اشاره: تيتوس بورکهارت (Burckhardt)، آلماني سوئيسي تبار، برادرزاده مورخ مشهور هنر ياکوب بورکهارت و پسر کارل بورکهارتِ پيکرتراش، در سال 1908م در شهر فلورانس زاده شد. وي از نخستين ساليان تحصيل در مدرسه با فريتهوف شوان همراه و همراز بود كه تا پايان عمر اين همدلي و همفکري دوام يافت. بورکهارت در چندين مدرسه هنر در سوئيس و ايتاليا تحصيل نمود و سپس جهت يافتن آنچه مغرب‌زمين گم کرده بود، به مراکش سفر کرد.

اين سفر او را دلبسته معنويت اسلامي ساخت، تا آنجا که به سلک تصوف درآمد و ابراهيم عزّالدين نام گرفت. در آن سالها عربي آموخت و كتابهاي کهن صوفيان را مورد مطالعه قرار داد و بدين ترتيب توانست بعدها آثاري از ابن‌عربي، جيلي و شيخ مولاي العربي الدرقاوي را ترجمه کند و آگاهي عميقي از هنر و تمدن اسلامي به دست آورد. او پژوهشگر هنرهاي اسلامي، معماري و تمدن اسلامي بود و از محققان برجسته در عرفان و تصوف اسلامي به شمار مي‌رفت و همچون فريتهوف شوان به سنت گرايان و اصحاب حکمت خالده (جاودان خرد) پيوست. وي پس از بازگشت به اروپا در سوئيس اقامت گزيد و در سال 1984 در شهر لوزان درگذشت.

چه در حوزه متافيزيک، چه در حوزه جهان‌شناسي و چه در حوزه هنر سنتي، وي از محققان سرآمد به شمار مي‌رود. از مهمترين کتابهاي او، «هنر مقدس» است كه در مقدمه‌اش مي‌نويسد: «وقتي تاريخ‌نويسان [هنر] به هر اثري که موضوعي ديني داشته باشد، عنوان مقدس را اطلاق مي‌کنند، از اينکه هنر ذاتاً فرم است و صورت، چشم مي‌پوشند. صرفاً هنري را که موضوعش از حقايق معنوي سرچشمه دارد، مقدس نمي‌توان ناميد، بلکه زبان صوري‌اش نيز از همان منشأ بايست اخذ شود. هر صورت ناقل کيفيت خاصي است از وجود، ولو آنکه فرض كنيم معنويت في‌نفسه کاري به صورت ندارد، باز اين امر را اثبات نمي‌کند که با هر نوع صورتي مي‌توان معنويت را منتقل کرد و به عرصه بيان درآورد. پس هر هنر مقدسي بر مبناي علمِ صور و فرمها، يا به سخن ديگر، رمزنمائي ذاتي صور، بنا گشته‌است. رمزي مقدس، به يک معنا، عبارت است از همان چيزي که بيانش مي‌کند. از اين روست که رمزنمايي سنتي، هيچ گاه از زيبايي تهي نيست. صفت زيبايي، هنري را زيبنده‌است که حقيقي است. سنت را نيرويي است پنهاني، نيرويي که با سراسر يک تمدن به گفتگو مي‌نشيند و حتي بر هنرها و پيشه‌هايي هم که به نحو بي‌واسطه از هيچ موضوع خاص مقدسي برخوردار نيستند، حکم مي‌راند. اين نيرو سازنده سبک يک تمدن سنتي است.»

قواعد اصيل هنر نزد بورکهارت، يکي مطابقت صورت كلي يک شئ با هدفش است و دوم اينكه تأثير زيبايي‌شناختي يک اثر با کمترين عناصر به دست آيد. او نشان مي‌دهد که محتواي هنر اسلامي برآمده از قرآن است؛ چنان که منبع و منشأ هنر اسلامي نيز از لايه‌هاي دروني قرآن بيرون مي‌آيد. انس صميمي اين صوفي و فهم گسترده‌اش از معناي هنر شمايلي، وي را بر آن داشت تا بيان کند که هنر اسلامي چرا شمايلي نيست و با وجود اين چگونه جايگاه حضور الهي است؟ بورکهارت مي‌گويد: من ترجيح مي‌دهم که به جاي تعبير «شمايل شکني اسلامي» از «بي شمايلي اسلامي» استفاده کنم؛ زيرا نبود شمايل در اسلام صرفاً نقش سلبي ندارد، بلکه نقش ايجابي نيز دارد. هنر اسلامي با طرد و حذف هرگونه تمثال انسان‌انگارانه، لااقل در حوزه‌هاي ديني، به آدمي کمک مي‌کند تا تماماً خودش باشد، و به جاي آنکه روحش را به خارج از خويش بفرستد، در مرکز وجودي خود آرام بگيرد؛ همانجا که در آنِ واحد هم جانشين (خليفه) خداست، هم بنده (عبد) او. هنر اسلامي در كليت خود به ايجاد فضايي مي‌انديشد که به آدمي کمک کند تا کرامت ازلي خويش را محقق سازدد. بنابراين از هر چيزي که ممكن است بت باشد، احتراز مي‌جويد. هيچ چيز نبايد ميان انسان و حضور خداوند، حائل شود.

بورکهارت فاصله ميان شريعت و الهام را در تشيع بسي کمتر از عالم تسنن ديده، از اين رو مينياتور ايراني را به سبب برخورداري از جوّ شيعي داراي کيفتي خاص براي بيان شهود عرفاني مي‌داند.

او کتاب‌هاي بسياري به انگليسي، آلماني و فرانسوي نوشته‌است که برخي از آنها به زبان فارسي نيز ترجمه شده‌است. از آثار اوست: درآمدي بر آيين تصوف، هنر مقدس در شرق و غرب، کيميا: علم آفاق، علم انفس؛ فاس، شهر اسلام، کارترس و زايش کليساي جامع،هنر اسلامي: زبان و بيان، آيينه خرد: مقالاتي در باب علم سنتي و هنر قدسي، نجوم عرفاني در انديشه ابن عربي و.... آنچه در پي مي‌آيد، نوشتاري از او با ترجمان استاد اعواني ـ رياست محترم موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران ـ است.

***

به دلايلي هنر مينياتور نمي‌تواند هنري مقدس باشد؛ ولي تا آن حد كه به صرافت طبع تلفيق يافته است، با آنچه كه مي‌توان مفهوم حيات و جهان‌شناسي اسلامي ناميد، كم‌و‌بيش خواه به شكل ظهور و بروز فضايل و يا در ضمن به صورت منعكس ساختن يك شهود عرفاني، از يك نوع جوّ معنوي برخوردار است.

آنچه در وهله نخست مورد نظر ماست، مينياتور ايراني است، نه مينياتورهاي بين‌النهرين كه در مجموع آنها را زير عنوان «مينياتورهاي مكتب بغداد» قرار داده و گاهي آنها را «نقاشي عربي» به مفهوم مطلق تلقي كرده‌اند؛ اين مينياتورها با كيفيت مينياتورهاي ايراني فاصله زيادي دارند و به هر جهت نمي‌توان نام عربي بر آنها اطلاق كرد، جز تا آن حدي كه عنصر نژادي عرب يكي از اجزاي تشكيل دهنده آن در شهر پهناور بغداد به شمار مي‌رود كه تا حمله مغول در اواسط قرن هفتم، شهري جهاني بود. نوعي اغراق و مبالغه در حركات، علاقه مفرط به اسليمي‌هاي خطي و نوعي طنز نيش‌دار كه گاهي به ابتذال كشيده مي‌شود؛ اينها شايد از خصوصيات مينياتورهاي عربي است، به ويژه آنكه صورت‌هاي ترسيم شده آشكارا جنبه سامي دارد؛ ولي اين خصوصيات در مرحله پائين‌تر قرار دارد و در محيطي كاملاً شهري بوجود آمده است.

منشأ اين مكتب به طور خلاصه ترجمه كتاب‌هاي مصور علمي در طب، گياه‌شناسي يا جانورشناسي به زبان عربي بوده، بدان گونه كه در كشور‌هاي يوناني وجود داشت، و تصاوير با متن تلفيق يافته بود. ناسخان اوليه اين كتب بايد مسيحي يا صائبي بوده باشند. بعدها مسلمانان عرب و يا ايراني كار آنها را از سر گرفتند و به تدريج فنّ جديد خود را براي مصور ساختن داستان‌هاي عاميانه مانند «مقامات حريري» كه هنر نقالي و داستان‌سرايي را جاودانه ساخت، به كار گرفتند.

در دوران امپراتوري سلجوقيان كه براي نخستين بار بغداد را در سال 1055م فتح كردند، تأثيرهايي از آسياي شرقي و ميانه به مركز خلافت رسيد و اين امر سبك دست‌نبشته‌هايي چون كتاب «الترياق» را كه در سال 1199م تحرير شده است و در كتابخانه ملّي پاريس نگهداري مي‌شود، توجيه مي‌كند. برخي از اين مينياتورها كه خطوط آنها از نوعي ظرافت برخوردار است، داراي علائم احكام نجومي هستند كه در فلزكاري اين دوره نيز ديده مي‌شود و به طور ضمني وجود سنت‌هايي را كه منشأ غير اسلامي دارد اثبات مي‌كند.

در دوران سلجوقي نقاشي‌هايي با موضوع‌هاي تمثيلي كه داراي ويژگي‌هاي تركي ـ مغولي هستند، در همه هنر‌هاي فرعي، در ايران و عراق تا حدي به چشم مي‌خورد. هنر واقعي مينياتور كه بي‌گفتگو كامل‌ترين هنر تمثيلي در اسلام است، فقط پس از فتح ايران به دست مغولان و به طور دقيق‌تر در دوران حكومت ايلخانيان (1256م) به وجود آمد.

مينياتور ايراني بر پايه نقاشي چيني با تلفيق كامل خط و تصوير بنا نهاده شده و به تبع آن، تبديل فضا به سطحي ساده و هماهنگ ساختن تصاوير انساني با چشم‌انداز، همه در مينياتور ايراني حفظ شده است؛ ولي نوازش‌هاي ظريف و گستاخانه قلم‌موي چيني جاي خود را به خطوط دقيق و پيوسته قلم مي‌دهد؛ درست به همان شيوه‌اي كه در خطاطي عربي ملاحظه مي‌شود و در عين حال سطح‌هاي درون خطوط محيط با رنگهاي به هم پيوسته پر مي‌شوند. پيوند ميان نوشته و تصوير براي مينياتور ايراني امري اساسي است و روي هم رفته به فن كتاب‌سازي تعلق دارد.

همه مينياتوريست‌هاي معروف پيش از آنكه نقاش شوند، خطاط و خوشنويس بودند. در جهان اسلام هنر خطاطي تا حدي جايگزين فن شمايل‌نگاري شده است. از طريق فن كتاب‌سازي بود كه نقاشي بالاخره با خطاطي تو‌أم گرديد. آنچه به مينياتور، زيبايي تقريباً بي‌نظيري مي‌بخشد آن‌چنانكه گمان مي‌رود، صحنه‌اي كه تصوير مي‌كند، نيست، بلكه شكوهمندي و سادگي جوّ شاعرانه‌اي است كه در سراسر آن جريان دارد.

اين جو يا اين مقام ـ اگر بخواهيم واژه‌اي را كه معناي دقيقي در موسيقي سنتي دارد، به‌كار بريم ـ گاهي به مينياتور ايراني يك حالت بهشتي مي‌بخشد و اين امر اهميت دارد؛ زيرا يكي از موضوع‌هاي اصلي آن كه ريشه‌هاي عميق ايراني دارد، چشم‌انداز تغيير شكل يافته‌اي است كه رمز و تمثيل «بهشت زميني» و «وطن آسماني» است و در حالي كه از چشمان بشر پنهان مانده، در عالم اشراق معنوي، وجود دارد و استوار است و براي اولياءالله آشكار است. آن چشم‌اندازي است بي‌سايه كه در آن هر چيزي از جوهري به غايت، لطيف و پر ارج ساخته شده است و در آنجا هر درخت و گلي در نوع خود بي‌نظير است؛ درست مانند گياهان كه دانته در بهشت زميني خود بر «كوه اعراف» قرار داده است، به‌طوري كه بذرهايش را بادي جاودانه كه بر قله كوه مي‌وزد، به اطراف مي‌برد تا همه گياهان روي زمين را به وجود آورد.

اين چشم‌انداز تمثيلي در ذات با چشم‌اندازي كه نقاشي چيني از آن حكايت مي‌كند، تفاوت دارد و بر خلاف اين يك، نامشخص نيست و به نظر نمي‌رسد كه از خلأ كه در حكمت چين اصل غيرتفصيلي و بسيط همه اشياست به ظهور رسيده باشد. درست چونان جهاني است نظام‌يافته كه گاهي در معماري بلوريني، كه آن را چون پوشش سحرآميز احاطه كرده است، پوشانده شده و صحنه را بدون آنكه مادي جلوه كند، نشان مي‌دهد.

به‌طور كلي مينياتور ايراني ـ كه در اينجا بهترين مراحل آن مورد نظر ماست ـ در صدد تصوير جهان خارج، بدان‌گونه كه با همه ناهماهنگي‌ها و عوارضش به‌طور معمول مورد ادراك ما قرار مي‌گيرد، نيست. چيزي را كه مينياتور به نحو غيرمستقيم توصيف مي‌كند، ماهيات ازلي و اعيان ثابت اشياست، به‌طوري كه در آن يك اسب صرفاً فرد خاصي در اين نوع هنر نيست، بلكه اسب به مفهوم مطلق است. هنر مينياتور در صدد فهم و ادراك صفات نوعي است. اگر اعيان ثابت، يا ارباب انواع اشيا، را نمي‌توان به دليل اينكه وراي صورت هستند، ادراك كرد، ولي با وجود اين تخيل شهودي ما منعكس مي‌شوند. از اينجاست كيفيت رؤيامانندي كه اكثر مينياتورهاي زيبا از آن برخوردارند و به‌طور مسلم خيالبافي واهي و از اضغاث احلام نيست. آن‌چنان خوابي روشن و شفاف است كه گويي از نور درون اشراق يافته است.

به‌علاوه نقاشي معمولي بر نوعي بينش دروني يا حدس متكي است؛ به‌طوري كه تجربه حسي را گرفته و آن‌گونه مشخصاتي را كه از ويژگي‌هاي شئ يا موجود خاصي است، از آن بيرون مي‌كشد و آنها را با عناصري كه با فضاي دو بعدي يعني خط و سطوح رنگين مناسبت داشته باشد، مبدل مي‌سازد. هنرمند شرقي هرگز در هوس منتقل كردن تمامي ظواهر و نمود اشيا نيست. او بر عبث بودن چنين كوششي سخت وقوف دارد و از اين جهت، سادگيِ تقريباً كودكانه آثارش عين خردمندي است.

اجازه دهيد بار ديگر چشم‌انداز را كه تاريخ هنر به‌طور كامل به غلط با ديد «عيني» اشياي عالم مترادف فرض مي‌كند، مورد بررسي قرار دهيم و اجازه دهيد بار ديگر تأكيد كنيم كه چشم‌انداز (پرسپكتيو) به هيچ وجه از عوارض ذاتي اشيا نيست، بلكه از عوارض فرد مدرك يا فاعل ادراك است. امور ادراك شده طبق «نقطه ديد» ادراك‌كننده در ترتيب خاصي قرار مي‌گيرند. نظام اشيا في‌نفسه عبارت از مرتبه وجودي آن در نظام كلي عالم است و اين نظام وجودي، ظهور و بروز كيفي دارد، نه كمّي.

علم مناظر و مراياي رياضي نخست عقل‌گرايي و سپس فردگرايي را وارد هنر كرد. سپس اين گرايش جاي خود را به فردگرايي عاطفي داد و در سبك «باروك» اضطراب و تشويش دروني در قالب اشكال و صور بيروني ظهور كرد، و اين هم بالاخره در امر غيرمعقول مضمحل گرديد. مينياتور ايراني بر خلاف اين گسترش هنر جديد اروپايي و علي‌رغم ضعف‌هاي نادر آن نمودار يك وجهه نظر طبيعي و واقعي از اشياست و به معناي سنتي كلمه واقع‌گراست؛ به اين معني‌ كه ظواهر حسّي، براي آنان به شدت بازتاب ذات حقيقي اشيا هستند.مينياتور ايراني به دليل خصوصيات معياري آن مي‌تواند براي بيان شهود عرفاني مورد استفاده قرار گيرد. اين كيفيت خاص تا اندازه‌اي ناشي از جو شيعي است كه در آن حد فاصل ميان شريعت و الهام به مراتب كم‌تر از عالم تسنن است. نظر ما در اين‌جا، مينياتورهاي خاصي است كه موضوع ديني دارند، مثلاً مينياتورهايي كه علي‌رغم ضوابط سنّتي، معراج پيغمبر(ص) را به آسمان نشان مي‌دهند. ولي زيباترين و روحاني‌ترين مينياتوري كه تاكنون در اين زمينه به‌دست آمده است، آن است كه جزء نسخه خطي خمسه نظامي است و ميان سالهاي 43ـ1529 ميلادي در دوران صفويه نوشته شده است. اين مينياتور با ابرهاي پيچ در پيچ به سبك مغولي و فرشتگان مجمر به دست كه يادآور آپشاواش‌هاست،1 تلاقي اعجاب برانگيز ميان دين بودا و اسلام را نشان مي‌دهد.

در اينجا شايسته است كه چند كلمه‌اي را به روشن ساختن ماهيت تشيع اختصاص دهيم. آنچه تشيع را به‌ويژه از اهل سنت جدا و متمايز مي‌سازد، نظريه امامت است كه طبق آن قدرت و حجيت معنويي كه پيغمبر(ص) به پسر عمو و داماد خود، علي(ع)، افاضه كرده، در ائمه اطهار كه از اهل‌بيت هستند، حفظ و ابقا شده است. آخرين امام شيعه كه طبق باور شيعه اثناعشري دوازدهمين آنهاست، نمرده، بلكه از انظار جهانيان پنهان است، و در عين حال با پيروان وفادار خويش ارتباط معنوي دارد.

اين نظريه تعبير ديني يك حقيقت باطني است: در هر جهان سنتي، در هر لحظه از تاريخ آن، قطبي كه به منزله قلب عالم است و به واسطه او بركت آسمان و بر زمين نازل مي‌شود، حكومت مي‌كند. اين قطب بيش از هر چيز مبين يك حقيقت معنوي و ممثل نظام وجود است. وجود او همان حضور الهي در مركز عالم و يا در مركز عالمي خاص و يا در مركز نفس انساني، به مقتضاي مراتب مختلف است؛ ولي به‌طور معمول مظهر و ممثل حقيقي‌اش، شخص ولي يا اوليا هستند كه مقام معنوي‌شان در سلسله مراتب مختلف هستي به منزله عالم است.

از اين چند نكته روشن مي‌شود كه تشيع متضمن حقيقتي بسيار دقيق و لطيف است و بيان آن به عباراتي كه به‌طور معمول قابل قبول همگان باشد، سخت دشوار است.خاطره ايامي كه امامان شيعه هنوز به‌طور مرئي حضور داشتند، پايان غم‌انگيز و دردناك زندگي برخي از امامان و غيبت آخرين آنها و آرزوي رسيدن به محلي كه او در آنجا مأوي دارد، به مذهب شيعه لحن و صبغه خاصي بخشيده است كه مي‌توان به عنوان علاقه و شور وافر براي رسيدن به بهشت و آن حالت عصمت و كمالي كه در اول و آخر زمان قرار گرفته است، توصيف كرد.

بهشت بهاري است جاودانه و باغي است پيوسته شكوفا كه از آبهاي زنده پرطراوت مي‌شود. همچنين مقامي است فسادناپذير و نهايي؛ به مانند سنگ‌هاي معدني گران‌بهاي بلور و طلا . هنر ايراني و به‌ويژه تزيينات مساجد دوران صفوي اين صفت بهشتي را با يكديگر تلفيق مي‌كند. حالت بلورين در صاف بودن خطوط معماري و هندسه كامل سطوح طاق‌دار و تزييناتي كه شكل خط مستقيم را دارد، بيان شده است؛ ولي بهار آسماني‌اش در گل‌ها و رنگ‌هاي تازه، غني و آرامِ كاشي‌ها، شكوفه مي‌كند.

هنر مينياتور بيش از يك‌بار بر اثر تماس مستقيم با نقاشي چيني احيا گرديد، يك‌بار در آغازش در زمان نخستين سلطه مغولان بر ايران در عصر ايلخانيان (1256ـ1336م) و بار ديگر در دوران تيموريان (1287ـ1502م) و بالاخره در دوران صفويان كه با وجود آنكه ايراني بودند و كشور خود را از يوغ مغولان رهايي بخشيدند، روابط حسنه‌اي با چين برقرار كردند.

هنر مينياتور ايراني، مينياتور مكتب عثماني را به وجود آورد كه در مقايسه با مينياتور ايراني، خام و كليشه‌وار و قالبي است، جز در موارد خاصي كه مانند نسخه سياه قلم مربوط به قرن پانزدهم ميلادي تأثير نقاشي مغولي را از خود نشان مي‌هد؛ ولي مينياتور ايراني بعدها در نقاشي‌هاي گوركانيان هند ادامه يافت و به صورت هنر درباري درآمد و به‌ويژه براي مصور ساختن دفتر وقايع درباري، با سبكي واقع‌گرايانه و مشحون از جزئيات، مورد استفاده قرار گرفت.تأثير محيط هند يعني جنبه خاصي از زيبايي انعطاف‌پذير صورت انساني در اين نقاشي، با سبك تحميل شده دوره رنسانس اروپا تلفيق يافته است. گفته شده است كه هنر مغولي هند برخي از مكاتب نقاشي مينياتور را تحت تأثير قرار داده است.

در حقيقت اين تأثير نمي‌تواند چيزي بيش از يك انگيزه صرفاً خارجي و فني باشد؛ زيرا مينياتورها كه به طور عمده صحنه‌هايي از زندگي «كريشنا» را ترسيم مي‌كنند، به‌طور مستقيم از ميراث سرشار و غني هنر مقدس هندوان مايه مي‌گيرند و درست به همين دليل به يك نوع زيبايي معنوي دست مي‌يابند كه هنر صرفاً دنيوي مغولي هند، ياراي رسيدن به آن را نداشته است. هنر مينياتور ايراني در دوران صفويه به‌طور دقيق‌تر از اواسط قرن شانزدهم به بعد راه انحطاط را پيمود. در حالي كه به علّت ارتباط پيراموني‌اش با اسلام و ويژگي مخصوص درباري آن پايه‌هاي محكمي نداشت، و با اولين برخورد خود با هنر اروپايي آن دوران، تسليم شد و مانند آيينه جادوگران كه بلورش ناگهان كدر و تيره مي‌شود، در هم فرو ريخت.2

تيتوس بورکهارت /ترجمه دكترغلامرضا اعواني

پي نوشتها:

1- APSAVAS

2ـ برگرفته از كتاب حكمت و هنر معنوي

-----

روزنامه اطلاعات

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی