مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

تاریخ ارتش منظم در ایران نوین

رویاى شاهان قاجار

اواخر عمر آغامحمدخان قاجار چند تن از افسران روسى که به ایران آمده بودند، توسط شاه قاجار ماموریت یافتند تا در شهر قزوین به تعلیم و تربیت قواى نظامى بپردازند.

این افسران روس بعد از برادران شرلى در زمان شاه عباس صفوى اولین افراد خارجى بودند که به تعلیم قواى ارتش ایران گمارده شدند و گویا چندین گردان ناقص نیز توسط آنها ایجاد شد اما نتیجه مطلوبى از آنها به دست نیامد. آغامحمدخان نیز همچون شاه عباس صفوى به این مهم پى برده بود که ایران نیازمند ارتش منظمى به سبک اروپایى است اما از آنجا که در طول سال هاى حکومتش دائماً در حال ستیز با بازماندنگان خاندان زند و سرکوب شورش هایى که هر از گاهى در قسمتى از کشور برپا مى شد و تثبیت حکومتش بر ایران بود، فرصت آن را نیافت تا این امر مهم را به نحو شایسته به نتیجه برساند و عاقبت نیز خود در جریان سرکوب یکى از شورش ها به قتل رسید و برادرزاده اش خان باباخان معروف به فتحعلى شاه قاجار بر تخت او تکیه زد. (سال ۱۲۱۲ ه.ق) سال هاى ابتدایى حکومت فتحعلى شاه به سرکوب و آرام کردن مدعیان سلطنت گذشت.در این دوران سازمان ارتش ایران تقریباً به همان وضع دوره صفویه بوده است، بدین گونه که ارتش ایران به طور کلى به دو قسمت تقسیم مى شد، یکى قشون پارکابى شامل هفتاد و پنج هزار نفر بود که همیشه ملتزم رکاب شاه بودند و قشون ولایتى تحت فرماندهى حکام محلى، شاهزادگان و سران ایلات بودند.

در سال (۱۳۲۳ هق) ژنرال گاردان در رأس یک هیات از افسران فرانسوى از سوى ناپلئون بناپارت ماموریت یافت تا به ایران آمده و نقشه حمله به هندوستان را که مستعمره انگلستان بود، طرح ریزى کند. ژنرال گاردان در گزارشى که به امپراتور ناپلئون مى دهد، ارتش ایران را از نظر تقسیمات رسته اى شامل رسته هاى زیر معرفى مى کند:

۱- پیاده نظام که عبارت از شش هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سرپر بسیار سنگینى بوده که هنگام شلیک آن را روى سه پایه اى قرار مى دادند.
۲- سواره نظام که شامل ۱۴۴ هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سرپر و نیزه بوده و تفنگ هاى آنها بلند و قطر سپرهایشان نزدیک به ۴۵ سانتى متر بوده است.
۳- توپخانه که شامل ۲۵۰۰ نفر توپچى که توپ هاى آنها بیشتر از نوع روسى و زنبورک هایى بوده که با شتر حمل مى کردند.

طى این سال ها درجات نظامى را با همان اصطلاحات زمان صفوى مى نامیدند تا اینکه جنگ میان فرانسه و انگلستان بالا گرفت و ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه تصمیم گرفت دوستى ایران را جلب کرده و از طریق خاک ایران به هندوستان که مستعمره انگلستان بود، حمله کند. از سوى دیگر ایران نیز در حال جنگ با امپراتورى تزار روس بود و براى مقابله با این کشور لازم بود که با یکى از قدرت هاى نظامى اروپا متحد شود تا با قدرت افزون ترى به مقابله با دشمن بپردازد. از این رو عهدنامه فین کنشتاین در ۱۶ ماده میان ایران و فرانسه منعقد شد. طبق مفاد این عهدنامه، فرانسه استقلال و تمامیت ارضى ایران را تضمین کرد و گرجستان را که به تصرف نیروهاى روسیه درآمده بود متعلق به کشور ایران دانست و تعهد کرد که در بازپس گیرى گرجستان و دیگر نواحى متعلق به ایران که به تصرف روسى ها درآمده بود، تمام کوشش خود را به کار گیرد. ایران نیز در مقابل متعهد شد تا روابط دیپلماتیک و تجارى خود را با انگلستان قطع کرده و به این کشور اعلان جنگ دهد و با افغان ها به منظور حمله به هندوستان قرارداد اتحاد منعقد سازد.لازم به ذکر است قبل از اینکه عهدنامه فین کنشتاین میان ایران و فرانسه منعقد شود، پادشاهى انگلستان تمایل خود را براى انعقاد قرارداد اتحاد میان ایران و انگلستان اعلام کرده بود. کشور انگلستان در مقابل دفع حمله روس ها سه خواسته از دولت ایران داشت که عبارت بودند از:

۱- دولت ایران حق مالکیت جزیره خارک در خلیج فارس را به انگلستان واگذار کند.
۲- بنادر مازندران به منظور تجارت به کشور انگلستان واگذار شود.
۳- اجازه داده شود انگلیسى ها در بوشهر استحکامات نظامى فراهم سازند.

این شرایط از سوى فتحعلى شاه مورد موافقت قرار نگرفت و مقارن آن قرارداد فین کنشتاین میان ایران و فرانسه منعقد شد و در پى این قرارداد، پیمان جداگانه دیگرى میان دو دولت ایران و فرانسه منعقد شد که براساس مفاد این قرارداد هیاتى نظامى از سوى دولت فرانسه به منظور تعلیم ارتش ایران به ایران اعزام شدند. این هیات شامل رسته هاى مهندسى، توپخانه و پیاده نظام بودند. هیات مذکور شامل بیست و پنج نفر به سرپرستى ژنرال گاردان بود که وى در عین حال سمت سفیر فرانسه در ایران را نیز داشت.
بدین ترتیب اسامى ارتش نوین به روشى اروپایى در ایران به وجود آمد و به زودى چند سپاه در آذربایجان و مازندران و عراق [اراک] پدید آمد. افراد سپاه آذربایجان را «سرباز» و افراد سپاه مازندران و عراق [اراک] را «جانباز» نامیدند. کل نیروهاى سرباز تحت فرماندهى عباس میرزا ولیعهد ایران قرار گرفت و نیروهاى جانباز نیز تحت فرماندهى یوسف خان گرجى قرار گرفتند و او را ملقب به سپهدار نمودند.
تعداد نیروهاى هر یک از این دو سپاه بالغ بر دوازده هزار تن بود، اما به زودى اوضاع سیاسى در اروپا تغییر کرد و میان فرانسه و روسیه پیمانى منعقد شد و دولت فرانسه تعهدات خود با دولت ایران را به فراموشى سپرد و دیگر براى استرداد گرجستان به ایران تلاشى از خود نشان نداد. زمانى که خبر انعقاد قرارداد جدید به ژنرال گاردان رسید او و هیات تحت امرش نیز در تعلیم ارتش ایران دیگر جدیت لازم را نشان نداد و همین امر موجبات اعتراض فتحعلى شاه به وى را فراهم ساخت. دولت انگلستان نیز که منتظر چنین فرصتى بود، فرستاده جدیدى را به نام «سرهارد فورد جونز» به همراه چهار کشتى جنگى به سواحل جنوبى ایران در خلیج فارس فرستاد. عاقبت وعده هاى توام با تهدید انگلستان کارساز شد و دولت ایران با قبول سفیر انگلستان، سفیر فرانسه را رد کرد و از این رو هیات فرانسوى در ۲۷ ذى الحجه ،۱۲۲۳ ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد و فرداى آن روز سفیر انگلستان با هدایاى فراوان به همراه شصت تن سرباز و تعدادى افسر به تهران وارد شد. ارتش ایران که براساس تعلیمات فرانسویان شکل گرفته بود، بعد از خروج آنها از ایران عملاً بى سرپرست ماند و جنگ اول و دوم ایران و روس به قسمت شکست ایران و از دست دادن قسمت قابل توجهى از خاک ایران طى دو عهدنامه گلستان و ترکمنچاى پایان یافت.

سفیر انگلستان ماموریت داشت تا عهدنامه اى را با دربار فتحعلى شاه منعقد سازد. به این منظور ابوالحسن خان شیرازى معروف به ایلچى به عنوان سفیر همراه با سفیر انگلستان به لندن رفت و در آنجا قراردادى را از طرف دولت ایران امضا کرد و طى این قرارداد مقرر شد که کشور انگلستان در عوض جلب دوستى دربار ایران سالانه دویست هزار تومان کمک مالى به ایران بنماید.
در بازگشت سفیر دیگرى به نام «سرکو اوزلى برانت» به همراه سفیر ایران تعدادى از افسران و مهندسان و چند معلم و چند گروهبان که جمعاً سى تن مى شدند به همراه سى هزار تفنگ و بیست ارابه توپ و مقدارى مهمات به سوى ایران حرکت کردند. به موجب عهدنامه تکمیلى که سفیر انگلستان در ایران با دربار منعقد ساخت مقرر شد در صورت بروز جنگ میان ایران و یکى از کشور هاى اروپایى، کشور انگلستان به درخواست دولت ایران، سپاه و سلاح جنگى را براى کمک به ایران گسیل کند و در صورتى که اعزام نیروى نظامى مقدور نباشد مادامى که طرفین در حالت جنگ به سر مى برند، دولت انگلستان سالانه دویست هزار تومان به ایران بپردازد، دربار ایران هرگز نتوانست نتیجه لازم را از عهد نامه مذکور به دست آورد چرا که انگلستان در مورد گرجستان کمترین یارى به ایران نکرد و بعد از انعقاد قراردادى با دولت روسیه در سال ۱۳۲۸ به افسران خود که در خدمت دولت ایران بودند دستور داد در مورد جنگ ایران و روس دخالت نکنند.
بعد از مرگ فتحعلى شاه در ۱۹ جمادى الاخر (۱۲۵۰ ه ق ) محمدمیرزا فرزند عباس میرزا در اثر کوشش ابوالقاسم قائم مقام فراهانى به تخت سلطنت نشست پس از مرگ قائم مقام فراهانى دولت انگلستان هیات دیگرى مرکب از یک افسر به نام «ویل براهام» و بیست و سه گروهبان به هیات سابق خود افزود.

محمدشاه که پس از مرگ پدرش عباس میرزا یک بار موفق به تصرف هرات نشده بود بار دیگر به فکر تصرف این شهر افتاد، لذا در سال ۱۲۵۴ در راس سپاهى عازم هرات شد. انگلیسى ها که این عمل را مخالف منافع خود مى دیدند سعى در منصرف کردن شاه از این لشگر کشى کردند. اما شاه در عقیده خود راسخ بود. انگلیسى ها به صورت پنهانى افغانى ها را تقویت مى کردند. از سوى دیگر روس ها محمدشاه را در این کار تشویق مى کردند و لذا دو تن از مستشاران نظامى خود را به دربار شاه قاجار فرستادند. وقتى انگلیسى ها متوجه شدند که محمدشاه دست از محاصره هرات برنخواهد داشت با فرستادن چند کشتى جنگى به نزدیکى بنادر خلیج فارس این بنادر را مورد تهدید قرار دادند و از سوى دیگر سفیر انگلستان با تعطیل سفارت به همراه همه اعضاى سفارت و مستشاران نظامى که در خدمت دولت ایران بودند، تهران را ترک کرد و بدین ترتیب روابط دیپلماتیک و نظامى ایران و انگلستان قطع شد.

محمدشاه در اثر فشار انگلیسى ها ناچار شد دست از محاصره هرات بردارد و پس از آن سفیرى را به اروپا بفرستد که میرزا حسین خان آجودان باشى نام داشت. وى در پاریس موفق شد دولت فرانسه را راضى سازد تا تعدادى از مستشاران نظامى خود را به ایران بفرستند لذا هیاتى متشکل از یازده افسر شامل یک فرمانده، سه افسر توپخانه، دو افسر سوار ه نظام، پنج افسر پیاده نظام به همراه یک سرتیپ به نام «داماس» که از افسران ناپلئون بناپارت بود و بعد از او کنار گذاشته شده بود و در این موقع خود داوطلب سفر به ایران شده بود، به ایران اعزام شدند اما این عمل موجبات اعتراضات شدید دولت هاى انگلیسى و روسیه را فراهم کرد و این هیات بى آنکه بتواند کارى در ایران انجام دهند و نیرویى را تربیت کنند پس از چهار سال بیکارى و سرگردانى ایران را ترک کردند.

ارتش ایران در زمان ناصر الدین شاه

در آن زمان قشون نظامى حقوق و مزایا به صورت ماهیانه یا هفتگى دریافت نمى کردند و بیشتر آنها بعد از انجام و پایان خدمت روزانه در کوچه و بازار کاسبى مى کردند.
سربازان بعد از یک سال خدمت زمانى که مى خواستند به شهر و دیار خود بازگردند مواجب خود را که شامل ماهیانه هفت قران و ده شاهى بود از رئیس خزانه دریافت مى کردند. البته از مجموع حقوق مذکور از بابت هر تومان یک عباسى و دو شاهى کسر مى شد که یک عباسى آن به معاون رئیس خزانه مى رسید و دو شاهى دیگر بین مستخدمین تقسیم مى شد.
در این زمان درجات افسرى قابل معامله بود بدین صورت که هر جوانى که قصد داشت افسر شود به نسبت درجه اى که تمایل داشت به دست آورد مبلغى مابین ۲۰ تا ۵۰ تومان به لشکرنویس ها پرداخت مى کرد. لشکرنویس ها مجاز بودند براساس مبلغ پرداخت شده حکم درجه اى از نایب دومى (ستوان دومى) تا سرهنگى را براى فرد تهیه کرده و به امضاى نایب السلطنه کامران میرزا برسانند. اشخاصى که درجات و مناصبى بالاتر از سرهنگى را طالب بودند نیز از این قاعده مستثنى نبودند ولى مبالغى که براى این گونه درجات و مناصب پرداخت مى شد و افرادى که دریافت کننده وجه بودند متفاوت بودند. طالبان مناصب سرهنگ به بالا مى بایست چند سکه پنج هزارى طلا از طریق دلال ها به عنوان پیشکش به کامران میرزا مى پرداختند و او را راضى مى کردند که درجه سرهنگى را به «سلطان» پیشنهاد بدهد. به همراه درخواست مبلغ هزار تومان نیز براى ناصرالدین شاه فرستاده مى شد و شاه مبلغ را به خزانه دار اندرونى تحویل مى داد و فرمان منصب قشون را صادر مى کرد. افسرى که به مقام سرهنگى مى رسید مطابق ذوق خود هر قدر مى توانست یراق به دور لباس خود مى پیچید و با آویختن شمشیر و ششکه به خدمت ناصرالدین شاه شرفیاب مى شد و شاه او را مورد لطف و تفقد خود قرار مى داد. در موقع مراجعت نیز مقدارى پول و طلا و نقره به مستوفیان و سردارها و درباریان پرداخت مى کرد و از آن پس در کلیه مراسم رسمى با درجه سرهنگى حاضر مى شد.

تشکیل اولین بریگاد قزاق در ایران

میرزا حسین خان سپهسالار که معتقد بود شاه ایران باید از ملل مترقى اروپا دیدن کند و با آن کشورها آشنا شود، آنقدر در گوش ناصرالدین شاه نجوا کرد تا عاقبت شاه قاجار حرمسرا و اندرونى را رها کرده و براى اولین بار عازم خارج از ایران شد و به روسیه رفت. شاه قاجار در شهر «سن پترزبورگ» میهمان تزار امپراتور روسیه بود و بارها از اسکورت و گارد مخصوص امپراتور سان دید. گارد مخصوص لباس قزاق به تن داشت و ناصرالدین شاه به شدت مجذوب لباس هاى یکدست و حرکات منظم این گروه شده بود، از این رو از امپراتور روسیه درخواست کرد افسران روسى براى سواره نظام ایران تشکیلاتى همانند اسکورت تزار تربیت کنند. به این منظور قراردادى میان شاه ایران و امپراتور روسیه منعقد شد و براساس آن یک کلنل، دو کاپیتان، چهار استوار و یک گروهبان به ایران اعزام شدند. این هیات روسى پس از ورود به ایران، اولین بریگاد را که بیشتر افراد آن را مهاجرانى که پس از قرارداد ترکمن  چاى به تهران آمده بودند و مایل به بازگشتن به سرزمین هاى جدا شده نبودند، تشکیل دادند. در میان این گروه مهاجران همه نوع آدمى یافت مى شد از اعیان و اشراف تا افراد متوسط و عادى. هیات روسى پس از تشکیل سازمان سواره نظام آن را «بریگاد قزاق اعلیحضرت همایون شاهنشاهى» نام گذارى کردند. بریگاد قزاق علاوه بر نیروى انتظامى، تاج و تخت ناصرالدین شاه را نیز در قبضه اقتدار خود قرار دادند. افسران روسى دستورات خود را نه از ناصرالدین شاه بلکه مستقیماً از امپراتور روسیه مى گرفتند.
ناصرالدین شاه که علاقه وافرى براى ایجاد یک نیروى نظامى قوى و منظم در کشور در خود احساس مى کرد در سفر دیگرى به اروپا هنگام اقامت در آلمان از امپراتور این کشور نیز درخواست کرد تا تعدادى مستشار نظامى به ایران اعزام کند اما امپراتور آلمان که گرفتارى هاى زیادى در اروپا داشت از انجام درخواست شاه قاجار استنکاف ورزید. ناصرالدین شاه درخواسته خود مصمم بود لذا براى رسیدن به مقصود خود با امپراتور اتریش وارد مذاکره شد و با دریافت پاسخ مثبت قراردادى سه ساله میان ایشان منعقد شد و براساس آن در اوایل سال ۱۲۹۵ ه.ق، یک گروه سیزده نفره از افسران اتریشى وارد خاک ایران شدند. افسران اتریشى بعد از تنظیم کار خود عده اى از دانشجویان مدرسه دارالفنون را که در رسته نظامى هم تعلیم مى دیدند براى خدمت و فراگرفتن فنون خود درخواست کردند. ورود مستشاران نظامى اتریشى به ایران خوشایند روس ها و انگلیسى ها نبود. این دو کشور هرگز خواهان قدرت یافتن ایران خصوصاً در زمینه نظامى نبودند لذا توسط افراد و ایادى خود در دستگاه حکومت قاجار مخارج حضور هیات اتریشى را در نظر شاه بسیار سنگین و کمرشکن جلوه گر ساختند. با آنکه افراد تحت تعلیم هیات اتریشى در اندک مدتى در اثر تعلیمات درست، هم ردیف افسران اروپایى عمل مى کردند، شاه هوسران که بیشتر اوقاتش را در اندرونى و حرمسرا سپرى مى کرد، تحت تاثیر تلقینات اطرافیان خود قرار گرفت و بعد از سه سال عذر هیات اتریشى را خواست و آنها را مرخص کرد و بدین ترتیب به راحتى افواجى که با زحمت افسران اتریشى و خرج مبالغ هنگفت از کیسه ملت به خوبى تربیت شده بودند، از هم پاشید.
از هم پاشیدن فوج هاى مذکور بدین قرار بود: پس از آنکه مستشاران اتریشى از ایران رفتند ظل السطان که حکمرانى نواحى مرکزى ایران را در اختیار داشت افواج مذکور را که اکثریت آنها اهل نواحى مرکزى ایران بودند، نزد خود به اصفهان خواند و به گونه اى که روایت شده و اگر راویان اغراق نکرده باشند، ظل السلطان ۲۸ فوج تعلیم دیده و منظم را که آ ماده به جنگ بودند، در اختیار داشت. از آنجا که وى انتظار داشت ناصرالدین شاه او را بعد از خود به عنوان جانشین انتخاب کند ولى این گونه نشده بود و مظفرالدین میرزا به ولیعهدى انتخاب شده بود، به همین دلیل ظل السطان قدرى از شاه مکدر شده بود. از سوى دیگر نایب السلطنه که به رفتار و حرکات ظل السلطان ظنین بود با قرار گرفتن افواج تعلیم دیده افسران اتریشى در اختیار او به شدت مخالفت مى کرد.
همچنین قدرت هاى روسى و انگلیسى نیز مایل نبودند چنین نیروى نظامى تعلیم دیده و منظمى در مرکز ایران وجود داشته باشد، از این رو توسط عوامل خود در دربار ذهن شاه را مشوش کردند. شاه قاجار شخصى به نام «واگنرخان» را به اصفهان فرستاد تا اوضاع آنها را بررسى کرده و به اطلاع شاه برساند. ظل السطان از فرستاده شاه پذیرایى شایانى به عمل آورد و مانور مفصلى را توسط افواج تحت اختیار خود ترتیب داد و به این ترتیب اسلحه هاى جدیدى را که براى نیروهاى خود تهیه کرده بود در معرض دید واگنرخان قرار داد. فرستاده شاه هنگام مراسم سان و رژه و انجام مانور عکس   هاى جالبى نیز تهیه کرد و بعد از بازگشت به تهران گزارش مفصلى براى شاه نوشت و عکس  ها را نیز ضمیمه آن کرد. او در گزارش خود چنین عنوان کرد که من اصفهان را یک فرنگستان کوچک یافتم. هر چند شاه علاقه زیادى به فرنگ داشت اما بى شک حاضر نبود فرنگستان کوچکى را در نزدیکى خود همراه با ارتشى که با نیروهاى نظامى اتریش برابرى مى کرد تحت فرمان فرزند خود تحمل کند. ناصرالدین شاه بى آنکه در این مورد تعمق کند، دستور عزل ظل السلطان را داد و همچنین دستور داد تا افواج او کاملاً منحل گردد. او به راحتى یکى از نگرانى هاى عمده نیروهاى استعمارى را از میان برداشت و اجازه داد براى سال ها تنها ارتشى ایران بریگاد قزاق باقى بماند. ارتشى که فرماندهان  آن دستورات خود را نه از دربار شاه قاجار بلکه مستقیماً از دربار تزار امپراتور روسیه دریافت مى کرد.

تارنمای امرداد

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML