا رضا فرزند ملا حسین عقدایی در کرمان متولد شد. (1) میرزا در یزد به مدرسه رفت اما پس از فوت پدرش به ناچار درس را رها کرده و برای امرار معاش به دستفروشی پرداخت و به تهران آمد. در تهران او که پشتکار خاصی داشت کم کم توانست برای خود اعتباری کسب کند و برای داد و ستد بخانه بزرگان راه پیدا کند (2) رفت و آمد میرزا رضا به خانه رجال و بزرگان باعث شد تا او آگاهی بیشتری نسبت به اوضاع و احوال کشور بدست آورد. از جمله کسانیکه میرزا رضا با آنها داد و ستد داشت، کامران میرزا نایب السلطنه بود . اما کامران میرزا در قبال خرید دو شال از پرداخت وجه آنها طفره می رفت و چون میرزا رضا شال ها را از فردی بنام حاج ملا حسین ناظم التجار برای فروش گرفته بود با مشکلات زیادی مواجه شد. همین مسئله باعث شد تا میرزا رضا به دیوان خانه کامران میرزا مراجعه کند و در حضور دیگران بدون هیچ ترسی از وی درخواست کرد تا طلبش را پرداخت کند. کامران میرزا که فردی مستبد بود و گستاخی میرزا رضا او را ناراحت کرده بود دستور داد تا وجه را تهیه کرده و در قبال پرداخت هر اسکناس به میرزا رضا یک سیلی نیز به او زده شود(3)

اوضاع و احوال تاریخی دوران ناصر الدین شاه
در آغاز دوران قاجار جنگ های ایران و روس زمان سلطنت فتحعلی شاه بخوبی فاصله فراوان علمی و سیاسی میان ایران و دنیای پیشرفته اروپا را بخوبی نمایان ساخت در نتیجه عقب ماندگی سیاسی و شکست های نظامی، معاهدات سیاسی میان ایران و کشورهای روس و انگلیس بسته شد که نتیجه ای جز واپسگرایی بیشتر برای ایران به همراه نداشت و شکست های نظامی به امتیازهای دیپلماتیک تبدیل گردید. این امتیازات ، امتیازات تجاری را بدنبال آورد و امتیازات تجاری راههای نفوذ اقتصادی کشورهای قدرتمند در ایران را فراهم کرد که نتیجه آن تضعیف و نابودی صنایع داخلی و وابستگی هر چه شدیدتر به غرب شد (4)

مظاهر عمده تأثیر این وضعیت در دوران ناصری بصورت اعطای امتیازات فراوان به دو دولت روس و انگلیس تحقق یافت (5) که به جهت ضعف دستگاه دولتی ایران به صحنه رقابت برای این دو دولت پر نفوذ درآمد.

ناصر الدین شاه برای تأمین بودجه عظیم دربار خود علاوه بر اعطای امتیازات فراوان چون، امتیاز ایجاد خطوط تلگراف، احداث راه آهن و تراموا و بهره برداری از معادن ایران، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو، امتیاز تأسیس بانک استقراضی و تشکیل بریگارد قزاق به دولت انگلیس و روسیه (6)‌ مجبور بود تا با فروش حکومت ایالات ، القاب و عناوین (7) هزینه های دربار و کشور را تأمین نماید. این مسئله خود باعث افزایش مالیاتها، گرانی اجناس و نابودی صنایع داخلی می شد که نارضایتی شدید مردم را در پی داشت.


آشنایی میرزا رضا با سید جمال‌الدین اسد آبادی
پس از آنکه در سال 1307 ق سید جمال الدین اسدآبادی بنا به تقاضای ناصر الدین شاه به تهران آمد و به واسطه آشنایی با پسر حاج امین الضرب در منزل او ساکن شد، دوران تازه ای در زندگی میرزا رضا کرمانی آغاز شد.

میرزا رضا در مدت اقامت سید جمال‌الدین خدمتکار شخصی او بود و به واسطه همین رابطه نزدیک بشدت تحت تأثیر افکار و عقاید بلند سید جمال الدین قرار گرفت. سید جمال الدین اسد آبادی با توجه به موقعیتی که داشت در مجالس به سخنرانی می پرداخت و از دولت و دربار قاجار انتقاد می‌کرد که با توجه به شرایط خاص سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور این سخنان از حمایت گروههای مختلفی برخوردار می گشت.

با توجه به شرایط آشفته و دربار فاسد ایران، سخنان روشنفکر و مصلح بزرگ آن زمان یعنی سید جمال الدین بدون شک باعث ایجاد مشکلات بیشتری برای شاه و دربار می شد. به همین علت از او خواسته شد تا ایران را ترک کند اما سید که در راهی که پیش گرفته بود راسخ و استوار بود و همواره دلش برای ایران و ایرانی می‌تپید به حرم عبدالعظیم رفت و بست نشست و همچنان به ترویج افکار و عقاید خود مشغول بود که سرانجام مأمورین حکومتی او را به زور از بست بیرون کشیده با وضعیت نامناسبی او را از ایران اخراج کردند.

اخراج سید جمال الدین و رفتار نامناسب مأمورین حکومتی با وی تأثیر بسیار بدی بر میرزا رضا داشت و او بعلت مخالفت آشکار با این مسئله توسط مأمورین حکومتی دستگیر و چندی زندانی می شود.

در جستجوی عدالت
میرزا رضا که سخت شیفته افکار و اعقاید مراد خود-سید جمال الدین –بود با گروهها و محافل مخفی سیاسی ارتباط پیدا کرد و به تبلیغ اندیشه های سید جمال الدین و توزیع روزنامه قانون (که ورودش از سوی دربار ایران ممنوع بود) پرداخت. (8)
در جریان مخالفت ها با امتیاز خرید و فروش انحصاری توتون و تنباکو در ایران که از سوی ناصرالدین شاه به فردی انگلیسی به نام تالبوت واگذار شده بود،میرزا رضا که به واسطه شغلش با خانه بسیاری از بزرگان در ارتباط بود بسیاری از زنان رجال و بزرگان را به مقاومت علیه این امتیاز فرا خواند و تلاش زیادی برای لغو آن داشت.

این اقدامات میرزا رضا از چشم کامران میرزا که در پی فرصتی برای گوشمالی او بود دور نماند و سعی کرد میرزا رضا را بعنوان یکی از محرکین علیه این امتیاز به شاه معرفی کند تا هم به ناصرالدین شاه خوش خدمتی کرده باشد و هم میرزا رضا را تنبیه کند. به همین منظور کامران میرزا با استفاده از عوامل و کارکنان خود سعی کرد تا میرزا رضا را به نوشتن نامه ای اعتراض آمیرز نسبت به اوضاع جاری کشور و امتیاز تالبوت تشویق کند. (9)

خود میرزا رضا در این باره چنین می گوید "... بعد از آن که من به آنها اطلاع دادم که در میان تمام طبقات مردم حرف و همهمه است و بلوا و شورش خواهند کرد یرای مسأله تنباکو، قبل از وقت علاج بکنید. به نایب السلطنه هم گفتم تو دلسوز پادشاهی ،تو پسر پادشاهی،تو وارث سلطنتی ،کشتی به سنگ خواهد خورد،این سقف بر سر تو پایین خواهد آمد و دور نیست خطری به سلطنت چندین ساله ایران وارد شود،یک دفعه این امت اسلامیه از بین خواهد رفت، آن وقت[کامران میرزا] قسم خورد که من غرضی ندارم ،مقصودم اصلاح است،تو یک کاغذ به این مضمون بنویس که: "وای مومنین! وای مسلمین! امتیاز تنباکو داده شده، معادن داده شده، قند سازی و کبریت سازی داده شد، شراب سازی داده شد، ما مسلمان ها به دست اجنبی خواهیم افتاد،رفته رفته دین از میان خواهد رفت، حالا که شاه به فکر ما نیست خودتان غیرت کنید، همت کنید،اتفاق و اتحاد نمایید، در صدد مراجعه برآیید." تقریباً مضمون کاغذ همین است. چنین کاغذی به من دستور داد و گفت مطالب را بنویس، ما به شاه نشان خواهیم داد و می گوییم در مسجد شاه افتاده بود پیدا کردیم، تا درصد اصلاح برآیم و نایب السلطنه قسم خورد که از نوشتن این کاغذ برای تو خطر[ی] نخواهد بود، بلکه فرض دولت است که در حق تو مواجب برقرار کند، التفات کند، آن وقت از حضور نایب السلطنه که رفتم به خانه وکیل الدوله، آن جا [نیز] نوشته را به قهر و جبر و تهدید نوشتم. وقتی نوشته را از من گرفتند مثل این بود که دنیا را خدا به ایشان داده است. قلمدان را جمع کردند، اسباب داغ و شکنجه به میان آوردند، سه پایه سربازی حاضر کردند که مرا لخت کنند و به سه پایه ببندند که [نام] رفقایت را بگو؟ مجلسشان کجاست و .."(10)

با این ترفند کامران میرزا توانست اسباب دستگیری میرزا رضا و تنی چند از فعالان را فراهم سازد، وی برای آن که شایع کند این افراد بابی هستند ابتدا دو تن را که به بابیگری معروف بودند را در سال 1308 ق دستگیر کرد(11) میرزا مدتی در تهران زندانی بود و از دشنام و ناسزا علیه شاه و درباریان خودداری نمی کرد، این مسئله باعث شد تا او دوران بسیار سختی را در زندان بگذارند. در جمادی الاخر 1310ق زندانیان به تهران منتقل شده و اکثرشان آزاد می شوند اما میرزا همچنان 14 ماه دیگر در زندان انبار تهران بود تا آنکه با وساطت امین السلطان و امام جمعه از زندان آزاد شد. تلاش میرزارضا برای نزدیک شدن به صدراعظم (امین السلطان) در جهت گرفتن مطالبات خود باعث شد تا کامران میرزا که رابطۀ خوبی با صدر اعظم نداشت دوباره میرزا را زندانی کند که بار دیگر با وساطت امام جمعه آزاد شد و سرانجام در ربیع الثانی سال 1313ق از ایران تبعید شد.

میرزا تصمیم گرفت برای دیدار سید جمالدین که در استانبول ساکن بود، عازم آن شهر شود(12)وی در آنجا چندین ملاقات با سید داشت و در این ملاقاتها بود که هنگامی میرزا از ظلم و ستمی که بر او رفته ضمن نارضایتی، شکایت و حکایت فراوان می‌کرده سید نیز به او گفته که "... ایران آباد نمی شود مگر به قطع ریشه شجره خبیثۀ استبداد."


ترور ناصرالدین شاه
پس از این ملاقاتها میرزا رضا کرمانی در 26رجب1313ق از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ البوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا به مشهدسر(بابلسر فعلی) وارد ایران شد و با تهیه تپانچه روسی در بارفروش(بابل فعلی) 2شوال همان سال به شهرری وارد شد(13) میرزا در شهرری مخفیانه به دیدار شیخ نجم آبادی که روحانی مبارز،خوش نام و نیکوکاری بود میرود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود و شاه که برای زیارت مرقد عیدالعظیم حسینی می رود میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه ای به شاه، به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک میکند(17ذیقعده سال1313ق)(14)

با اینکه پس از ترور ، امین السلطان و دربار تلاشهای زیادی میکنند که تهران را آرامش نگه دارند اما گزارش شده که پس از ترور شاه در تهران آشوب است.(15)

درباره انگیزه میرزارضاکرمانی برای قتل ناصرالدین شاه مسائل مختلفی مطرح شده است؛
برخی قتل ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت می دهند، برخی قتل شاه را توطئه دولت انگلیس و عثمانی می‌دانند و برخی معتقدند که صدراعظم وقت یعنی علی اصغر خان امین السلطان در این قضیه نقش داشته است.

اما باید گفت مهمترین علت و انگیزه میرزا رضای کرمانی برای قتل ناصرالدین شاه، ظلم و ستمی بوده است که او در دوران زندگی خود با آن مواجه شد؛ در دوران کودکی پدرش بر اثر ظلم و تعدی حاکم ناصری کرمان مجبور به ترک شهر و دیار خود میشود،در دوران جوانی کامران میرزا ابتدا برای پرداخت پولی که حق میرزا بوده است او را تحقیر و آزار میکند و سپس با سندسازی علیه او ، سالها او را به زندان می اندازد، در زندان نیز شرایط سخت و دشواری را پشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سر گذاشت...همه این مشکلات بعلاوه شرایط بسیار بد اقتصادی و اجتماعی جامعه باعث آن شد تا خانواده اش از هم بپاشد و با کورانی از مشکلات و مصیبت زمانه روبرو گردد.

کشته شدن ناصرالدین شاه بدست آزاد مرد فداکار،[بنام] میرزا رضا کرمانی، که نتیجه آن ریشه‌کن شدن درخت کهن استبداد و ظلم[بود] و این اقدام متهورانه در تمام جهان به خصوص ایران تاثیری به سزا بوده و تنبه قابل توجهی ایجاد و بار سنگین استبداد را که ملتی در زیر فشار آن جان می داد سبکتر کرده است.(16)اما سرانجام میرزا رضا، در 2 ربیع الاول 1314ق در میدان مشق توپخانه به دار آویخته میشود. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد:" مظفرالدین شاه خیال کشتن میرزا و قصاص او را نداست و کراراً گفته بود قصاص و کشتن میرزا رضا، تشفی قلب من نیست،من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمامی اهل کرمان را از دم تیغ بگذرانم." به نوشته کاساکوفسکی فرمانده بریگارد نظمیه تهران و زمان اجرای حکم میرزا رضا‌‌‌؛میرزا با پیراهن و شلوار نازکی دست بسته بیرون آوردند، او می خواست خود را شجاع و خونسرد وانمود کند،ولی چون چشمش به دار افتاد ظاهراً روحیه اش سست شد. ولی باز هم آن اندازه قوت قلب داشت تا بگوید : "مردم بدانید که من بابی نیستم و مسلمان خالص هستم و شروع کرد به ادای شهادتش"،سپس گفت: "این چوبه دار را به یادگار نگه دارید،من آخرین نفر نیستم....."(17)

مرکز اسناد انقلاب اسلامی
-------------------------
پی نوشتها

1- شیدا.حسین ،گلوله ای برای شاه، تهران،فرهنگستان یادواره1378ص43
2- همان.ص44
3- خان ملک ساسانی.احمد،سیاست گران دورۀ قاجار،تهران،هدایت،1338 جلد2ص248
4- آبراهامیان.یرواند،ایرن بین دو انفلاب،ترجمۀ احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی،تهران،نشر نی،چ2،1377ص67
5- احمد پناهی سمنانی.محمد،ناصرالدین شاه فراز و فرود استبداد در ایران،تهران،بهار،1377ص243
6- همان، ص250
7- روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه،به اهتمام ایرج افشار،تهران،امیرکبیر،چ5، 1379ص253
8- مرسلوند.حسن،شاه شکار،تهران،نشر جوانه،1370ص56
9- گلوله ای برای شاه،ص49
10- شاه شکار،ص58
11- گلوله ای برای شاه، ص64
12- شاه شکار ،ص66
13- روزنامه صوراسرفیل ش9،ص3
14- در اکثر کتابهای تاریخی به همین صورت آمده است.
15- حیل المتین.کلکته،س3،نمره15،دوشنبه 20 ذیقعده 1313
16- شمیم.علی اصغر،ایران در دورۀ سلطنت قاجار،تهران،مدبر،چ2،1375ص431
17- کاساکوفسکی.ولادمیر، خاطرات کلنل کاساکوفسکی،ترجمه عباسقلی جلی،تهران، امیرکبیر،(1369؟)ص97

در همین زمینه