مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

نگاهی دیگر به شاهنامه

دخترم كه از در مدرسه بیرون می آید خندان است و من ز لبخند او غرقه در آسمانها و چون هر روز به اخبار او گوش می دهم  آیلی می گوید
- بابائی ! نمایش زال و سیمرغ را بازی كردیم خیلی  خنده دار بود
با تعجب پرسیدم
- خنده دار ؟

و آیلی حكایت نمایشنامه ای كه تنها بخش اندكی از حكایت شاهنامه ای زال و سیمرغ را داشت و بقیه اسیر در دستهای هنر پرور و خلاق بچه ها  شده بود را برایم باز گو كرد و من قدری جا خوردم سالها كار بعنوان عضو هییت تحریریه مجله فردوسی و علاقه ام به پیر طوس كمی نگاه پر تعصب به من داده بود و از این رو چندان خوشایندم نبود كه فرزندان این مرز و بوم زال و سیمرغ را با نگاهی طنز بنگرند و از این رو سعی كردم كه به دخترم توضیح بیشتری دهم اما تلاش من فایده ای نداشت و دختركم همچنان به نگاه طنز خود وفادار بود و چنین بود كه كمی به خودم آمدم و اندیشیدم شاید من باید جای او تغییر كنم  نگاهی به گذشته می افكنم به تمامی سمینارها و گفتگوها در مورد شاهنامه اندیشیدم گفتگوهائی كه كمتر رد پاهائی از نسل جوان را در پی داشت نقالی ها  هم حكایت زیبائی برای كودكان نداشت كتاب شاهنامه هم آنقدر حجیم از بعد فیزیكی و هم از بعد معنی   بوده كه كمتر كسی جرات و توانی برای نزدیك شدن به آن داشته است و از این رو شاید چنین بوده است كه در شهر طوس و آرامگاه فردوسی افراد با پوشیدن كلاه خودی و سپری در دست فیگور  رستم شدن  می گرفتند و به نوعی بیماری كه در آن رنگینه های كار نمی كنند و موی سر سپید می شود لقب ” زال ” شدن داده اند و هیچكس نگفته است كه زال بغیر از موی سپید روح و قلب و عشق و گفتار و كردار و اندیشه سپید داشته است كه گر چنین نبود شاگر دسیمرغی نبود كه در حكایتهای ما قصه پیر دانا را می دهد  و اگر قصه همچنان این گونه ادامه یابد شاید پس از سالها هیچ كودك ایرانی نامی از شاهنامه بزرگترین كتاب ما ایرانیان نام نبرد زیرا چیزی از آن نمی داند  و شاید چنین بود كه به داستان آیلی و نمایشنامه اش باز گوش دادم و سعی كردم با حفظ قصه ها طعم لبخند و شادی را به آنها بدهم و به گونه قصه سهراب را تكرار كنم كه
چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید
و این همان حكایت همه ما است كه سعی داریم در گذشته و بی تغییر زندگی كنیم و هیچگاه نیاندیشیم كه زمان در حال گذر بوده و امروز من و حتی لحظه اكنونم با لحظه ای پیش تفاوتی بی شمار دارد برای بسیاری از ما زیستن در گذشته ها مصداق زندگی در آُسمانها را دارد و نمی اندیشیم كه برای بهینه زندگی كردن باید پاهائی بر روی زمین داشت و با امروز زندگی كرد و ادامه داد امروزی كه باید طعم پاكی و تازگی داشته باشد و این می تواند برای بسیاری از وقایع و ارتباطها و رفتارهای ما باشد برای بسیاری از ما رود خانه گذشته و غوطه وری در آن به مصداق  مسكنی برای دردهای امروز و وحشت فردا هائی است كه هیچگاه نیامده اند  خیلی از ما می اندیشیم كه گر لحظه های دیروز را از یاد ببریم خانه ای در باد بنا كردیم  كه بر فرض این گونه باشد تنفس در هوای تازه و حتی اگر تند بادی باشد برایمان نسیم تازگی دارد تازگی كه ما را از روزمرگی و خلسه ای كه مرگ تدریجی باز دارد
امروز آیلی با نمایشی تازه از شاهنامه به مدرسه می رفت تئاتری كه در آن ضحاك شكم پرست  در دام شیطان پر خوری می افتد و این شیطان برایش غذاهای خوش مزه درست می كند و در ازایش بوسه ای بر كتفهایش می زند و مارهائی از آن برون آیند كه هر كدام غذای دیگری را می دزدند آری مهم این است كه دخترم از ضحاك بداند از اهریمن زیاده خواهی و نابود كردن مغز و انتشار جهل اطلاع داشته باشد مهم این است كه دخترم از شجاعت فریدون و بی بابكی مادرش فرانك از پاكی سیاووش و دانش سیمرغ بداند او باید از ضحاكی كه گناهش خوردن مغزها است باید بداند و به گوهر خرد بیاندیشد و از نادانی كیكاووس و… حال این حكایت می تواند با لبخند و شادی باشد و ما بعنوان نسل پیشین باید این حكایتها را برای آنها شیرین كنیم كه از دیر باز گفته اند
وعظ  معلم گر بود زمزمه محبتی / جمعه به مكتب آورد طفل گریز پای را
آری كلام عاشقانه و اندیشه شادی آفرینی و ایمان و امید و عشق به میهن و فرزندانش همواره باعث جاودانگی ایران بوده و امید كه همواره چنین بادا

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML