سخنان سعدی درباره آیین کشورداری

بي گمان دوران مغول، يکي از خونبارترين، بدترين و سخت‌ترين ايامي است که بر سرزمين ما گذشته است. در طول تاريخ چندهزار ساله اين ديار، هيچ حادثه ديگري را نمي‌توان با زيانباري اين واقعه مقايسه کرد. از همين روست که صاحب نظران تاريخ دان مي‌گويند با هجوم مغولان، کمر تمدن اسلامي شکست، به گونه‌اي که تا امروز نيز نتوانسته به تمامي قد راست کند و آن همه تباهي و عقب‌ماندگي را جبران نمايد. در اين ميان پيداست که بيشترين آسيب را نيز ايران ديده است که نقطه آغاز ترکتازي بيابانگردان فرهنگ‌ستيز و تمدن‌سوز بود. با اين همه، ايران توانست ققنوس‌وار از آن برهوت پرآتش و خون سر برآورد و فروغ اميد و ماندگاري را در دل دوستان افروخته بدارد و بلکه دشمنان را نيز نرم کند و به زانوي ادب بنشاند. از شگفتي‌هاي روزگار، يکي نيز همزماني تاخت و تاز مغولان با اوج سخن‌گستري يکي از پيامبران شعر فارسي است: سعدي. گويي خداوند مي‌خواست با کلام او، بر روح زخم‌خورده مردم مرهم بنهد!
آنچه در پي مي‌آيد، رساله کشورداري و به تعبيري سياست‌نامه سعدي است که خطاب به يکي از اميران مغول که به فرمانروايي پارس گماشته شده بود، نوشته شده است.
رساله در نصيحت سلطان انکيانو
معلوم شد که خسرو عادل ـ دام دولته ـ قابل تربيت است و مستعد نصيحت. بدان که مالک رعيت را و صاحب ملک و دولت را لازم است از سيرت ملوک چندي دانستن و در مهمات کار بستن، طلب نيکنامي و اميد نيک سرانجامي را.
اول آنکه ابتداي کارها با نام خداي تعالي کند، و ياري از او خواهد و سخن انديشيده گويد و سرّ دل با هر کس در ميان ننهد، و تواضع پيشه گيرد و روي از سخن ارباب مهمات نگرداند و رعيت بر خود نيازارد و قطع دزدان و قصاص خونيان به شفاعت فرو نگذارد، و با خصم قوي درنپيچد و بر ضعيف ستمکاري روا ندارد.
اول نصيحت نزديکان و پس آنگاه ملامت دوران. ظلم صريح، از گناه خاصگيان تن زدن است و عاميان را گردن زدن.
حاکمان بر مثال سرند و رعيت بر مثال بدن، و نادان سري باشد که بدن خود را به دندان خود پاره کند!
و بايد که مردم خردمند پرورد و خدمتكاران قديم را حق فراموش نکند و آثار بزرگان پيش محو نگرداند و با دونان و بي‌هنران ننشيند و غم حال از آن بيشتر خورد که از آن سال.
عاملي که براي پادشاه توفير1 از مال رعيت انگيزد، خطاست؛ که پادشاه بر رعيت از آن محتاج‌تر است که رعيت به پادشاه، که رعيت اگر پادشاه نيست و اگر هست، همان رعيت است و پادشاه بي وجود رعيت متصور نمي‌شود.
گفتار پيران جهانديده بشنود و بر اطفال و زنان و زيردستان ببخشايد و بازرگانان و مسافران را نگاه دارد و زيان‌زدگان را دستگيري کند و مردم بد را نيابت ندهد که دعاي بد بدو تنها نکنند و سخن صاحب غرض نشنود و تا به غور گناه نرسد، عقوبت روا ندارد و به پنج روزه مهلت دنيا مغرور نشود.
جهان نماند و خرم روان آدمي
که باز ماند از او در جهان به نيکي ياد
مَثَل حاکم با رعيت مثل چوپان است با گله؛ اگر گله نگه ندارد، مزد چوپاني حرام مي‌ستاند.
و حکايت پادشاهان پيشين بسيار مي خواند تا از سيرت نيکان، خير آموزد و از عاقبت بدان عبرت گيرد. و در حال گذشتگان نظر کند.
و مردم ناآزموده را اعتماد نکند و کار بزرگ به خردان نفرمايد.
و هيبت خود را نگاه دارد، و مسخره و مطرب و بازيگر و امثال اينها را همه وقتي به خود راه ندهد، و نرد و شطرنج و ديگر ملاهي عادت نکند و به تير و کمان و گوي زدن و به صيد بسيار نرود و در دفع بدان تأخير نکند.
و با دوست و دشمن نيکويي کند که دوستان را محبت بيفزايد و دشمنان را عداوت کم شود.
و از غدر و زهر ايمن ننشيند و از کمين غافل نباشد و پيوسته چنان نشيند که گويي دشمن بر در است که اگر ناگاه درآيد، ناساخته نباشد.
و در زندان به هر وقتي نظر فرمايد و کشتني بکشد و رهاکردني رها کند و گناه کوچک را به قدر آن مالش دهد و بي‌گناه را دست بازدارد.
و بي‌برگ را صدقات فرمايد و کسي را که بي‌جرمي از نظر خود براند، به يکبار محروم نگرداند.
و مردم عزل‌ديده و سختي کشيده، باز عمل فرمايد که به جان بکوشند از بيم بينوايي.
و دوستان قوي دارد تا دشمنان قوي نشوند و با دشمن قوي نستيزد و همه حال با دوستان نگويد که دوستي همه وقتي نماند و همه رنجي به دشمن نرساند که وقتي دوست گردد.
و رعيت نيازارد تا به روز واقعه ميل از او به جانب دشمن نکنند.
و در چشم غريبان به هيبت نشيند و با خواجه‌تاشان2 تکبر نکند.
و احترام گذشتگان و رفيقان و دوستان گذشته بکند و اهل و قرابت گاه‌گاه بنوازد و با آشنايان وفاداري کند.
و مردم نامي را در بند گرامي دارد و کسان معتبر در خدمت ايشان برگمارد.
خودرأي و سبکبار سروري را نشايد و دولت بر او نپايد و پادشاهان را حکم ضرورت است در مصالح مُلک و قاضيان را در مصالح دين، و گرنه ملک و دين خراب گردد.
و چندان که تواند، بدي نکند و اگر العياذ بالله قضا رفت و خطا آمد، به تدارک3 آن مشغول شود و به نيکي بکوشد و به اعتماد تدارک دليري بر گناه نکند که هرگز درست با شکسته برابر نباشد.
و عفو از گناه کسي کند که دعاي خير گويد همه کس، نه او گويد و بس.
و پيش از آنکه سخن گويد، انديشه کند تا اين سخن اگر ديگري گويد، بپسندد، پس آنگاه بگويد.
بدگوي مردم به دوستي نگيرد که با وي همان معاملت کند که با ديگران کرد.
تا دفع دشمنان به مال و مدارا مي‌شود، جان در خطر ننهد که به هزيمت پشت دادن، بهْ از آنکه با شمشير مشت زدن.
اندازه کارها نگاه دارد و دست سخاوت گشاده دارد.
سرجمله پندها آن است که: آنچه دست دهد، بدهد.
جوانمرد و خوشخوي و بخشنده باش
چو حق بر تو باشد، تو با بنده باش
اوقات عزيز خود را موزّع4 کند بعضي به تدبير ملکداري و مصالح دنيوي، و بعضي به لذات و خواب و قسمتي به طاعات و مناجات با حق، خصوص در وقت سحرگاه که اندرون صافي باشد و نيت خير کند و از حق تعالي مدد توفيق خير خواهد و اندرون خود با حق و خلق راست گرداند.
و خواب نکند تا حساب نفس خود نکند که آن روز از او چه صادر شده است؛ تا اگر نيکي نکرده باشد، توبه کند و پشيمان شود و نفس خود را سرزنش کند و بر خود غرامتي نهد به خلاف آنکه کرده باشد و به نيکي بکوشد.
و اندازه کارها نگاه دارد: نيك‌مردي کند، نه چندان که بدان چيره گردند و بخشندگي کند، نه چندان که دستگاه ضعيف شود. خزينه نگاه دارد، نه چندان که حاشيت و لشکري سختي برند. خشم گيرد، نه چندان که مردم از آن متنفر شوند. و بازي کند، نه چندان که هيبتش برود. جايي که رود، قوت از خداي تعالي خواهد و به زور خود کفايت نکند.
عهده ملکداراي کاري عظيم است، بيدار و هشيار بايد بودن و به لهو و طرب مشغول بودن همه وقتي نشايد.
بسا اهل دولت به بازي نشست
که دولت به بازي برفتش ز دست
چندين نصيحت سعدي بشنود و در مهمات کار بندد و چون منتفع شود، دعاي خير دريغ ندارد و دست سخاوت گشاده دارد.
زرافشان چو دنيا بخواهي گذاشت
که سعدي دُر افشاند اگر زر نداشت

پي‌نوشتها:
1- زياد کردن 2ـ همکار، همرديف
3- جبران 4ـ تقسيم
--------
بن مایه : روزنامه اطلاعات

دیدگاه‌ها  

+1 # وطن دوست 1393-02-12 20:50
سلام و صلوات خداوند بر سعدی علیه الرحمه باد. من در شگفتم که چگونه می شود که ما ایرانیان چنین منشور بزرگی از مملکت داری از زبان سعدی بزرگ مربوط به هزار سال قبل در اختیار داریم، اما امروز در قرن 21 در کار خودمان وامانده ایم! آیا دلیلش این نیست که دارایی های خودمان را فراموش کرده و دست پیش بیگانگان دراز کرده ایم؟
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه